Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
electron focusing	تمرکز الکترون
Other Matches
concentrating	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates	تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentration	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations	تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
focusing	تمرکز
centering	تمرکز
centralisation	تمرکز
centralization	تمرکز
concentration	تمرکز
yeep joung	تمرکز
concentrations	تمرکز
decentralization	عدم تمرکز
retains	تمرکز دادن
retaining	تمرکز دادن
retained	تمرکز دادن
retain	تمرکز دادن
focusing control	تنظیم تمرکز
cost center	تمرکز هزینه
period of concentration	زمان تمرکز
crossover	تمرکز نخستین
horizontal integration	تمرکز افقی
automatic focusing	تمرکز خودکار
cathexis	تمرکز روانی
center	تمرکز یافتن
center spuare	زاویه تمرکز
line concentrator	تمرکز کننده خط
ionic focusing	تمرکز با گاز
gas focusing	تمرکز با گاز
concentative	تمرکز دهنده
concentration of fire	تمرکز اتش
concentration ratio	نسبت تمرکز
centering tool	ابزار تمرکز
concentration ratio	نرخ تمرکز
focusing magnet	مغناطیس تمرکز ده
post deflection focusing	تمرکز پس از انحراف
data concentration	تمرکز داده
centred	تمرکز یافتن
electromagnetic focusing	تمرکز الکترومغناطیسی
electrostatic focusing	تمرکز الکتروستاتیکی
focalization	تمرکز در کانون
degree of centralization	درجه تمرکز
concentrating	تمرکز دادن
focusing coil	پیچک تمرکز
concentrating	تمرکز کردن
concentrates	تمرکز دادن
concentrates	تمرکز کردن
concentrate	تمرکز دادن
concentrate	تمرکز کردن
visual focusing	تمرکز دیداری
concentrations	تمرکز عده ها
centre	تمرکز یافتن
totalitarianism	تمرکز گرایی
centers	تمرکز یافتن
centered	تمرکز یافتن
centralists	طرفدار تمرکز
magnetic focusing	تمرکز الکترومغناطیسی
centralist	طرفدار تمرکز
concentration	تمرکز عده ها
stress concentration	تمرکز تنش
bourrelet	ورم تمرکز گلوله
massing of fire	تمرکز دادن اتشها
centralized design	طراحی تمرکز یافته
concentration area	منطقه تمرکز اتش
critical concentration	میزان تمرکز بحرانی
masses	تمرکز قوای جنگی
massing	تمرکز قوای جنگی
self focus	تنظیم تمرکز خودکار
mass	تمرکز قوای جنگی
decentralised	عدم تمرکز دادن
decentralises	عدم تمرکز دادن
decentralising	عدم تمرکز دادن
decentralize	عدم تمرکز دادن
concentrate	تمرکز دادن تغلیظ
concentrates	تمرکز دادن تغلیظ
concentrating	تمرکز دادن تغلیظ
decentralizing	عدم تمرکز دادن
decentralizes	عدم تمرکز دادن
isoelectronic	هم الکترون
coelectron	هم الکترون
negatron	الکترون
electron donor	الکترون ده
trace	رد الکترون
traced	رد الکترون
traces	رد الکترون
electron	الکترون
electrons	الکترون
electron beam focusing	تمرکز دهی اشعه الکترونی
concenter	تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralism	سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralizing	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralised	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralising	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize	تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes	تمرکز دادن تمرکزی کردن
authoritarianism	فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
electron orbit	مسیرگردش الکترون
electron trajectory	مسیر الکترون
electron pair	زوج الکترون
electron recoil	بازگشت الکترون
electron shell	پوسته الکترون
electron spin	تنیدگی الکترون
electron spin	اسپین الکترون
electron transition	انتقال الکترون
electron drift	رانش الکترون
electron multiplier	افزاینده الکترون
electron mass	جرم الکترون
electron energy	کارمایه ی الکترون
electron energy	انرژی الکترون
electron exchange	تبادل الکترون
electron emmission	انتشار الکترون
electron emitter	منبع الکترون
electron flow	فلوی الکترون
electron flow	سیلان الکترون ها
electron emission	صدور الکترون
electron injector	الکترون افکن
electron jump	پرش الکترون
electron transition	عبور الکترون
electron tube	لوله الکترون
odd electron	الکترون منفرد
free electron	الکترون ازاد
nuclear electron	الکترون هسته
nonbonding electron	الکترون ناپیوندی
free electron	الکترون غیرپیوندی
mass of the electron	جرم الکترون
lone electron	الکترون تنها
high energy electron	الکترون پر انرژی
initiating electron	الکترون اغازگر
inner shell electron	الکترون درونی
outer shell electron	الکترون بیرونی
outer shell electron	الکترون رسانایی
electron volt	الکترون ولت
valence electron	الکترون فرفیت
electroneutrality	الکترون خنثایی
electrophile	الکترون دوست
valence electron	الکترون رسانایی
valence electron	الکترون والانس
secondary electron	الکترون ثانوی
photo electron	فوتو الکترون
photo electron	الکترون نوری
isoelectronic ions	یونهای هم الکترون
electron donor	دهنده الکترون
concentration of electron	چگالی الکترون
primary electron	الکترون اولیه
charge of the electron	بار الکترون
electron beam	باریکه الکترون
electron beam	اشعه الکترون
bound electron	الکترون بسته
electron beam	پرتو الکترون
electron beam	شعاع الکترون
electron avalanche	بهمن الکترون
antibonding electron	الکترون ضد پیوندی
electron acceleration	شتاب الکترون
electron affinity	الکترون خواهی
electron acceptor	الکترون پذیر
electron capture	الکترون گیراندازی
emissions	صدور الکترون
emission	صدور الکترون
electron distribution	پخش الکترون
electron diffraction	خمیدگی الکترون
conduction electron	الکترون رسانش
electron deceleration	دیرکرد الکترون
electron decay	اضمحلال الکترون
electron decay	تجزیه الکترون
electron conduction	هدایت الکترون
electronic concentration	غلظت الکترون
electron acceptor	پذیرنده الکترون
electron charge	بار الکترون
density of electron	چگالی الکترون
electron concentration	غلظت الکترون
conduction electron	الکترون رسانایی
localization	تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
decentralism	سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
Zionism	نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
gather writer	تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
center	کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
cathectic	وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
centralizing	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.	فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
pool	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
statism	تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
pooled	قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
permanent magnet focusing	تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
permanent magnet centering	تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
centralised	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralises	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralising	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralizes	تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
hit the high spots <idiom>	روی نکته اصلی تمرکز کردن
delocalized electron	الکترون غیر مستقر
electroosmotic effect	اثر الکترون اسمزی
electron transfer mechanism	مکانیسم انتقال الکترون
transmission electron micrograph	ریزنگار انتقال الکترون
secondary electron emission	پیل ثانویه الکترون
supressor grid	شبکه الکترون بند
unpaired electron	الکترون جفت نشده
electron orbit	مدار گردش الکترون

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com