English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (14 milliseconds)
English Persian
shimmer تموج داشتن موج زدن
shimmered تموج داشتن موج زدن
shimmering تموج داشتن موج زدن
shimmers تموج داشتن موج زدن
Search result with all words
undulate تموج داشتن موجدار بودن
undulated تموج داشتن موجدار بودن
undulates تموج داشتن موجدار بودن
Other Matches
resonantly با تموج
undulation تموج
wafture تموج
magnetic ripple تموج مغناطیسی
commutator ripple تموج جابجاگر
surge تموج سریع برق نوسان شدید
surged تموج سریع برق نوسان شدید
surges تموج سریع برق نوسان شدید
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
relieves داشتن
relieving داشتن
bear داشتن
own داشتن
lack کم داشتن
to go hot تب داشتن
monogyny داشتن یک زن
owned داشتن
owning داشتن
having داشتن
bears در بر داشتن
relieve داشتن
bear در بر داشتن
lackvt کم داشتن
wanted کم داشتن
possessing داشتن
lacks کم داشتن
possesses داشتن
owns داشتن
lacked کم داشتن
bears داشتن
possess داشتن
intercommon داشتن
have داشتن
to have possession of داشتن
to be feverish تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
redolence بو داشتن
to have f. تب داشتن
to possess داشتن
to have داشتن
to hold داشتن
doubt شک داشتن
to hold a meeting داشتن
doubted شک داشتن
doubts شک داشتن
want کم داشتن
doubting شک داشتن
desiring میل داشتن
in a hurry <idiom> عجله داشتن
withholding دریغ داشتن
withhold دریغ داشتن
withheld دریغ داشتن
resides اقامت داشتن
aspiring ارزو داشتن
aspires هوش داشتن
aspires ارزو داشتن
aspired هوش داشتن
in a jam <idiom> مشکل داشتن
aspired ارزو داشتن
reside اقامت داشتن
aspire هوش داشتن
aspire ارزو داشتن
resided اقامت داشتن
up to <idiom> بستگی داشتن به
withholds دریغ داشتن
loathes نفرت داشتن از
adjudge مقرر داشتن
contested اعتراض داشتن بر
contesting اعتراض داشتن بر
contests اعتراض داشتن بر
loathed نفرت داشتن از
loathe نفرت داشتن از
contest اعتراض داشتن بر
espouse عقیده داشتن به
correlate همبستگی داشتن
correlates همبستگی داشتن
correlating همبستگی داشتن
in the cards <idiom> انتظار داشتن
in common <idiom> مسئولیت داشتن
cherish گرامی داشتن
cherished گرامی داشتن
apprehended بیم داشتن
lends معطوف داشتن
lend معطوف داشتن
apprehending بیم داشتن
espoused عقیده داشتن به
espouses عقیده داشتن به
espousing عقیده داشتن به
apprehend بیم داشتن
apprehends بیم داشتن
provide مقرر داشتن
provides مقرر داشتن
in a rush <idiom> عجله داشتن
send اعزام داشتن
send گسیل داشتن
sends گسیل داشتن
send ارسال داشتن
cherishes گرامی داشتن
cherishing گرامی داشتن
sends ارسال داشتن
sends اعزام داشتن
sending ارسال داشتن
sending اعزام داشتن
sending گسیل داشتن
aspiring هوش داشتن
hankered اشتیاق داشتن
resemble شباهت داشتن
differs فرق داشتن
differing فرق داشتن
differed فرق داشتن
differ فرق داشتن
disguising نهان داشتن
disguises نهان داشتن
disguised نهان داشتن
disguise نهان داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
resembled شباهت داشتن
resembles شباهت داشتن
hanker اشتیاق داشتن
attends حضور داشتن
attending حضور داشتن
to be there وجود داشتن
attend حضور داشتن
stinks تعفن داشتن
stink تعفن داشتن
exists وجود داشتن
existed وجود داشتن
exist وجود داشتن
resembling شباهت داشتن
to think [of] عقیده داشتن
retaining نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
retain نگاه داشتن
expects چشم داشتن
expecting چشم داشتن
expected چشم داشتن
occupying مشغول داشتن
occupy مشغول داشتن
occupies مشغول داشتن
to follow دنباله داشتن
to continue دنباله داشتن
retains نگاه داشتن
vary فرق داشتن
to hold [to have] نگه [داشتن]
imply دلالت داشتن
implies دلالت داشتن
tolerating طاقت داشتن
tolerates طاقت داشتن
tolerated طاقت داشتن
tolerate طاقت داشتن
vibrating ارتعاش داشتن
vibrates ارتعاش داشتن
vibrated ارتعاش داشتن
vibrate ارتعاش داشتن
scoots سرعت داشتن
scooting سرعت داشتن
implying دلالت داشتن
varies فرق داشتن
hears خبر داشتن
hear خبر داشتن
abominating تنفر داشتن
abominates تنفر داشتن
abominated تنفر داشتن
abominate تنفر داشتن
contradicts تناقض داشتن با
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com