Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (17 milliseconds)
English
Persian
dwell on
<idiom>
تمام مدت به فکر کسی بودن
Search result with all words
carried
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carries
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carry
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
carrying
سیگنال مدار جمع کننده برای بیان کامل بودن تمام عملیات وام ها
ceteris paribus
ثابت بودن تمام عوامل دیگر
f. and fell
تمام بودن
Other Matches
beta software
نرم افزاری که هنوز تمام آزمایش ها رویش تمام نشده و ممکن است هنوز مشکل داشته باشد
terminate
تمام شدن تمام کردن
terminated
تمام شدن تمام کردن
terminates
تمام شدن تمام کردن
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
raster
سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
lapped
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
lap
یک دور کامل زمین اسبدوانی تمام کردن یک دور اسبدوانی رسیدن به اسب جلویی تمام کردن یک دور
beneficial occupancy
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
panorama
تمام نما اینه تمام نما
full track
تمام شنی خودرو تمام شنی
panoramas
تمام نما اینه تمام نما
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
consist
شامل بودن عبارت بودن از
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
having
مالک بودن ناگزیر بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
resides
ساکن بودن مقیم بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
resided
ساکن بودن مقیم بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
depend
مربوط بودن منوط بودن
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
haze
گرفته بودن مغموم بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
full-face
تمام رخ
lion's share
تمام
all night
در تمام شب
incomplete
نا تمام
fullest
تمام
out and out
تمام
entire
تمام
full face
تمام رخ
full length
تمام قد
it is all up
تمام شد
off
تمام
yame
تمام
out-and-out
تمام
whole length
تمام قد
completes
تمام
whole
تمام
thorough
تمام
complete
تمام
full
تمام
full-length
تمام قد
It's over.
تمام شد.
completed
تمام
rounded
پر تمام
thru
تمام
through
تمام
completing
تمام
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
fuller
کامل تر تمام تر
fulfil
تمام کردن
dyed-in-the-wool
تمام و کمال
pass
تمام شدن
three whole years
سه سال تمام
completive
تمام کننده
to blow over
تمام شدن
fulfill
تمام کردن
passed
تمام شدن
dyed-in-the-wool
به تمام معنی
passes
تمام شدن
full adder
تمام افزایشگر
dyed-in-the-wool
تمام عیار
fulfils
تمام کردن
by all means
با تمام وسائل
full-scale
تمام عیار
all
: همه تمام
all-
: همه تمام
full blown
تمام کامل
hade
شیب تمام
finisher
تمام کننده
full blown
تمام شکفته
fulfills
تمام کردن
fulfilling
تمام کردن
fulfilled
تمام کردن
through
تمام شده
he is fifty
تمام دارد
full automatic
تمام اتوماتیک
pukka
تمام عیار
full-page
تمام صفحه
holosymmetric
تمام وجه
to see through
تمام کردن
to see out
تمام کردن
goes
تمام شدن
whole hog
تمام راه
go
تمام شدن
to run away with
تمام کردن
A whole week
یک هفته تمام
give out
تمام شدن
end of mission
ماموریت تمام
par excellence
به تمام معنی
holohedral
تمام وجه
holohedron
تمام وجهی
use up
تمام کردن
body and soul
<idiom>
با تمام وجود
f. sixmiles
6میل تمام
spring-clean
تمام وکمالتمیزکردن
exhausted
تمام شده
depletable
تمام شدنی
cosine
جیب تمام
cosines
جیب تمام
to finish off
تمام کردن
consumptible
تمام شدنی
consummative
تمام کننده
yearlong
یکسال تمام
to eat up
تمام کردن
to draw to an end
تمام شدن
out
در بیرون تمام
thoroughgoing
تمام وکمال
out-
در بیرون تمام
yean round
در تمام سال
outed
در بیرون تمام
in full
تمام وکمال
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com