English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 141 (2 milliseconds)
English Persian
video تلویزیونی تلویزیون
videoed تلویزیونی تلویزیون
videoing تلویزیونی تلویزیون
videos تلویزیونی تلویزیون
Other Matches
telegenic دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
channel selector انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
civision رمز و کشف کردن علایم تلویزیونی رمز کردن علایم تلویزیونی
televisual تلویزیونی
pickup tube دوربین تلویزیونی
television camera tube دوربین تلویزیونی
camera tube دوربین تلویزیونی
television set مجموعه تلویزیونی
teleplay نمایش تلویزیونی
telefilm فیلم تلویزیونی
telecast برنامه تلویزیونی
tv terminal ترمینال تلویزیونی
teleran رادار تلویزیونی
television receiver گیرنده تلویزیونی
composite television signal پیام مرکب تلویزیونی
televiewer بیننده برنامه تلویزیونی
telecourse دوره برنامههای اموزشی تلویزیونی
newscast اخباررادیویی یا تلویزیونی خبر پراکندن
newscasts اخباررادیویی یا تلویزیونی خبر پراکندن
kinescope ازبرنامه تلویزیونی فیلمبرداری کردن
teleview به برنامههای تلویزیونی نگاه کردن
soap opera نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
tvt Writer Type Television ماشین تحریر تلویزیونی
action replay پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
interlace روش ساخت تصویر روی صفحه تلویزیونی در دو مرحله
closed circuits تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
qube تسهیلات اطلاعاتی که قسمتی از یک سیستم پیشرفته کابل تلویزیونی است
closed circuit تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
burn in علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
a television تلویزیون
Goh Chok Tong تلویزیون
telly تلویزیون
tellies تلویزیون
goggle box تلویزیون
grabber مدار دیجیتالی سریع که یک تصویر تلویزیونی را در حافظه نگه می دارد تا بعدا توسط کامپیوتر پردازش شود
couch potatoes معتاد به تلویزیون
TV مخفف تلویزیون
color television تلویزیون رنگی
television broadcasting station فرستنده تلویزیون
couch potato معتاد به تلویزیون
channel selector سلکتورکانالهای تلویزیون
faceplate صفحه تلویزیون
educational television تلویزیون اموزشی
vieming screen صفحه تلویزیون
TVs مخفف تلویزیون
screening, screenings صفحه تلویزیون
channels کانال تلویزیون
channelled کانال تلویزیون
channeling کانال تلویزیون
channeled کانال تلویزیون
channel کانال تلویزیون
faces صفحه تلویزیون
screened صفحه تلویزیون
screen صفحه تلویزیون
closed circuits تلویزیون مداربسته
face صفحه تلویزیون
closed circuit تلویزیون مداربسته
screens صفحه تلویزیون
Color films(T. V). فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
teleplay نمایشنامه مخصوص تلویزیون
The television flickers . تصویر تلویزیون می لرزد
televisor بیننده برنامه تلویزیون
flake برفک زدن تلویزیون
cylindrical faceplate صفحه استوانهای تلویزیون
airwave امواج رادیو و تلویزیون
closed-circuit television تلویزیون مدار بسته
closed circuit television تلویزیون مدار بسته
televising با تلویزیون نشان دادن
televises با تلویزیون نشان دادن
televised با تلویزیون نشان دادن
televise با تلویزیون نشان دادن
flaking برفک زدن تلویزیون
flaked برفک زدن تلویزیون
image effect اثر تصویر تلویزیون
sequential color television تلویزیون رنگی مرحلهای
spherical faceplate صفحه محدب تلویزیون
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
neutral density faceplate صفحه رنگی تلویزیون
couch potato معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
Is there a television? آیا تلویزیون وجود دارد؟
screening نمایش بر روی پرده تلویزیون
pictures حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictured حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
camcorder دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
camcorders دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
juicer متخصص نور در تلویزیون وتاتر
picture حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
inversion تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversions تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
coherence فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
The pigeous peched on the television aerial . کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
His speech gripped the television viewers ( audience ). سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
audio mixer میکسر صوتی تلویزیونی مخلوط کننده صوتی
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
teleran دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
screening, screenings روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
unwatchable [film, TV] <adj.> ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
pals line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
pal line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
To turn on the light(radio, T. V). چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
To turn off the lights. (T. V. ,radio). چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
screen روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
air time زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
UHF محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
screens روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screened روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
ntsc Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
teleran system نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
disc jockey کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc jockeys کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
ntsc انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
Lower third قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
chyron [American E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
hold پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
holds پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
teleprompter اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
aston [British E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
crt وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
Autocue دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
yoke هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
gobo نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
teletext روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
panelist عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com