English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
put away تمام غذا یامشروبی را خوردن
Other Matches
to play a good knife and fork ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
swag تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
beta software نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate تمام شدن تمام کردن
terminated تمام شدن تمام کردن
terminates تمام شدن تمام کردن
trip لغزش خوردن سکندری خوردن
tumble غلت خوردن معلق خوردن
tripped لغزش خوردن سکندری خوردن
trips لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled غلت خوردن معلق خوردن
tumbles غلت خوردن معلق خوردن
grog دستهای از مردم که برای خوردن عرق گرد هم نشینند عرق خوردن
to drink wine می خوردن شراب خوردن
adobe type manager استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lap یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lapped یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
panoramas تمام نما اینه تمام نما
panorama تمام نما اینه تمام نما
full track تمام شنی خودرو تمام شنی
rounded پر تمام
thru تمام
it is all up تمام شد
completes تمام
completed تمام
complete تمام
fullest تمام
lion's share تمام
full تمام
all night در تمام شب
completing تمام
thorough تمام
through تمام
incomplete نا تمام
full face تمام رخ
full-face تمام رخ
off تمام
It's over. تمام شد.
full length تمام قد
whole length تمام قد
full-length تمام قد
out and out تمام
whole تمام
yame تمام
out-and-out تمام
entire تمام
fulfilling تمام کردن
attaining تمام کردن
integrating تمام کردن
to run away with تمام کردن
yean round در تمام سال
whole hog تمام راه
attains تمام کردن
integrates تمام کردن
integrate تمام کردن
to see through تمام کردن
attained تمام کردن
fulfills تمام کردن
fulfils تمام کردن
fulfil تمام کردن
to see out تمام کردن
use up تمام کردن
wrap up تمام شدن
fulfilled تمام کردن
attain تمام کردن
yearlong یکسال تمام
dyed-in-the-wool تمام و کمال
out- در بیرون تمام
out در بیرون تمام
end of mission ماموریت تمام
get (something) over with <idiom> تمام کردن
give out <idiom> تمام شده
go through with <idiom> تمام کردن
fuller کامل تر تمام تر
full-scale تمام عیار
passes تمام شدن
pass تمام شدن
cosines جیب تمام
cosine جیب تمام
outed در بیرون تمام
go تمام شدن
goes تمام شدن
thru تمام شده
dyed-in-the-wool به تمام معنی
dyed-in-the-wool تمام عیار
par excellence به تمام معنی
full-page تمام صفحه
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
A whole week یک هفته تمام
unfinished تمام نشده
main بزرگ تمام
main مهم تمام
inchoate نیمه تمام
rounded تمام شده
thoroughgoing تمام وکمال
sterling تمام عیار
all day long <idiom> تمام روز
exhausted تمام شده
holosymmetric تمام وجه
get through تمام کردن
fully automatic machine تمام اتومات
fully automatic تمام اتوماتیک
fullword تمام کلمه
fullmouthed تمام دندان
depletable تمام شدنی
full word تمام کلمه
full wave تمام موج
give out تمام شدن
cosecant قطرفل تمام
consumptible تمام شدنی
holohedron تمام وجهی
holohedral تمام وجه
by all means با تمام وسائل
he is fifty تمام دارد
hade شیب تمام
completive تمام کننده
consummative تمام کننده
full view نمای تمام رخ
full tracked تمام زنجیر
full blown تمام کامل
full duplex تمام دو رشتهای
full moon ماه تمام
full mouthed تمام دندان
full orbed تمام روشن
full pay حقوق تمام
full pay مواجب تمام
full scale تمام عیار
full blown تمام شکفته
full automatic تمام اتوماتیک
full adder تمام افزایشگر
full tracked تمام شنی
f. and fell تمام بودن
f. sixmiles 6میل تمام
full time تمام روز
fiddle away تمام کردن
finisher تمام کننده
full subtractor تمام کاهشگر
fulfill تمام کردن
full screen تمام صفحه
lie in تمام شدن
the game is up بازی تمام شد
the full of the moon ماه تمام
full-time تمام وقت
short measure full measure پیمانه تمام
through تمام شده
run out of تمام کردن
rounds complete تیر تمام شد
round d. دوجین تمام
the whole world تمام دنیا
thoro کامل تمام
thoro تمام وکمال
lie-in تمام شدن
to finish off تمام کردن
to fill out تمام کردن
to eat up تمام کردن
to draw to an end تمام شدن
to blow over تمام شدن
three whole years سه سال تمام
thorough going تمام وکمال
pukka تمام عیار
pucka تمام عیار
defunct تمام شده
all d. در تمام روز
all out باشدت تمام
all risks تمام خطرات
all this تمام اینها
ammo zero مهمات تمام
an a fact تمام شده
in full fig درلباس تمام
mast high تمام افراشته
over with تمام شده
due تمام شده
processor تمام کننده
full تمام تکمیل
full تمام قدرت
fullest تمام تکمیل
fullest تمام قدرت
peter تمام شدن
payment in full پرداخت تمام
exhaustible تمام شدنی
in full تمام وکمال
unfailing تمام نشدنی
best of both worlds <idiom> تمام مزایا
finished تمام شده
body and soul <idiom> با تمام وجود
integral کامل تمام
finishing تمام کاری
full-blown تمام کامل
all- : همه تمام
passed تمام شدن
all : همه تمام
wholly تمام وکمال
forth تمام کردن
full-blown تمام شگفته
glides سر خوردن
to run a خوردن
grub خوردن
grubbed خوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com