English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English Persian
educational television تلویزیون اموزشی
Other Matches
channel selector انتخاب کننده کانال تلویزیون کانالگیر تلویزیون
educational اموزشی
ea سن اموزشی
educational age سن اموزشی
didactic اموزشی
instructional اموزشی
instructional material مواد اموزشی
instructional method روش اموزشی
instructional program برنامه اموزشی
instructional technology تکنولوژی اموزشی
educational quotient بهر اموزشی
service practice تمرین اموزشی
curriculums برنامه اموزشی
curriculum برنامه اموزشی
skull practice کلاس اموزشی
instruction film فیلم اموزشی
graphical training aids چارت اموزشی
educational pyramid هرم اموزشی
training publication نشریات اموزشی
educational guidance راهنمایی اموزشی
educational administration مدیریت اموزشی
dummy cartridge فشنگ اموزشی
didactic psychoanalysis روانکاوی اموزشی
deputy for training معاونت اموزشی
educational system نظام اموزشی
educational technology فن شناسی اموزشی
graphic training aid چارت اموزشی
graphic training aid پوسترهای اموزشی
training bill برنامه اموزشی
training cycle سیکل اموزشی
training facilities محلهای اموزشی
training manual راهنمای اموزشی
training ship کشتی اموزشی
training facilities تاسیسات اموزشی
training publication مدارک اموزشی
didactic analysis روانکاوی اموزشی
departments اداره گروه اموزشی
gunnery ship ناو اموزشی توپخانه
mobile training team تیم اموزشی سیار
department اداره گروه اموزشی
educational planning برنامه ریزی اموزشی
training aid وسیله کمک اموزشی
didactics روش شناسی اموزشی
telecourse دوره برنامههای اموزشی تلویزیونی
assault course دوره اموزشی عملیات هجومی
assault courses دوره اموزشی عملیات هجومی
maieutic وابسته به روش اموزشی سقراط
war game مانورنظامی عملیات جنگی اموزشی
simulated mustard گاز خردل مصنوعی یا گازخردل اموزشی
course ware نام برنامههای اموزشی کامپیوتر دوره ابزار
plato منطق برنامه ریزی شده برای عملیات خودکار اموزشی
instructional computing فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
Goh Chok Tong تلویزیون
a television تلویزیون
goggle box تلویزیون
telly تلویزیون
tellies تلویزیون
TVs مخفف تلویزیون
TV مخفف تلویزیون
couch potatoes معتاد به تلویزیون
couch potato معتاد به تلویزیون
channelled کانال تلویزیون
vieming screen صفحه تلویزیون
faceplate صفحه تلویزیون
television broadcasting station فرستنده تلویزیون
closed circuit تلویزیون مداربسته
screening, screenings صفحه تلویزیون
video تلویزیونی تلویزیون
screened صفحه تلویزیون
videoed تلویزیونی تلویزیون
channel کانال تلویزیون
channels کانال تلویزیون
videoing تلویزیونی تلویزیون
closed circuits تلویزیون مداربسته
screens صفحه تلویزیون
channel selector سلکتورکانالهای تلویزیون
color television تلویزیون رنگی
videos تلویزیونی تلویزیون
channeling کانال تلویزیون
channeled کانال تلویزیون
face صفحه تلویزیون
screen صفحه تلویزیون
faces صفحه تلویزیون
teleplay نمایشنامه مخصوص تلویزیون
closed-circuit television تلویزیون مدار بسته
flaked برفک زدن تلویزیون
spherical faceplate صفحه محدب تلویزیون
televise با تلویزیون نشان دادن
closed circuit television تلویزیون مدار بسته
televisor بیننده برنامه تلویزیون
televising با تلویزیون نشان دادن
televises با تلویزیون نشان دادن
flaking برفک زدن تلویزیون
televised با تلویزیون نشان دادن
cylindrical faceplate صفحه استوانهای تلویزیون
simultaneous color television تلویزیون رنگی همزمان
airwave امواج رادیو و تلویزیون
The television flickers . تصویر تلویزیون می لرزد
image effect اثر تصویر تلویزیون
neutral density faceplate صفحه رنگی تلویزیون
flake برفک زدن تلویزیون
sequential color television تلویزیون رنگی مرحلهای
Color films(T. V). فیلم ( تلویزیون ) رنگی ؟
association for computing machinery بزرگترین جامعه جهانی اموزشی و علمی جهت توسعه مهارتهای فنی وصلاحیتهای حرفهای متخصصان کامپیوتر
Is there a television? آیا تلویزیون وجود دارد؟
