Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
absterge
تمیز کردن شستشو دادن
Other Matches
smug
تمیز کردن سروصورت دادن به
smugness
تمیز کردن سروصورت دادن به
smugly
تمیز کردن سروصورت دادن به
washed
شستشو دادن
washed
اب دادن شستشو
washes
شستشو دادن
washes
اب دادن شستشو
levigate
شستشو دادن
embrocate
شستشو دادن
wash
اب دادن شستشو
wash
شستشو دادن
imbathe
شستشو دادن
shampoos
باشامپویا سرشوی شستشو دادن
shampoo
باشامپویا سرشوی شستشو دادن
change (one's) mind
<idiom>
مغز کسی را شستشو دادن
discern
تمیز دادن
differentiating
تمیز دادن
discerned
تمیز دادن
discerns
تمیز دادن
differentiates
تمیز دادن
differentiate
تمیز دادن
individuate
تمیز دادن
decern
تشخیص دادن تمیز دادن
individualized
تمیز دادن تشخیص دادن
individualize
تمیز دادن تشخیص دادن
individualises
تمیز دادن تشخیص دادن
individualised
تمیز دادن تشخیص دادن
individualising
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizes
تمیز دادن تشخیص دادن
individualizing
تمیز دادن تشخیص دادن
lavage
انجدان رومی شستشوی معده یازخم شستشو دادن
secern
تجزیه طلب شدن تمیز دادن
wash out
شستشو کردن
imbathe
شستشو کردن
to take a bath
شستشو کردن
rinsed
با اب پاک کردن شستشو
lave
چکیدن شستشو کردن
rinse
با اب پاک کردن شستشو
bathes
استحمام کردن شستشو
wash away
با شستشو پاک کردن
bathe
استحمام کردن شستشو
wash off
با شستشو پاک کردن
rinses
با اب پاک کردن شستشو
wash out
محو کردن شستشو
grooming
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
do the cleaning
تمیز کردن
wisp
تمیز کردن
cleanses
تمیز کردن
wisps
تمیز کردن
cleanse
تمیز کردن
clean
تمیز کردن
clean house
تمیز کردن
cleans
تمیز کردن
cleanest
تمیز کردن
cleansed
تمیز کردن
replotting
تمیز کردن
cleaned
تمیز کردن
pick up
<idiom>
تمیز ،مرتب کردن
scrubbing
خراشیدن تمیز کردن
clean
تمیز کردن چیزی
scrubbed
خراشیدن تمیز کردن
scrub
خراشیدن تمیز کردن
cleanest
تمیز کردن چیزی
cleaned
تمیز کردن چیزی
cleans
تمیز کردن چیزی
scrubs
خراشیدن تمیز کردن
lixiviate
تجزیه کردن بوسیله شستشو باقلیا یا ماده حلالی
clean-up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up
عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
dry clean
لباس را بابخار تمیز کردن
spruce up
<idiom>
مجددا آراستن ،تمیز کردن
tassels
پارچه برای تمیز کردن تیر
tassel
پارچه برای تمیز کردن تیر
racking
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
mops
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopped
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mopping
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
mop
چوبی که سر ان را پارچه می پیچند و برای تمیز کردن بکارمیرود
graving dock
اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
I am a great believer in using natural things for cleaning.
من هوادار بزرگی در استفاده از چیزهای طبیعی برای تمیز کردن هستم.
scavenges
سپوری کردن تمیز کردن
scavenged
سپوری کردن تمیز کردن
scavenge
سپوری کردن تمیز کردن
head
دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
go devil
لوله پاک کن مخصوص تمیز کردن لوله نفت
vacuum
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuumed
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuums
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
vacuuming
جاروی برقی باجاروی برقی تمیز کردن
launders
شستشو
cleaning
شستشو
bath
شستشو
bathed
شستشو
embrocation
شستشو
scouring
شستشو
washing
شستشو
washed
شستشو
souse
شستشو
imbathe
شستشو
elution
شستشو
wash
شستشو
embrocations
شستشو
bathing
شستشو
lotion
شستشو
washes
شستشو
purification
شستشو
ablution
شستشو
leaching
شستشو
lavation
شستشو
ablutions
شستشو
launder
شستشو
lixiviation
شستشو
laundering
شستشو
laundered
شستشو
lotions
شستشو
debenzolation
شستشو با بنزول
rinser
شستشو کننده
washer
شستشو کننده
flush tank
حوضچه شستشو
washers
شستشو کننده
cleaning room
اطاق شستشو
acid leach
شستشو با اسید
acid dip
شستشو با اسید
abluent
شستشو دهنده
ablutomania
وسواس شستشو
wash oil
روغن شستشو
cleaning door
دریچه شستشو
cleaning process
فرایند شستشو
purification
شستشو تصفیه
water extraction
آبگیری
[پس از شستشو]
washable
قابل شستشو
elutriation
شستشو با اب فرسایش انتخابی
dehydration
[آبگیری فرش پس از شستشو]
scrubbing process
فرایند شستشو و تصفیه
leaching
تصفیه بوسیله شستشو
tubber
گازر شستشو دهنده
sediment escape
ساختمانهای تخلیه و شستشو
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
back blowing
عمل شستشو و توسعه چاه
abstergent
شستشو دهنده ماده پاک کننده
cleans
تمیز
discrimination
تمیز
neat
تمیز
neat and tidy
تر و تمیز
purer
تمیز
purest
تمیز
pure
تمیز
neatest
تمیز
contradistinction
تمیز
dapper
تمیز
neater
تمیز
cassation
تمیز
age of discretion
سن تمیز
dinky
تمیز
cleaned
تمیز
mense
حس تمیز
discernment
تمیز
clean
تمیز
secernment
تمیز
scrubby
تمیز
age of reason
سن تمیز
cleanly
تمیز
spiffy
تمیز
cleanest
تمیز
distinction
تمیز
discretion
تمیز
distinctions
تمیز
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
squeaky clean
بسیار تمیز
high court of
دیوانعالی تمیز
supreme court
دیوان تمیز
scouring
تمیز کاری
indiscreet
بی تمیز بی احتیاط
refined
تمیز کرده
stimulus discrimination
تمیز محرک
identification
تطبیق تمیز
discriminator
تمیز دهنده
discriminating intellect
قوه تمیز
discriminable
قابل تمیز
clean bill of lading
بارنامه تمیز
scourer
تمیز کننده
scourers
تمیز کننده
discernible
قابل تمیز
sensory discrimination
تمیز حسی
indiscriminately
بدون تمیز
indiscernible able
تمیز ندادنی
superior court
دادگاه تمیز
epicritic
تمیز دهنده
distinguishable
قابل تمیز
color fastness
درجه و میزان ثبات رنگ در مقابل نور و شستشو
needle bath
شستشو در زیر ابی که با دانههای خیلی ریز بر تن میریزد
bleaching materiel
پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
leachate
مایعی که بوسله شستشو ازخاک یا واسطه دیگری بگذرد
This isn't clean.
این تمیز نیست.
spic and span
<idiom>
خیلی تمیز ومرتب
discreet
دارای تمیز وبصیرت
discriminative
وابسته به تبعیض یا تمیز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com