Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 183 (9 milliseconds)
English
Persian
flump
تلوتلوخوردن کنده زدن
Other Matches
vacillates
تلوتلوخوردن
lurches
تلوتلوخوردن
lurching
تلوتلوخوردن
vacillate
تلوتلوخوردن
vacillated
تلوتلوخوردن
lurch
تلوتلوخوردن
vacillating
تلوتلوخوردن
lurched
تلوتلوخوردن
titubation
لرزش تلوتلوخوردن
sashay
تلوتلوخوردن و راه رفتن
stumbled
تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
stumbling
تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
stumble
تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
stumbles
تلوتلوخوردن لکنت داشتن اتفاقابرخوردن به
chumps
کنده
stock
کنده
stocked
کنده
dugout dewelling
کنده
log
کنده
block aead
سر کنده
logs
کنده
clogged
: کنده
clog
: کنده
clogs
: کنده
chunks
کنده
chunk
کنده
bloc
کنده
pulled
کنده
graven
کنده
anvil stock
کنده
bilboes
کنده
chump
کنده
blocks
کنده
stubbed
کنده
stub
کنده
block
کنده
stubbing
کنده
blocs
کنده
stubs
کنده
blocked
کنده
timber
کنده
knockstone
کنده
unstuck
کنده شده
olympic lift
کنده یک چاک
aboveboard
پوست کنده
wooden anvil stock
کنده چوب
grits
جوپوست کنده
near leg and craddle
کنده گوسفندانداز
rear crotch and near arm
نوعی کنده رو
near leg pickup and turnover
نوعی کنده رو
plummer block
کنده شفت
picked
پوست کنده
plummer block
کنده محور
logrolling
کنده غلتانی
control block
کنده کنترل
in plain english
پوست کنده
deblock
شکستن کنده
deblocking
کنده شکنی
entry block
کنده مدخل
in intaglio
بشکل کنده
husked
پوست کنده
hulled
پوست کنده
carver
کنده کار
blockette
کنده کوچک
leg pickup
کنده کشی
leg lift and side roll
کنده سرانبون
graving
کنده کاری
inside sarma
انواع کنده رو
ingraving
کنده کاری
block length
درازای کنده
block mark
نشان کنده
block size
اندازه کنده
glyptics
کنده کاری
peeled
پوست کنده
engraver
کنده کار
building blocks
کنده ساخت
stumped
کنده درخت
building blocks
بنا کنده
logs
کنده چوب
stumpy
پر از کنده درخت
engravers
کنده کار
log
کنده چوب
building block
بنا کنده
stumps
کنده درخت
building block
کنده ساخت
trunk
کنده درخت
dugout
کنده شده
dugouts
کنده شده
stumping
کنده درخت
trunks
کنده درخت
stump
کنده درخت
frankly
رک وپوست کنده
plain
ساده پوست کنده
ptisan
گندم پوست کنده
record blocking
کنده یی کردن مدارک
groats
گندم یاجوپوست کنده
shelled almond
بادام پوست کنده
stubby
پراز کنده درخت
blocks
کنده مانع ورادع
blocked
کنده مانع ورادع
plainest
ساده پوست کنده
plains
ساده پوست کنده
olympic lift and cross face
کنده حصیر مال
loggets
کنده کوچک دیرک
loggats
کنده کوچک دیرک
I had a very hard time ot it.
دراینکار پوستم کنده شد
intagliated
کنده کاری شده
plainer
ساده پوست کنده
block
کنده مانع ورادع
rock hewn
از کوه کنده شده
Bluntly. Without mincing words.
صاف وپوست کنده
carve
کنده کاری کردن
carved
کنده کاری کردن
break ground
لنگر از زمین کنده شد
chalcographer
کنده کاری روی مس
carves
کنده کاری کردن
carvings
کنده کاری کردن
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
chalcogrophy
کنده کاری روی مس
trunk
الوار کنده چوب
trunks
الوار کنده چوب
logged
از کنده پاک شده
talk turkey
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
quarried
ازکان کنده شده
dug in
سنگر کنده شده
make no bones about something
<idiom>
رک و پوست کنده گفتن
The handle of the bucket has come off.
