Dictiornary-Farsi | تمکین احترام | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 159 (8 milliseconds)

English	Persian
deference	تمکین احترام


Other Matches

submission	تمکین
obedience	تمکین
cognovit	تمکین بدعوا
deigns	تمکین کردن
deigning	تمکین کردن
submit to	تمکین کردن
deigned	تمکین کردن
deign	تمکین کردن
condescension	تمکین موافقت
condescend	تمکین کردن
condescended	تمکین کردن
restitution of conjugal rights	دعوی تمکین
condescends	تمکین کردن
stooped	تمکین خشوع کردن
stoops	تمکین خشوع کردن
stooping	تمکین خشوع کردن
stoop	تمکین خشوع کردن
uncompromising	تسلیم نشو تمکین ندادنی
uncompromisingly	تسلیم نشو تمکین ندادنی
maximalist	کسیکه اصرارداردکه حداکثرتقاضاهایش براورده شودوحاضربه تمکین نیست
curtsying	احترام
curtsy	احترام
curtsies	احترام
honor	احترام
tributes	احترام
curtseying	احترام
curtsey	احترام
ennoblement	احترام
disrespectable	بی احترام
honourableness	احترام
tribute	احترام
reverently	با احترام
respectfulness	احترام
reverentially	با احترام
worshipless	بی احترام
curtsied	احترام
regarded	احترام
respectability	احترام
reverence	احترام
regard	احترام
obeisances	احترام
obeisance	احترام
revering	احترام
revere	احترام
greeting	احترام
revered	احترام
greetings	احترام
reveres	احترام
regards	احترام
guard of honor	گارد احترام
hand salute	احترام با دست
self respect	احترام بخود
greetings	احترام کننده
honor	احترام کردن به
hold in respect	احترام گذاشتن به
greeting	احترام کننده
in deference to	به پاس احترام
to hold in respect	احترام کردن
to look up	احترام گذرادن
respectable	قابل احترام
to the color	شیپور احترام
venerability	احترام ارجمندی
venerableness	احترام ارجمندی
self esteem	احترام بنفس
venerator	احترام کننده
respectful	پر احترام ابرومند
irrespective	احترام نگذار
worshipful	شایسته احترام
piping the side	احترام با سوت
As a mark of respect ( esteem) .	بعلامت احترام
look up to <idiom>	احترام گذاشتن به
veneration	احترام نیایش
to hold in respect	احترام گزاردن به
saluting	احترام گذاشتن
respects	مراجعه احترام
respect	احترام گذاشتن به
respect	مراجعه احترام
homage	ادای احترام
honored	احترام کردن به
honoring	احترام کردن به
honors	احترام کردن به
honour	احترام کردن به
honoured	احترام کردن به
honouring	احترام کردن به
honours	احترام کردن به
respects	احترام گذاشتن به
reverence	احترام گذاردن
deferential	از روی احترام
saluting	احترام نظامی
salutes	احترام نظامی
saluted	احترام گذاشتن
saluted	احترام نظامی
salutes	احترام گذاشتن
salute	احترام گذاشتن
salute	احترام نظامی
irreverence	عدم احترام
to do homage	ادای احترام کردن
to the color	شیپور احترام پرچم
to pay homage	ادای احترام کردن
to render homage	ادای احترام کردن
respect	احترام محترم شمردن
esteemed	فرد مورد احترام
respect [for somebody or something]	احترام [به کسی یا چیزی]
In deference to public opinion.	به احترام افکار عمومی
to do make or pay obeisance to	بکسی احترام گزاردن
pipe the side	تجمع گارد احترام
officer of the guard	افسر گارد احترام
national salute	احترام به پرچم ملی
respects	احترام محترم شمردن
revering	احترام گذارندن حرمت
venerate	ستایش و احترام کردن
reveres	احترام گذارندن حرمت
estimably	بطور قابل احترام
interment flag	پرچم احترام شهدا
revered	احترام گذارندن حرمت
revere	احترام گذارندن حرمت
violate	هتک احترام کردن
violated	هتک احترام کردن
honorable	لایق احترام شرافتمندانه
venerated	ستایش و احترام کردن
respectfulness	رعایت احترام وادب
venerating	ستایش و احترام کردن
venerable	قابل احترام ارجمند
venerates	ستایش و احترام کردن
violates	هتک احترام کردن
stand in awe of <idiom>	احترام قائل شدن برای
irreverend	ناشایسته برای احترام گذاری
to render homage to somebody	به کسی ادای احترام کردن
to pay homage to somebody	به کسی ادای احترام کردن
to do homage to somebody	به کسی ادای احترام کردن
a person of high standing	آدمی بالا مقام [پر احترام]
defer	تسلیم شدن احترام گذاردن
deferring	تسلیم شدن احترام گذاردن
defers	تسلیم شدن احترام گذاردن
pipe the side	فرمان تجمع گارد احترام
side boy	گارد احترام میز پاس
side honors	مراسم ادای احترام در میزپاس
time honored	مورد احترام بعلت قدمت
national salute	شلیک 12 توپ به احترام پرچم ملی
to hold somebody in esteem	برای کسی احترام قائل شدن
One must uphold ones dignity.	احترام هر کسی دست خودش است
You must have respect for your promises.	باید بقول خودتان احترام بگذارید
Ferdowsi is held in the greatest respect.	فردوسی مورد احترام فراوان است
gun salute	سلام با تیراندازی توپخانه ادای احترام با شلیک توپ
minute gun	توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
complimentary mourning	جامه ماتم که کسی برای احترام بمردهای که بااوخویشی ندارد بپوشد
attention to port	احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو
salvo	شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
salvoes	شلیک توپ برای ادای احترام توپ سلام
to hold somebody in respect [to hold somebody in high regard ]	کسی را محترم داشتن [احترام گذاشتن به کسی]
unesco (= united nations educational	ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
color salute	سلام پرچم احترام به پرچم
rifle salute	احترام با تفنگ سلام با تفنگ
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
salute	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluting	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
salutes	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن
saluted	احترام نظامی توپ سلام یا توپ سلام انداختن