camcorder دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
camcorders دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون
pictures حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picturing حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
pictured حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
picture حرکت اشعههای الکترون در تلویزیون
couch potato معتاد به تلویزیون [اصطلاح روزمره]
screening نمایش بر روی پرده تلویزیون
juicer متخصص نور در تلویزیون وتاتر
His speech gripped the television viewers ( audience ). سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
The pigeous peched on the television aerial . کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
coherence فرضیه تکنولوژی پیمایش صفحهای تلویزیون
snow برفک روی صفحه تلویزیون [اصطلاح روزمره]
unwatchable [film, TV] <adj.> ارزش دیدن نداشته باشد [فیلم یا تلویزیون]
screens روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
screening, screenings روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
air time زمانپخش برنامههای رادیو یا تلویزیون روی آنتن
screened روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
UHF محدوده فرکانس برای ارسال سیگنالهای تلویزیون
pals line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
teleran دستگاه هدایت هواپیما بوسیله تلویزیون ورادار
screen روی پرده سینمایا تلویزیون نمایش دادن
pal line alteration phase سیستم تلویزیون رنگی
To turn off the lights. (T. V. ,radio). چراغ ( تلویزیون ؟ رادیو وغیره ) راخاموش کردن
To turn on the light(radio, T. V). چراغ ( رادیو ؟تلویزیون وغیره ) راروشن کردن
submarine sanctuaries مناطق مخصوص تمرینات غیررزمی زیردریایی مناطق تمرین اموزشی ضدزیردریایی
bleacher صندلیهای چند ردیفی صحرایی نیمکتهای اموزشی صحرایی
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
ntsc Commitee TelevisionSystem National کمیته ملی سیستم تلویزیون
trainers وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
trainer وسیله اموزش دهنده وسیله کمک اموزشی
aston [British E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
ntsc انجمن آمریکایی که استانداردها برای تلویزیون و ویدیو تعریف میکند
disc jockeys کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
disc jockey کسیکه در رادیو یا تلویزیون وسالن رقص صفحات موسیقی میگذارد
chyron [American E] قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
Lower third قسمت پائین صفحه تلویزیون [برای نوشته و عکسهای ضمیمه]
teleprompter اسباب مخصوص چرخاندن خطوط نوشته در جلو ناطق تلویزیون
hold پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
He acquired kudos by appearing on television. او [مرد] با ظاهر شدن در تلویزیون جلال [شهرت] به دست آورد.
holds پاسهای زمان بندی سفکرون برای سیگنال زمانی تلویزیون
crt وسیله نمایش حروف یا طرح ها یا اطلاعات گرافیکی مشابه دستگاه تلویزیون
author language زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
yoke هستههای مغناطیسی اطراف تیوب تلویزیون برای کنترل محل اشعه تصویر
Autocue دستگاهی که مطالب را برای گوینده تلویزیون در حین اجرای برنامه نمایش میدهد
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
gobo نوعی پرده پارچهای سیاه رنگ که در تلویزیون و سینمادوربین را از نور زائد محفوظ نگه میدارد
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
videos متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoing متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
video متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
videoed متن یا تصویر یا گرافیک نمایش داده شده روی تلویزیون یا صفحه تصویر کامپیوتر
teletext روش ارسال متن و اطلاعات در یک سیگنال تلویزیون معمولی به صورت رشته بیت سری که با استفاده از کدگشای مخصوص قابل نمایش است
submarine havens منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
panelist عضو هیئت مشاوره و مباحثه یا عضو هیئت رادیو تلویزیون
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com