Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8 milliseconds)
English
Persian
mass
تمرکز قوای جنگی
masses
تمرکز قوای جنگی
massing
تمرکز قوای جنگی
Other Matches
concentrating
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrates
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentrate
تمرکز دادن تمرکز اتش تمرکز قوا
concentration
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
concentrations
تمرکز اتش تمرکز غلظت مواد شیمیایی موجود در هوا بازداشتگاه اسرا
escry
فریاد و غریو جنگی سردادن نعره جنگی
warship
کشتی جنگی ناو جنگی
warships
کشتی جنگی ناو جنگی
battle drill
مشق جنگی تمرین جنگی
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
host troop
قوای عمده
irregular force
قوای چریکی
landing forces
قوای اب خاکی
the three powers
قوای ثلاثه
land forces
قوای بری
auxiliary forces
قوای کمکی
the active powers of the mind
قوای عامله متحر
parity
توازن قوای نظامی
elemental worship
پرستش قوای طبیعی
militias
قوای شبه نظامی
faculty psychology
روانشناسی قوای ذهنی
magnetic lines of force
خطوط قوای مغناطیسی
air parity
توازن قوای هوایی
militia
قوای شبه نظامی
irregular force
قوای غیر نظامی
magnetic line of force
خطوط قوای مغناطیسی
impuissance
ضعف قوای جنسی سستی
militarism
بسط وگسترش قوای نظامی
demarkation
تحدید حدودکردن تعیین مرز قوای متخاصم
strength group
گروه عمده قوای دریایی درعملیات اب خاکی
main body
عمده قوای کاروان دریایی نیروی اصلی تک
absolutist
کسیکه معتقدبه قوای نامحدود الهی است
short round
گلولهای که اشتباها روی قوای خودی فرود می اید
garrison forces
قوای پادگانی کلیه یکانهای مستقردر یک پایگاه یا منطقه یاتاسیسات
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
parlementaire
نماینده یا ایلچی قوای شورشی ایلچی رسمی دشمن
yeep joung
تمرکز
concentration
تمرکز
centralization
تمرکز
centralisation
تمرکز
centering
تمرکز
focusing
تمرکز
concentrations
تمرکز
line concentrator
تمرکز کننده خط
concentative
تمرکز دهنده
retain
تمرکز دادن
degree of centralization
درجه تمرکز
data concentration
تمرکز داده
decentralization
عدم تمرکز
automatic focusing
تمرکز خودکار
center spuare
زاویه تمرکز
center
تمرکز یافتن
cathexis
تمرکز روانی
centering tool
ابزار تمرکز
period of concentration
زمان تمرکز
post deflection focusing
تمرکز پس از انحراف
centred
تمرکز یافتن
centre
تمرکز یافتن
retained
تمرکز دادن
retaining
تمرکز دادن
ionic focusing
تمرکز با گاز
horizontal integration
تمرکز افقی
focusing control
تنظیم تمرکز
focusing coil
پیچک تمرکز
concentration ratio
نرخ تمرکز
focalization
تمرکز در کانون
crossover
تمرکز نخستین
focusing magnet
مغناطیس تمرکز ده
electrostatic focusing
تمرکز الکتروستاتیکی
electron focusing
تمرکز الکترون
concentration ratio
نسبت تمرکز
magnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
electromagnetic focusing
تمرکز الکترومغناطیسی
concentration of fire
تمرکز اتش
cost center
تمرکز هزینه
retains
تمرکز دادن
gas focusing
تمرکز با گاز
centers
تمرکز یافتن
centered
تمرکز یافتن
concentrate
تمرکز کردن
concentrate
تمرکز دادن
stress concentration
تمرکز تنش
concentrating
تمرکز کردن
concentrations
تمرکز عده ها
concentrates
تمرکز دادن
concentration
تمرکز عده ها
totalitarianism
تمرکز گرایی
concentrates
تمرکز کردن
concentrating
تمرکز دادن
visual focusing
تمرکز دیداری
centralists
طرفدار تمرکز
centralist
طرفدار تمرکز
concentration area
منطقه تمرکز اتش
centralized design
طراحی تمرکز یافته
decentralizing
عدم تمرکز دادن
concentrates
تمرکز دادن تغلیظ
decentralizes
عدم تمرکز دادن
decentralize
عدم تمرکز دادن
decentralising
عدم تمرکز دادن
concentrating
تمرکز دادن تغلیظ
critical concentration
میزان تمرکز بحرانی
concentrate
تمرکز دادن تغلیظ
massing of fire
تمرکز دادن اتشها
decentralised
عدم تمرکز دادن
bourrelet
ورم تمرکز گلوله
decentralises
عدم تمرکز دادن
self focus
تنظیم تمرکز خودکار
armistise
متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
authoritarianism
فلسفهء تمرکز قدرت یا استبداد
electron beam focusing
تمرکز دهی اشعه الکترونی
centralising
تمرکز دادن تمرکزی کردن
concenter
تمرکز دادن تغلیظ کردن
centralised
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralize
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralises
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralism
سیستم تمرکز در اداره مملکت
centralizing
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizes
تمرکز دادن تمرکزی کردن
centralizing
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralises
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
I am not in the right frame of mind. I cannot concerntrate.
