English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
breeze تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezes تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezing تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
Other Matches
accelerates سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerated سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerate سرعت دادن سرعت گرفتن
accelerating سرعت دادن سرعت گرفتن
exercises تمرین دادن
experiences تمرین دادن
experiencing تمرین دادن
exercise تمرین دادن
experience تمرین دادن
exercised تمرین دادن
privacy حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
be your own worst enemy <idiom> از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
dry sum تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
legg press تمرین تقویت عضلههای پا بافشار دادن وزنه به بالا با پاخوابیده به پشت
he pays his own money نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
acceleration سرعت دادن
emergency drill تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
orbital injection دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
one's heart'st d. دلخواه
ideal دلخواه
wished دلخواه
arbitary دلخواه
ideals دلخواه
wish دلخواه
wishes دلخواه
arbitrary دلخواه
satisfactorily موافق دلخواه
after ones own heart موافق دلخواه
idealizes دلخواه سازی
idealizing دلخواه سازی
idealises دلخواه سازی
favourites دلخواه برگزیده
idealised دلخواه سازی
favourite دلخواه برگزیده
idealized دلخواه سازی
favorites دلخواه برگزیده
idealize دلخواه سازی
idealising دلخواه سازی
to my satisfaction موافق دلخواه من
at choice برحسب دلخواه
at will بطور دلخواه
after one's will بطور دلخواه
accord دلخواه طیب خاطر
accords دلخواه طیب خاطر
accorded دلخواه طیب خاطر
sitting pretty <idiom> درشراط دلخواه بودن
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
combined speed indicator عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
shangri شهر زیبا سرزمین دلخواه
inflow ratio نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها
flow diagram صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
indicated airspeed سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما
burning rate سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت
drags وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
dragged وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
drag وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین
lady's man <idiom> مرد دلخواه ومشهور بین خانمها
tachometer اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج
machine number عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت
true air speed سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان
rate of flame propagation سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق
in hand گذاشتن گوی بیلیارد در نقطه دلخواه محدوده
retires عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
retire عقب نشینی کردن به دلخواه بازنشسته شدن
dump شکست دادن حریف درمسابقه موتورسیکلت رانی یااتومبیل رانی یا قایق قایقرانی سرعت
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
rate of pouring سرعت سیلان سرعت جاری شدن
muzzle velocity سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله
input فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
inputted فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود
user بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
users بخشی یا خصوصیتی که کاربرطبق دلخواه خود آنرا ایجاد میکند
herself خودش
itself خودش
himself خودش
support CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
subsonic با سرعت کمتر از سرعت صوت
bottoming reamer وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
mach hold بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
in his own similitude مانند خودش
in his own similitude بصورت خودش
number one <idiom> برای دل خودش
to his own profit بفایده خودش
in his own name بخاطر خودش
in his own hand writing بخط خودش
herself خود ان زن خودش را
in his own name به اسم خودش
on/upon one's head <idiom> برای خودش
it tells its own tale از خودش پیداست
zero wait state که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود
his hat cover his fanily خودش است و کلاهش
vicarious saccifice خودش به جای دیگران
There he is in the flesh. there he is as large as life. خودش حی وحاضر است
he pays his own money پولش را خودش میدهد
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. خودش را عقل کل می داند
She pressed the child to her side. بچه را به خودش چسباند
He is behind it . He is at the bottom of it. زیر سر خودش است
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . خودش را گه کرده است
It is her all right. خود خودش است
Hear it in his own words. از زبان خودش بشنوید
his own car [car of his own] خودروی خودش [مرد]
He shot himself. او به خودش شلیک کرد.
The letter is in his own handwriting . نامه بخط خودش است
He lowered himself in the esteem of his friends. خودش را از چشم دوستانش انداخت
It is a gain . اینهم خودش غنیمت است
all his g.are swans غازهای خودش همه غوهستند
He fabcies himself as a writer (author). به خیال خودش نویسنده است
It is the work of her enemies . کار دست خودش داد
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
He fouled his reputation . گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
She only thinks of her self . she is self – centered. فقط بفکر خودش است
transonic سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت
cut off velocity سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
it pulls its weight نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
autoinoculation تلقیح کسی با مایه بدن خودش
One must uphold ones dignity. احترام هر کسی دست خودش است
She fabricates them. she makes them up . اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
She was reading the book to herself. کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He was quite a fellow in his day. زمانی برای خودش آدمی بود
fastest وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fast وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasts وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
fasted وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند
self feeder ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
primes عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
get what's coming to one <idiom> هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
He did away with himself . کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
hansardize متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
fricandeau گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
prime عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
autogamous مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
primed عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He went underground to avoid arrest. او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He's back to his usual self. او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
He forced his way thru the crowd . بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
airspeeds سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
declared speed سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان
airspeed سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
twicer حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
automatics آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
antigen مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigens مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
multiplication عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
automatic آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
supersonic هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت
braking length طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
I dare you to say it to his face. خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
He feels he must have the last word. او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to bring somebody into line زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
writable instruction set computer طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
WISC طرح CPU که به برنامه نویس امکان میدهد دستورات که ماشین جانبی را به آن بیفزاید با استفاده از میکروکد. تا مجموعه دستورات به دلخواه او درآیند
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
answered سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
ground speed سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین
aircraft block speed سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی
sustained rate سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم
rehearsals تمرین
drilled تمرین
rehearsal تمرین
practice تمرین
drills تمرین
drilling تمرین
action تمرین
exercises تمرین
uses تمرین
use تمرین
exercised تمرین
actions تمرین
work out تمرین
exercise تمرین
ure تمرین
trained تمرین
trains تمرین
drill تمرین
train تمرین
fractal <adv.> <noun> شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powering اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
practises ورزش تمرین
rehearsals تمرین نمایش
rehearsal تمرین از بر خواندن
fore exercise تمرین مقدماتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com