English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
swinge تلوتلو خوردن بدور چیزی چرخیدن
Other Matches
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to make a virginia fence تلوتلو خوردن
teeter تلوتلو خوردن
dodders تلوتلو خوردن
staggering تلوتلو خوردن
staggers تلوتلو خوردن
stagger تلوتلو خوردن
groggy تلوتلو خوردن
wabble تلوتلو خوردن
teetered تلوتلو خوردن
teetering تلوتلو خوردن
stragger تلوتلو خوردن
teeters تلوتلو خوردن
dodder تلوتلو خوردن
wobble جنبیدن تلوتلو خوردن
wobbles جنبیدن تلوتلو خوردن
wobbling جنبیدن تلوتلو خوردن
wobbled جنبیدن تلوتلو خوردن
swale سرزمین گود و مرطوب تلوتلو خوردن
to wobble [move unsteadily] در نوسان بودن [تلوتلو خوردن] [اصطلاح روزمره]
enwind بدور چیزی پیچیدن
orb بدور چیزی گشتن
orbs بدور چیزی گشتن
coil بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coiled بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
coils بدور چیزی بطورمارپیچ پیچیدن
swings تاب خوردن دور زدن چرخیدن
swing تاب خوردن دور زدن چرخیدن
pivoted روی چیزی چرخیدن
pivots روی چیزی چرخیدن
pivot روی چیزی چرخیدن
pivot توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivoted توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivots توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
bonking خوردن سر به چیزی
run into (something) <idiom> به چیزی خوردن
bonks خوردن سر به چیزی
bonk خوردن سر به چیزی
to refresh oneself چیزی خوردن
bonked خوردن سر به چیزی
bonked صدای خوردن چیزی به سر
eat one's heart out غصه چیزی را خوردن
swear on سوگند به چیزی خوردن
bonks صدای خوردن چیزی به سر
bonk صدای خوردن چیزی به سر
bonking صدای خوردن چیزی به سر
to swear by something به چیزی قسم خوردن
run down <idiom> به چیزی خوردن وخوردشدن
guttle حریصانه چیزی خوردن
scrunch صدای بهم خوردن چیزی
bonked صدای خوردن کله به چیزی
bonking صدای خوردن کله به چیزی
bonk صدای خوردن کله به چیزی
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
to i. on something به چیزی خوردن یا تصادف کردن
scrunched صدای بهم خوردن چیزی
scrunches صدای بهم خوردن چیزی
scrunching صدای بهم خوردن چیزی
bonks صدای خوردن کله به چیزی
lapped لیس زدن با صدا چیزی خوردن
lap لیس زدن با صدا چیزی خوردن
to bump [into] برخورد کردن [بهم خوردن ] [با کسی یا چیزی]
wallower تلوتلو خور
reelingly درحال تلوتلو
wobbler تلوتلو خور
circumambient گردنده بدور
that اشاره بدور
lurcher دارای نوسان یا تلوتلو
rotation دوران گردش بدور
rotational دوران گردش بدور
vertigo دوار سر چرخش بدور
slue بدور محورثابتی گشتن
shamble تلوتلو خودن سلاخی کردن
shambled تلوتلو خودن سلاخی کردن
Make a journey round the world. بدور دنیا سفر کردن
orbs بدور مدار معینی گشتن
orb بدور مدار معینی گشتن
The earth moves round the sun . زمین بدور خورشید می گردد
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
paraboloid سطحی که در اثر گردش جسم شلجمی بدور خود تشکیل میگردد
saris ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
saree ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است برپارچهای که بدور بدن می پیچند
sari ساری یا لباس زنان هندو که مشتمل است بر پارچهای که بدور بدن می پیچند
distaff التی که گلوله پشم نریشته راروی ان نگاه داشته و پس ازریشتن بدور دوک می پیچند
S-twist [S-spun] نخ چپ تاب [جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
tripped لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbles غلت خوردن معلق خوردن
tumbled غلت خوردن معلق خوردن
tumble غلت خوردن معلق خوردن
trip لغزش خوردن سکندری خوردن
trips لغزش خوردن سکندری خوردن
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to turn round چرخیدن
windmill چرخیدن
turns چرخیدن
reel چرخیدن
twirl چرخیدن
twirls چرخیدن
twirled چرخیدن
twirling چرخیدن
swings چرخیدن
windmills چرخیدن
swing چرخیدن
spins چرخیدن
rotates چرخیدن
revolved چرخیدن
heel چرخیدن
heels چرخیدن
wheel چرخیدن
roll up چرخیدن
wheeling چرخیدن
wheels چرخیدن
slue چرخیدن
rotated چرخیدن
spin چرخیدن
turn چرخیدن
to be in a whirl چرخیدن
reeled چرخیدن
reeling چرخیدن
revolve چرخیدن
rotate چرخیدن
revolves چرخیدن
reels چرخیدن
twist پیچاندن چرخیدن
turns چرخیدن تاباندن
twisting پیچاندن چرخیدن
twists پیچاندن چرخیدن
birr صدای چرخیدن
turns گشتن چرخیدن
turn چرخیدن تاباندن
turn گشتن چرخیدن
fullest چرخیدن ژیمناست
full چرخیدن ژیمناست
change spin چرخیدن با تغییر پا
trundled گشتن چرخیدن
trundle گشتن چرخیدن
trundles گشتن چرخیدن
trundling گشتن چرخیدن
burl [nep] گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
Spanish knot گره اسپانیایی [این گره بدور یک نخ تار زده شده و به آفریقا منسوب می باشد.]