دسته سطل کنده شده
point takedown with inside standing leg
زیر خم که تبدیل به کنده رومیشود
ditched
ابرو کنار راه کنده
ditches
ابرو کنار راه کنده
to stub a piece
از کنده یاریشه پاک کردن
she is a peach
هلوی پوست کنده است
stew in one's own juice
<idiom>
افتادن درچاهی که خود کنده
ditch
ابرو کنار راه کنده
man-to-man
<idiom>
مستقیم یارک وپوست کنده
sidero graphy
کنده کاری روی پولاد
zincograph
روی کنده کاری شده
as fresh as a rose
<idiom>
مثل هلوی پوست کنده
ivory carving
کنده کاری روی عاج
aweigh
لنگر اززمین کنده شده
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
ivory carving
کنده کاری روی عاج
anchor's aweight
لنگر از زمین کنده شده
router
ابزار کنده کاری لیسه نجاری
To give it straight from the shoulder.
مطلبی راصاف وپوست کنده گفتن
sawlog
کنده درخت مناسب اره کردن
groat
بلغور جو یا گندم یاجو پوست کنده
near leg pickup and leg block
زیر یک خم و تبدیل ان به کنده افلاک پیشرو
My buttons mave come off.
تکمه های لباسم کنده شده
plainspoken
صاف و پوست کنده بی ریا و تزویر
departure end
نقطه شروع کنده شدن هواپیما از زمین
divot
چمن گلف کنده شده با ضربه چوب
glyptics
کنده کاری در روی سنگهای گران بها
These oranges peel easily.
این پرتقالها پوستشان زود کنده می شود
hominy grits
ذرت پوست کنده با دانههای متحد الشکل
To give it to someone straight from the shoulder . To tell someonestraight
صاف وپوست کنده مطلبی را به کسی گفتن
saw yer
درخت از ریشه کنده که روی اب شناور باشد
straight from the shoulder
<idiom>
راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
olympic lift
بدل کنده یک چاک با کشیدن پای حریف از داخل
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
a corduroy road
جاده باتلاقی
[که کنده های درختان را بصورت اریب در آن می چینند.]
logs
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
dumb well
چاهی که برای کشیدن ابهای روی زمین کنده میشود
hominy
ذرت پوست کنده که با اب جوش یا شیر پخته شده باشد
log
:کنده قطعهای ازدرخت که اره نشده سرعت سنج کشتی
yule log
کنده بزرگی که شب میلادبمناسبت اغاز مراسم عید دربخاری منزل گذارند
frumenty
گندمی که پوست انرا کنده بجوشانند ودارچین وشیرینی بان بزنند
fishbone mine
سیستم کانال کشی یاحفاری که به صورت شاخههای موازی عرضی کنده میشود
If you try to cheat the bank, you wil be digging your own grave.
اگر سعی کنی بانک را گول بزنی، با دست خودت گورت را کنده ای.
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
ablate
کنده شدن و از بین رفتن موادسطحی یک جسم در اثر تبخیرو گداز و غیره
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
backlogs
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
backlog
کنده بزرگی که پشت اتش بخاری گذارده میشود موجودی جنسی که بابت سفارشات درانبارموجوداست جمع شدن
lithoglyptics
کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
abated
[سطح سنگ تراشیده شده یا کنده شده]
over break
خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
engrave
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraved
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
engraves
کنده کاری کردن در حکاکی کردن
angle-leaf
[یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
scale
فلس پشم
[این عامل اصلی کهنه جلوه نمودن فرش در اثر کنده شدن فلس از سطح پشم در اثر مرور زمان و راه رفتن بر روی فرش می باشد.]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com