Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
bear out
تمایل اسب به نزدیک شدن به حد خارجی
Other Matches
bear in
تمایل اسب به نزدیک شدن به جانب کناره مسیر یا نرده ها
positive externalities
صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
exterior angle
زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary
فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity
جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
outwork
استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
foreign exchange
پول خارجی ارز خارجی
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
wilson
پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies
عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
exchanged stabilization fund
مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
appetency
تمایل
recumbency
تمایل
pendulums
تمایل
trends
تمایل
appetence or tency
تمایل
trepan
تمایل
disinclined
بی تمایل
propensities
تمایل
unwilling
بی تمایل
orientation
تمایل
liking
تمایل
declination
تمایل
propensity
تمایل
tendency
تمایل
trend
تمایل
pendulum
تمایل
appetence
تمایل
addictedness
تمایل
sentiment
تمایل
month's mind
تمایل
proclivity
تمایل
proclivities
تمایل
leaning
تمایل
leanings
تمایل
disposition
تمایل
intention
تمایل
intentions
تمایل
nisus
تمایل
would
تمایل
proneness
تمایل
left justification
تمایل به چپ
aclinic
بی تمایل
tendencies
تمایل
gravitation
تمایل
propensities
تمایل طبیعی
fugitiveness
تمایل به فرار
proclivity to steal
تمایل بدزدی
gusts
تمایل مزمزه
gust
تمایل مزمزه
sinistral
تمایل بچپ
the herd instinct
تمایل بگروه
predispostion
تمایل قبلی
portraint orientation
تمایل عمودی
propend
تمایل داشتن
reactive tendency
تمایل واکنشی
propensity
تمایل طبیعی
self immolation
تمایل به خودکشی
aptitudes
تمایل طبیعی
falloff
تمایل داشتن
aptitude
تمایل طبیعی
landscape orientation
تمایل افقی
tilt
کجی تمایل
caprice
تمایل فکری
predilections
تمایل قبلی
predilection
تمایل قبلی
affects
تمایل داشتن
list
تمایل کجی
fantasy
میل تمایل
fantasies
میل تمایل
hangs
تردید تمایل
hang
تردید تمایل
polarities
تمایل قطبی
caprices
تمایل فکری
vein
حالت تمایل
tilted
کجی تمایل
tilts
کجی تمایل
disinclination
عدم تمایل
streaks
تمایل میل
streaking
تمایل میل
streaked
تمایل میل
wish
[would like]
تمایل داشتن
streak
تمایل میل
veins
حالت تمایل
polarity
تمایل قطبی
declinatory
دارای تمایل
inclining
تعظیم تمایل
central tendency
تمایل به مرکز
antipathetic
فاقد تمایل
propensity to consume
تمایل به مصرف
against his grain
برخلاف تمایل او
leans
تمایل داشتن
work effort
تمایل به کار
preoccupations
تمایل شیفتگی
leaned
تمایل داشتن
preoccupation
تمایل شیفتگی
affect
تمایل داشتن
lean
تمایل داشتن
trepan
تمایل داشتن
inclination
تمایل شیب
rapprochement
نزدیکی تمایل بدوستی
biases
تمایل بیک طرف
bias
تمایل بیک طرف
evasiveness
تمایل به طفره یاگریز
proclivities
تمایل طبیعی بچیز بد
low marginal propensity to cunsume
تمایل ارام به مصرف
marginal propensity to absorb
تمایل نهائی به جذب
marginal propensity to expend
تمایل نهائی به مخارج
inclination for any thing
تمایل یا میل بچیزی
hade
تمایل پیدا کردن
yen
تمایل رغبت شدید
kindlily
با تمایل به مهربانی مهربانانه
express willingness
اظهار تمایل کردن
argumentativeness
تمایل یاعادت به جدال
proclivity
تمایل طبیعی بچیز بد
turns
تمایل تغییر جهت
turn
تمایل تغییر جهت
take to
تمایل پیدا کردن
propensity to do evil
تمایل به بدی کردن
tendency toward something
تمایل به سوی چیزی
uptrend
تمایل بسوی بالا
take to
تمایل پیدا کردن به
to take a ply
تمایل پیدا کردن
tilt angle
زاویه تمایل به طرفین
odds
تمایل بیک سو احتمالات
diathesis
تمایل یا حساسیت نسبت به چیزی
frigidity
کمی تمایل درقوای جنسی
adductor
تمایل عضو بطرف محور
tenors
تمایل صدای زیر مردانه
helm
تمایل قایق به انحراف از مسیر
tenor
تمایل صدای زیر مردانه
desirability
درجه تمایل شرایط مطلوب
frigid
دارای اندکی تمایل جنسی
heredity
تمایل برگشت باصل توارث
helms
تمایل قایق به انحراف از مسیر
worldliness
تمایل به ماده پرستی و جسمانیت
prepossession
اشغال قبلی تمایل بیجهت
declaration of intention
افهاریه تمایل به پذیرش تابعیت
diminishing utility
قانون تقلیل تمایل به مصرف
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
negative diheral
تمایل بال یا سایر ایرفویلهابطرف پایین
undersexed
دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
levorotary
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
levorotatory
دارای تمایل چرخش بطرف چپ چپ گرد
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
lug out
تمایل داشتن اسب به دورشدن از نرده مسابقه
oversteer
تمایل به پیچیدن بیش از حدراننده به خصوص در سر پیچ
p in favour of a person
تمایل بی جهت نسبت بکسی طرفداری تعصب امیزازکسی
labialism
حالت حروفی که با لب تلفظ می شوند تمایل بتلفظ باصداهابا لب
wing heavy
تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
understeer
تمایل اتومبیل به مستقیم رفتن در سر پیچ بیش ازانتظار راننده
Appetite comes with eating.
<proverb>
با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد.
[ضرب المثل]
spill wind
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
cathedrals
تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
cathedral
تمایل نوک بالهای هواپیما به طرف پایین نسبت به ریشه بالها
isoclinal line
خطی که در روی نقشه بوسیله ان جاهایی که تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است
back berm
سکوی پایه خارجی خاکریز سکوی شیببر پایه خارجی خاکریز
exparte
قراری که دادگاه به درخواست یکی از اصحاب دعوی و بدون توجه به تمایل دیگری صادر میکند
isoclinic line
خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود
exterior
خارجی
exogenous
خارجی
exosphere
خارجی
exoteric
خارجی
aliens
خارجی
alien
خارجی
extern
خارجی
external
خارجی
externals
خارجی
extraneous
خارجی
gringos
خارجی
international line
خط خارجی
outward
خارجی
exotic
خارجی
outsides
خارجی
foreign
خارجی
outsiders
خارجی
outsider
خارجی
outside
خارجی
outer
خارجی
exteriors
خارجی
extra
خارجی
extras
خارجی
gringo
خارجی
extra-
خارجی
oversea
خارجی
peripheral
خارجی
abextra
خارجی
outboard
خارجی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com