berber knot گره مراکشی که بدور دو تار دو مرتبه گره می خورد
shoulder roll چرخیدن روی شانه ها
run around in circles <idiom> دور خود چرخیدن
trilled چرخیدن روان شدن
trolls چرخیدن چرخاندن گرداندن
trill چرخیدن روان شدن
wryly کنایه امیز چرخیدن
troll چرخیدن چرخاندن گرداندن
wry کنایه امیز چرخیدن
trills چرخیدن روان شدن
orbits چرخیدن به دور یک مدار
orbited چرخیدن به دور یک مدار
orbit چرخیدن به دور یک مدار
left turn حرکت به چپ به سمت چپ چرخیدن
pivot روی پاشنه چرخیدن
pivoted روی پاشنه چرخیدن
whirled چرخ دادن چرخیدن
whiz مثل فرفره چرخیدن
purled مثل فرفره چرخیدن
whirled چرخیدن گردش سریع
whirl چرخ دادن چرخیدن
whirl چرخیدن گردش سریع
purl مثل فرفره چرخیدن
purling مثل فرفره چرخیدن
whirling چرخیدن گردش سریع
pivots روی پاشنه چرخیدن
whirls چرخ دادن چرخیدن
sit spin چرخیدن روی یک اسکیت
purls مثل فرفره چرخیدن
whirls چرخیدن گردش سریع
whirling چرخ دادن چرخیدن
heliocentric دارای مرکز در خورشید دوار بدور خورشید
free spool چرخیدن ازاد قرقره ماهیگیری
jackson haines spin چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
pivot روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted روی پاشنه گشتن چرخیدن
metallic thread نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.]
swivels روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivelled روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
swivel روی محورگرداندن یا گردیدن چرخیدن نوسان
to drink wine می خوردن شراب خوردن
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
biases وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
bias وضع نامنظم گوی که باعث چرخیدن ان میشود
spinner play حمله یک نفره با دریافت توپ و چرخیدن یک دایره کامل
symmetric knot گره ترکی [گره نامتقارن] [که بدور دو تار زده می شود و معمولا از قلاب جهت خفت زدن استفاده می شود.]
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to wobble [rotate unevenly] لنگ بودن [تاب داشتن] [به طور نامنظم چرخیدن] [اصطلاح روزمره]
ply yarn نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
flips پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flipped پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
flip پرش ازلبه خارجی عقبی اسکیت بانیم چرخش چرخیدن و پشتک زدن در هوا
false selvage شیرازه تقلبی [هر نوع نخ اضافی که جزء پودهای اصلی نبوده و بدلیل تزئین و یا پوشاندن پارگی ها در محل شیرازه بدور تار پیچیده شود از این دسته محسوب شده و کاهش اصالت فرش را به همراه دارد.]
null cycle زمان مورد نیاز برای چرخیدن درون یک برنامه کامل بدون تعریف دادههای جدید چرخه تهی
filikli [نوعی فرش با پرز بلند و نسبتا زبر و خشن و بیشتر از جنس پشم بز که در مناطق عشایری ترکیه و آذربایجان شوروی بافته شده، گره ها بدور نخ تار زده شده و کل فرش پس از اتمام بافت رنگرزی می شود.]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
change of edge تغییر حرکت از یک لبه تیغه به لبه دیگر بدون چرخیدن بدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com