فکرم حاضرنیست ( تمرکز فکر ندارم )
centralising
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
hit the high spots
<idiom>
روی نکته اصلی تمرکز کردن
Zionism
نهضت تمرکز بنی اسرائیل درفلسطین
gather writer
تمرکز اطلاعات در داخل یک رکورد فیزیکی
centralizes
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralize
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
centralised
تمرکز دادن درمرکز جمع کردن
localization
تمرکز درنقطه بخصوصی محلی کردن
permanent magnet focusing
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
decentralism
سیستم عدم تمرکز در اداره مملکت
permanent magnet centering
تمرکز اشعه بوسیله مغناطیسهای پایدار
cathectic
وابسته به تمرکز روانی شهوانی شده
pool
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
pools
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
statism
تمرکز قدرت اقتصادی در دولت مرکزی
pooled
قرقره متمرکز کردن یا محل تمرکز
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
Zionist
طرفدار نهضت تمرکز یهود در فلسطین صهیونیست
grommet
حلقه ثبات لوله ورم تمرکز گلوله
condenser
الت جمع کردن و تمرکز دادن برق
authoritarian
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
authoritarians
طرفدار تمرکز قدرت در دست یکنفر یا یک هیئت
tabbing
ترتیب حرکت تمرکز از یک دگمه یا میدان به دیگر با انتخاب کلید tab
levee en masse
عبارت است از مسلح شدن افراد یک مملکت جهت مبارزه با دشمن پیش از رسیدن قوای خصم به خاک خودی این افراد که اشکارا سلاح حمل می کنندملزم به رعایت قوانین جنگ هستند
clandestine assembly area
منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
neoclassical economics
در این اقتصاد تمرکز بیشتر بروی تقاضای مصرف کننده وروشهای ریاضی است
martial
جنگی
bristly
جنگی
tactically
جنگی
tactical
جنگی
scrapper
جنگی
dogfights
سگ جنگی
dogfight
سگ جنگی
warlike
جنگی
fighting
جنگی
martin
جنگی
battle line
خط جنگی
service
جنگی
serviced
جنگی
silicon valley
محلی در دره سانتاکلارای کالیفرنیا باگسترده ترین تمرکز تجارت وکار تکنولوژی عالی در جهان
campaign medal
مدال جنگی
campaign badge
نشان جنگی
combatant vessel
ناو جنگی
booty of war
غنیمت جنگی
combat exercise
مانور جنگی
battle station
پایگاه جنگی
war material
وسایل جنگی
destrer
اسب جنگی
destrier
اسب جنگی
war refugee
آواره جنگی
combatant vessel
کشتی جنگی
combat tire
لاستیک جنگی
cocker
خروس جنگی
combat firing
تیراندازی جنگی
contraband of war
قاچاق جنگی
combat ration
جیره جنگی
war reserves
ذخایر جنگی
war plan
نقشه جنگی
war plan
طرح جنگی
war material
تجهیزات جنگی
war indemnity
تاوان جنگی
reparations for war damages
غرامات جنگی
spoiler
خریدارغنائم جنگی
spoils of war
غنائم جنگی
live round
تیر جنگی
live round
گلوله جنگی
strategic situation
وضع جنگی
tactical aircraft
هواپیمای جنگی
tactical march
حرکت جنگی
tactical march
انتقال جنگی
tactical missile
موشک جنگی
light line
خط چراغ جنگی
live ammunition
مهمات جنگی
man of war
مرد جنگی
sloop of war
کرجی جنگی
sloop
قایق جنگی
poleaxe
تبرزین جنگی
poleax
تبرزین جنگی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com