Dictiornary-Farsi | تلویحا گفتن قیمه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
mince	تلویحا گفتن قیمه
minces	تلویحا گفتن قیمه


Other Matches

implicity	تلویحا"
implicit	تلویحا فهمانده شده مطلق
stuffing	قیمه
minced	قیمه
forcemeat	قیمه
farcing	قیمه
executrix	قیمه
minces	قیمه کردن
to chop up	قیمه کردن
minces	گوشت قیمه
mince	قیمه کردن
minced	قیمه شده
mince	گوشت قیمه
cecils	قیمه سرخ کرده
lard vt	با قیمه خوک پرکردن
buble and squeak	قیمه با سبزی یا کلم
mincemeat	گوشت قیمه شده
mincemeat	قیمه امیخته باکشمش
mincing	پر ادا واطوار قیمه شده
pasty	خمیر مانند کلوچه قیمه دار
pasties	خمیر مانند کلوچه قیمه دار
pork pies	کلوچهای که دارای قیمه گوشت خوک باشد
pork pie	کلوچهای که دارای قیمه گوشت خوک باشد
fritters	کلوچه قیمه دار یا میوه دارکه سرخ کنند
fritter	کلوچه قیمه دار یا میوه دارکه سرخ کنند
greets	درود گفتن تبریک گفتن
greet	درود گفتن تبریک گفتن
to answer in the a	اری گفتن بله گفتن
greeted	درود گفتن تبریک گفتن
innuendos	اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendoes	اشاره تلویحا اشاره کردن
innuendo	اشاره تلویحا اشاره کردن
sputters	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputter	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
sputtered	تند ومغشوش سخن گفتن باخشم سخن گفتن
informing	گفتن
iteration	گفتن
adduse	گفتن
pshaw	اه گفتن
says	گفتن
get out	گفتن
say	گفتن
to give utterance to	گفتن
bubbles	گفتن
saith	گفتن
utterances	گفتن
mouths	گفتن
mouthing	گفتن
mouthed	گفتن
mouth	گفتن
inform	گفتن
informs	گفتن
relate	گفتن
relates	گفتن
utterance	گفتن
tells	گفتن
bubbled	گفتن
bubble	گفتن
utter	گفتن
viyuperate	بد گفتن
rehearses	گفتن
utters	گفتن
let out <idiom>	گفتن
let (someone) know <idiom>	گفتن
uttered	گفتن
rehearsing	گفتن
rehearsed	گفتن
rehearse	گفتن
bubbling	گفتن
to weep out	گفتن
to tell a story	گفتن
telling-off	گفتن
vituperate	بد گفتن
tell	گفتن
interjected	بطورمعترضه گفتن
speak	سخن گفتن
overstate	اغراق گفتن در
weasels	دروغ گفتن
commiserated	تسلیت گفتن بر
call bad names	ناسزا گفتن
adulate	مدح گفتن
commiserate	تسلیت گفتن بر
saluting	تهنیت گفتن
overstated	اغراق گفتن در
reviles	ناسزا گفتن
salute	تهنیت گفتن
commiserating	تسلیت گفتن بر
bootlick	تملق گفتن از
commiserates	تسلیت گفتن بر
avouch	اشکارا گفتن
interjects	بطورمعترضه گفتن
allegorize	مثل گفتن
interject	بطورمعترضه گفتن
revile	ناسزا گفتن
adduee	گفتن افهارنمودن
reviled	ناسزا گفتن
salutes	تهنیت گفتن
interjecting	بطورمعترضه گفتن
saluted	تهنیت گفتن
speaks	سخن گفتن
weasel	دروغ گفتن
overstating	اغراق گفتن در
giggles	سخن گفتن
confided	محرمانه گفتن
giggling	سخن گفتن
to draw the long bow	اغراق گفتن
confides	محرمانه گفتن
confide	محرمانه گفتن
screams	ناگهانی گفتن
scream	ناگهانی گفتن
communing	راز دل گفتن
communes	راز دل گفتن
communed	راز دل گفتن
giggled	سخن گفتن
screamed	ناگهانی گفتن
whiff	دروغ گفتن
twaddle	چرند گفتن
rejoin	در پاسخ گفتن
rejoined	در پاسخ گفتن
overstates	اغراق گفتن در
rejoining	در پاسخ گفتن
rejoins	در پاسخ گفتن
swear	ناسزا گفتن
swears	ناسزا گفتن
giggle	سخن گفتن
commune	راز دل گفتن
doxologize	ستایش گفتن
to talk nonsense	چرند گفتن
ad-libbing	فیالبداهه گفتن
ad-libs	فیالبداهه گفتن
bullshit	مزخرف گفتن
To speak the truth.	حقیقت را گفتن
To get someones goat To utter blasphemies .	کفر گفتن
come clean <idiom>	راست گفتن
crack a joke <idiom>	جوک گفتن
ad-libbed	فیالبداهه گفتن
ad-lib	فیالبداهه گفتن
to talk tall	گزاف گفتن
to tell a lie	دروغ گفتن
to tell the truth	راست گفتن
to yell out	با نعره گفتن
twadle	چرند گفتن
unbosom	اسراردل را گفتن
unreel	باز گفتن
walk out on	ترک گفتن
to talk with the tongues of angels <idiom>	تملق گفتن
to regurgitate	شر و ور تکراری گفتن
to trot out	شر و ور تکراری گفتن
extol	آفرین گفتن
extoll	آفرین گفتن
to tell a joke	بذله ای گفتن
to speak with a sweet tongue <idiom>	تملق گفتن
tell the truth	حقیقت را گفتن
to tell a joke	جوکی گفتن
enounce	به صراحت گفتن
outvoice	موثرترسخن گفتن از
panegyrize	مدح گفتن
pass a remark	سخنی گفتن
pitch a yarn	قصه گفتن
rime	شعر گفتن
say a word	سخن گفتن
to say a word	سخن گفتن
speak the trurh	راست گفتن
speak the trurh	صادقانه گفتن
outvoice	بلندترسخن گفتن از
nuncupate	زبانی گفتن
fabulize	افسانه گفتن
gnosticize	عرفان گفتن
hyperbolize	اغراق گفتن
lalophobia	گفتن هراسی
lay to	دروغ گفتن
macarize	خوشابحال گفتن
mammer	بالکنت گفتن
mant	با لکنت گفتن
misstate	غلط گفتن
sweet talk	تملق گفتن
tack tall	گزاف گفتن
to pile it on	اغراق گفتن
to throw the hatchet	اغراق گفتن
to make a remark	سخن گفتن
to pull	اغراق گفتن
to put it on	اغراق گفتن
to sigh out	با اه وحسرت گفتن
to speak through one's nose	سخن گفتن
to spoke the t.	راست گفتن
to take the floor	سخن گفتن
to draw the long	اغراق گفتن
to blunder out	جویده گفتن
take leave of	بدرود گفتن با
tallyho	اهای گفتن
to a. oneself	سخن گفتن
to bellow forth	با نعره گفتن
to bellow out	بانعره گفتن
to bid a	بدرود گفتن
to bid a	وداع گفتن
to bid welcome	خوشامد گفتن
to blunder out	بی فکرانه گفتن
to talk nonsense	مهمل گفتن
avowing	اشکارا گفتن
blares	بافریاد گفتن