English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
Other Matches
I'm really not responsible for it. <idiom> من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
day fighter هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
auxiliary storage حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
wholeness تمامی
the whole body of a nation تمامی
entireness تمامی
integrally به تمامی
in its entirety به تمامی
livelong تمامی
entirenss تمامی
fulness تمامی
throroughness تمامی
every bit of it تمامی ان
totyality تمامی
nightlong تمامی شب
orbicularity مستدیری تمامی
the entire sum تمامی مبلغ
the entire property تمامی ملک
with flying colors <idiom> تمامی موفقیتها
the t. population تمامی نفوس
all over the world در تمامی دنیا
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
it is impossible to live there نمیشود در انجا زندگی کرد زندگی
auxiliary machinery دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
the total population تمامی نفوس کلیه جمعیت
the whole world همه دنیا تمامی جهان
utilizations موارد مصرف
widely در بسیاری موارد
utilisations موارد مصرف
usages موارد مصرف
casebook کتاب موارد
applications موارد استعمال
casebooks کتاب موارد
application موارد استعمال
application of low to instances تطبیق قانون با موارد
data item موارد ذکرشده در اطلاعات
only in exceptional cases فقط در موارد استثنائی
hyphens خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
hyphen خط پیوند در موارد زیر بکارمیرود
addressing بدون نیاز به موارد خاص
emergency complement تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
emergency addressee مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
where justified در موارد طبق مقررات اثبات شده
where there is a valid reason در موارد طبق مقررات اثبات شده
in duly substantiated cases در موارد طبق مقررات اثبات شده
Life is ten percent what happens to you and ninety percent how you respond to it. ده درصد از زندگی، اتفاقاتی است که برایتان می افتد و نود درصد باقی مانده زندگی واکنش شما به این اتفاقات است.
realy واقعا
simply واقعا
really واقعا
veritably واقعا
of a verity واقعا
actually واقعا
I Really need for u من واقعا
essentially واقعا"
virtually واقعا"
emergency establishment تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
k ration بسته کوچک مواد غذایی ارتشی برای موارد فوق العاده
This compares to a total of 36 cases reported in 2009. همانند آن بطور کلی ۳۶ موارد در سال ۲۰۰۹ گزارش شده بود.
in point of fact <idiom> براستی ،واقعا
verily حقیقتا واقعا
bodily واقعا جسمانی
quite سراسر واقعا
really wicked واقعا جالب
indeed واقعا هر اینه
really wicked واقعا عالی
really sick واقعا جالب
really sick واقعا عالی
What impudence!what never !what cheek! واقعا" که خیلی رو می خواهد !
Thank you very much indeed. واقعا خیلی ممنون.
to be hot [for] واقعا مشتاق بودن [به]
to be dead keen [on] واقعا مشتاق بودن [به]
That's just [really] outragous! این که واقعا مضخرف است!
matter of fact <idiom> چیزی واقعا درست باشه
I'm really not responsible for it. <idiom> واقعا کاری از دست من برنمی آد.
This is a red rag for me. این من را واقعا عصبانی میکند.
You really are cheeky! واقعا" عجب رویی داری !
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
That's just ridiculous! این که واقعا مسخره است! [طنز]
You're driving me mad! تو من را واقعا دیوانه می کنی! [اصطلاح روزمره]
I was devastated. <idiom> من را واقعا پریشان کرد. [اصطلاح روزمره]
every single day <adv.> روزانه
every day <adv.> روزانه
day-to-day <adj.> روزانه
workaday روزانه
each day <adv.> روزانه
day in, day out <adv.> روزانه
diurnally روزانه
everyday <adj.> روزانه
day by day روزانه
perdiem روزانه
on a daily basis <adv.> روزانه
diurnal روزانه
by d. روزانه
quotidian روزانه
per day روزانه
dailies روزانه
daily <adj.> <adv.> روزانه
ttl خانواده معروف دروازههای منط قی و طرح موارد ترانزیستوری سریع که ترانزیستور دو قط بی آن مستقیماگ وصل شده اند.
to look like a million dollars [bucks] [American E] <idiom> واقعا محشر به نظر آمدن [اصطلاح روزمره]
You really look like a million bucks in that dress. در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
That is all we needed!That caps ( beats ) all ! واقعا" همین یکی دیگه مانده بود !
journals دفتروقایع روزانه
diurnal load بار روزانه
way of life فعالیتهای روزانه
purchase journal دفترخرید روزانه
journals گزارش روزانه
diurnal tide کشند روزانه
duily bread نان روزانه
workouts ورزش روزانه
order of the day برنامه روزانه
day hospital بیمارستان روزانه
morning orders دستورات روزانه
morning orders برنامه روزانه
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
every single day <adv.> بطور روزانه
every day <adv.> بطور روزانه
each day <adv.> بطور روزانه
day in, day out <adv.> بطور روزانه
dailgy food allowance جیره روزانه
daily round گردش روزانه
daily round کارهای روزانه
daily pay دستمزد روزانه
daily storage مخزن روزانه
daily wage مزد روزانه
daily <adj.> <adv.> بطور روزانه
mean daily متوسط روزانه
journal گزارش روزانه
journal دفتروقایع روزانه
workout ورزش روزانه
victualling allowance جیره روزانه
habitude عادت روزانه
day schools مدرسهی روزانه
day school مدرسهی روزانه
show one's (true) colors <idiom> نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
... however sometimes it just can't be helped. ... اما بعضی وقتها واقعا کاریش نمی شه کرد.
Hotel accommodation is rather expensive there. قیمت [اتاق] هتل آنجا واقعا گران است.
specious بطورسطحی درست فاهرامنطقی ودرست ولی واقعا عکس ان
I'm still not quite sure how good you are. من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
daily flood peak بیشینه روزانه سیل
daily bread نان یارزق روزانه
plan of the day برنامه روزانه ناو
extern کمک پزشک روزانه
log book دفتر رخدادهای روزانه
utilization کاربرد روزانه استفاده
ration مقدار جیره روزانه
journal book دفتر گزارش روزانه
rationed مقدار جیره روزانه
rations مقدار جیره روزانه
day of supply روز امادتدارکات روزانه
log books دفتر رخدادهای روزانه
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
daily routine عادت جاری روزانه
semidiurnal tide کشند نیم روزانه
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
breviary کتاب نمازوادعیه روزانه
logbook گزارش روزانه سفرکشتی
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
diaries دفتر یادداشت روزانه
diaries دفتر خاطرات روزانه
working day ساعت کار روزانه
diary دفتر یادداشت روزانه
diary دفتر خاطرات روزانه
ancillary equipment وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
logs شرح روزانه جدول لگاریتم
muster book دفتر ثبت وقایع روزانه
log شرح روزانه جدول لگاریتم
system log گزارش روزانه عملیات سیستم
table d'hote خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
diarists نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
diarist نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
daybook دفتر ثبت وقایع روزانه
daylight traffic line خط منع ایاب ذهاب روزانه
combinatorics محاسبه تعداد موارد یکسان تعداد راههای انجام یک کار ترکیب شناسی
quantum meruit هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
termograph دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
diary دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
diaries دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
composite demand تقاضا برای کالا در موارد استفاده متفاوت مانند استفاده از گازوئیل درمصارف خانگی و مصارف صنعتی
auxiliaries کمکی
secondary کمکی
subsidiary کمکی
supplementary کمکی
ancillary کمکی
auxiliary کمکی
subsidiaries کمکی
cash registers ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash register ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
ephermeris جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
communicating pole قطب کمکی
booster pump پمپ کمکی
booster magneto دینام کمکی
utilitu program برنامه کمکی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com