Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
English
Persian
make a day of it
<idiom>
تمام روزکار کردن
Other Matches
With meager income . I am working all day for a mere pittance .
با چندرغاز تمام روزکار می کنم
workdaye
روزکار
terminates
تمام شدن تمام کردن
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminate
تمام شدن تمام کردن
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
run out of
تمام کردن
to see through
تمام کردن
fulfill
تمام کردن
to see out
تمام کردن
go through with
<idiom>
تمام کردن
fiddle away
تمام کردن
attaining
تمام کردن
fulfills
تمام کردن
get (something) over with
<idiom>
تمام کردن
to run away with
تمام کردن
integrate
تمام کردن
integrates
تمام کردن
forth
تمام کردن
to eat up
تمام کردن
integrating
تمام کردن
attains
تمام کردن
attained
تمام کردن
fulfils
تمام کردن
fulfil
تمام کردن
fulfilled
تمام کردن
to finish off
تمام کردن
get through
تمام کردن
use up
تمام کردن
to fill out
تمام کردن
fulfilling
تمام کردن
attain
تمام کردن
to apply for written testimony
استشهاد تمام کردن
nip and tuck
<idiom>
به سختی تمام کردن
exhaust
تمام کردن بادقت بحث کردن
exhausts
تمام کردن بادقت بحث کردن
call it quits
<idiom>
متوقف کردن تمام کار
ceasing
بند امدن تمام کردن
see out
<idiom>
تمام کردن وخارج شدن
ceased
بند امدن تمام کردن
done with
<idiom>
تمام کردن استفاده از چیزی
put one's foot down
<idiom>
با تمام وجود اعتراض کردن
ceases
بند امدن تمام کردن
dost
بپایان رسانیدن تمام کردن
do one's best
<idiom>
تمام تلاش خودرا کردن
cease
بند امدن تمام کردن
ended
تمام کردن خاتمه دادن
process
بانجام رساندن تمام کردن
shoot one's wad
<idiom>
تمام پول را خرج کردن
to get done with
خاتمه دادن تمام کردن
end
تمام کردن خاتمه دادن
use up
تمام شدن مصرف کردن
for all one is worth
<idiom>
تمام سعی خودرا کردن
unquote
نقل قول را تمام کردن
ends
تمام کردن خاتمه دادن
processes
بانجام رساندن تمام کردن
polish off
از جلو کسی درامدن تمام کردن
finishes
تمام کردن رنگ وروغن زدن
To consume all ones energy .
تمام نیروی خودرا مصرف کردن
finish
تمام کردن رنگ وروغن زدن
fish out
تمام کردن ذخیره ماهی یک منطقه
speeding
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erased
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speeds
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
erasing
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
erases
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
strike out
تمام کردن بازی با سه استرایک پی در پی در بخش دهم
erase
پاک کردن تمام سیگنال ها از رسانه مغناطیسی
speed
مدت زمان تمام کردن مسابقه اسبدوانی
zapped
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zapping
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zap
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
zaps
حذف یک فایل یاپاک کردن ناگهانی یک صفحه فرمان پاک کردن تمام اطلاعات روی صفحه گسترده
to make an end of
موقوف کردن تمام کردن
To sell at coast price .
مایه کاری حساب کردن ( به قیمت تمام شده )
to listen with rapt attention
با مجذوبیت تمام گوش کردن با ششدانگ حواس وغیره
clear
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clears
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer
آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
zero in on
<idiom>
تمام توجه شخصی را جلب کردن(میخ کسی شدن)
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
earom
Only Read Alterableحافظه فقط خواندنی تغییرپذیرالکتریکی RO که میتواند بدون پاک کردن تمام اصلاعات ذخیره شده به طور انتخابی تغییرکند
tilting mixer
نوعی بتن ساز دوار که با کج کردن مخزن ان تمام بتن خارج میشود
log
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
logs
وارد کردن نشانه یا دستور در انتهای بخش کامپایل برای بستن تمام فایل ها و قط ع کانال بین ترمینال کاربر و کامپیوتر اصلی .
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
exhaust
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
exhausts
تمام شدن انرژی خسته شدن یا کردن
mirrors
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrored
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
panorama
تمام نما اینه تمام نما
It's over.
تمام شد.
thorough
تمام
out-and-out
تمام
incomplete
نا تمام
whole length
تمام قد
full face
تمام رخ
fullest
تمام
through
تمام
full length
تمام قد
full-face
تمام رخ
full
تمام
complete
تمام
full-length
تمام قد
thru
تمام
rounded
پر تمام
whole
تمام
out and out
تمام
lion's share
تمام
it is all up
تمام شد
yame
تمام
completed
تمام
completes
تمام
entire
تمام
completing
تمام
off
تمام
all night
در تمام شب
fully automatic machine
تمام اتومات
depletable
تمام شدنی
full tracked
تمام زنجیر
fullmouthed
تمام دندان
through
تمام شده
unfinished
تمام نشده
by all means
با تمام وسائل
fully automatic
تمام اتوماتیک
full-blown
تمام شگفته
pass
تمام شدن
full-blown
تمام کامل
to blow over
تمام شدن
passed
تمام شدن
passes
تمام شدن
fullword
تمام کلمه
full word
تمام کلمه
full wave
تمام موج
full view
نمای تمام رخ
thorough going
تمام وکمال
consummative
تمام کننده
thoro
تمام وکمال
thoro
کامل تمام
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
due
تمام شده
the whole world
تمام دنیا
the game is up
بازی تمام شد
the full of the moon
ماه تمام
three whole years
سه سال تمام
in full
تمام وکمال
in full fig
درلباس تمام
consumptible
تمام شدنی
exhausted
تمام شده
thoroughgoing
تمام وکمال
all day long
<idiom>
تمام روز
completive
تمام کننده
lie-in
تمام شدن
lie in
تمام شدن
cosecant
قطرفل تمام
mast high
تمام افراشته
dyed-in-the-wool
تمام و کمال
dyed-in-the-wool
به تمام معنی
hade
شیب تمام
processor
تمام کننده
main
بزرگ تمام
main
مهم تمام
full orbed
تمام روشن
give out
تمام شدن
exhaustible
تمام شدنی
he is fifty
تمام دارد
pucka
تمام عیار
best of both worlds
<idiom>
تمام مزایا
holosymmetric
تمام وجه
holohedron
تمام وجهی
holohedral
تمام وجه
give out
<idiom>
تمام شده
full-scale
تمام عیار
pukka
تمام عیار
dyed-in-the-wool
تمام عیار
unfailing
تمام نشدنی
finishing
تمام کاری
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
full-time
تمام وقت
all this
تمام اینها
over with
تمام شده
all risks
تمام خطرات
full adder
تمام افزایشگر
whole hog
تمام راه
all out
باشدت تمام
all d.
در تمام روز
fuller
کامل تر تمام تر
integral
کامل تمام
full automatic
تمام اتوماتیک
finished
تمام شده
full-page
تمام صفحه
an a fact
تمام شده
ammo zero
مهمات تمام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com