English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
All the formalities were carried out. تمام تشریفات انجام شد
Other Matches
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
fully-fledged انجام تمام وکمال
ritualist ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
even par انجام تعداد ضربات استاندارددر یک بخش یا تمام بخشای گلف
alu بخشی از CPU که تمام توابع محاسباتی و منط قی را انجام میدهد
emcees بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcee بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
arithmetic بخش سخت افزاری CPU که تمام توابع ریاضی و منط قی را انجام میدهد
demo نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
universal مدار مجتمع مجزا که تمام عملیات سری به موازی و واسط را انجام میدهد که بین کامپیوتر و خط وط ارسال لازم است
interlocking رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocked رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlocks رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
interlock رسانه امنیتی که بخشی از ورودی است و به کلمه رمز نیاز دارد تا وسیله کار دیگری انجام دهد تا کار جاری تمام شود
groupware نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminated تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
terminate تمام شدن تمام کردن
cermonies تشریفات
protocols تشریفات
protocol تشریفات
ceremonies تشریفات
ceremony تشریفات
rituals تشریفات
procedures تشریفات
ceremoniously با تشریفات
ritual تشریفات
gallery deck پل تشریفات
formalist تشریفات
unceremoniously بی تشریفات
formalities تشریفات
unceremonious بی تشریفات
formality تشریفات
ritual تشریفات مذهبی
sans ceremonie بدون تشریفات
ritualistic behavior تشریفات وسواسی
red tape تشریفات زائد
Chief of protocol. Master of ceremonies. رئیس تشریفات
paperwork تشریفات اداری
chief of protocol رئیس تشریفات
riteless عاری از تشریفات
starch اهارزدن تشریفات
ceremonial تشریفاتی تشریفات
ceremonials تشریفاتی تشریفات
ritualism تشریفات دوستی
honor نجابت تشریفات
masters of ceremonies رئیس تشریفات
emcee رئیس تشریفات
porotocol department اداره تشریفات
emcees رئیس تشریفات
master of ceremonies رئیس تشریفات
service عبادت تشریفات
serviced عبادت تشریفات
guard of honor پاسدار تشریفات
starches اهارزدن تشریفات
beadledom تشریفات ورسمیت زیاد
red carpet تشریفات و احترامات رسمی
emcees رئیس تشریفات کردن
The formalities of judicial process. تشریفات حقوقی وقضایی
Easter Sepulchre تشریفات مذهبی تدفین
due process of the law تشریفات صحیح قانونی
circumstances شرط موقعیت تشریفات
quarterdeck محوطه تشریفات ناو
an abrupt departure عزیمت بدون تشریفات
quarterdecks محوطه تشریفات ناو
To discard formalities . تشریفات را کنا رگذاردن
rite مراسم تشریفات مذهبی
emcee رئیس تشریفات کردن
solemnly موقرانه با ائین و تشریفات
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
He is very ceremonious. اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
solemnity ایین تشریفات مراسم سنگین
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
ceremonialism اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
part performance عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
Dont stand on ceremony. تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonious پای بند تشریفات وتعارف رسمی
initiation وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
red tapery رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
The hotel was home from home . هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
ritualize رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
military testament وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
panorama تمام نما اینه تمام نما
panoramas تمام نما اینه تمام نما
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
lord high stew of england رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
full-length تمام قد
lion's share تمام
entire تمام
thru تمام
full length تمام قد
whole تمام
rounded پر تمام
thorough تمام
It's over. تمام شد.
yame تمام
off تمام
whole length تمام قد
fullest تمام
full تمام
completes تمام
through تمام
out-and-out تمام
full-face تمام رخ
completed تمام
all night در تمام شب
full face تمام رخ
complete تمام
out and out تمام
it is all up تمام شد
incomplete نا تمام
completing تمام
give out تمام شدن
run out of تمام کردن
rounds complete تیر تمام شد
round d. دوجین تمام
main بزرگ تمام
unfinished تمام نشده
full-blown تمام شگفته
get through تمام کردن
short measure full measure پیمانه تمام
fully automatic machine تمام اتومات
fully automatic تمام اتوماتیک
fullword تمام کلمه
the full of the moon ماه تمام
fullmouthed تمام دندان
exhausted تمام شده
main مهم تمام
integrating تمام کردن
attained تمام کردن
integrates تمام کردن
attaining تمام کردن
in full fig درلباس تمام
integrate تمام کردن
in full تمام وکمال
holohedral تمام وجه
holohedron تمام وجهی
holosymmetric تمام وجه
he is fifty تمام دارد
mast high تمام افراشته
full-blown تمام کامل
processor تمام کننده
attain تمام کردن
pukka تمام عیار
pucka تمام عیار
hade شیب تمام
full time تمام روز
payment in full پرداخت تمام
over with تمام شده
attains تمام کردن
due تمام شده
by all means با تمام وسائل
outed در بیرون تمام
out- در بیرون تمام
out در بیرون تمام
completive تمام کننده
fuller کامل تر تمام تر
consummative تمام کننده
consumptible تمام شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com