English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
rate of rise of water level تندی بالا امدن اب
Other Matches
to puff up بالا امدن
to puff out بالا امدن
upheaval بالا امدن
upheavals بالا امدن
to set in بالا امدن
intumesce بالا امدن
afflux بالا امدن سطح اب
heading up بالا امدن سطح اب
souffles پف کردن یا بالا امدن غذا
souffle پف کردن یا بالا امدن غذا
soufflTs پف کردن یا بالا امدن غذا
decompress ارام ارام بالا امدن با مکثهای موقت
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
vertically از بالا به پایین یا حرکت بالا و پایین در زاویه راست افق
velocities تندی
velocity تندی
acrimony تندی
fieriness تندی
suddenness تندی
acerbity تندی
wildness تندی
swiftness تندی
violence تندی
fleetness تندی
tartness تندی
kicked تندی
harsh usage تندی
kicking تندی
fastness تندی
fastnesses تندی
kicks تندی
rapidity تندی
sternly تندی
bitterness تندی
mordacity تندی
pungency تندی
tartly به تندی
abruptly به تندی
kick تندی
wildly به تندی
huffishly به تندی
vehemence تندی
rigours تندی
briskness تندی
tempests تندی
abruptness تندی
brusqueness تندی
accelerative تندی
acidly به تندی
acidness تندی
rigors تندی
rigour تندی
acrasy تندی
acridfty تندی
acridness تندی
astingency تندی
angularity تندی
acridly به تندی
brusqurie تندی
to tone down از تندی
tempest تندی
acrimoniousness تندی
crustiness تندی
speeds تندی
speeding تندی
choler تندی
speed تندی
celerity تندی
causticity تندی
previousness تندی
acrimoniously به تندی
sour temper تندی
sternness تندی
fired تندی
rashness تندی
impetuousness تندی
sourly به تندی
steepness تندی
quickness تندی
incautiousness تندی
inconsiderateness تندی
easiness [quickness] تندی
inflammability تندی
speediness تندی
fire تندی
fires تندی
keenness تندی
speed of action تندی
huffishness تندی
nippiness تندی
rabidness تندی
alacrity [speed] تندی
rigor تندی
protervity تندی
precipitousness تندی
acceleration تندی
promptitude تندی
rapidness تندی
quick temper تندی
promptness تندی
quickness of temper تندی
passionateness تندی
fleetness درجه تندی
speeding درجه تندی
mean velocity تندی میانگین
celerity درجه تندی
speeds درجه تندی
easiness [quickness] درجه تندی
nippiness درجه تندی
promptitude درجه تندی
swiftness درجه تندی
radial velocity تندی شعاعی
heat تندی خشم
peak speed بیشترین تندی
permissible velocity تندی مجاز
bad blood تلخی تندی
petulancy تندی گستاخی
heats تندی خشم
velocity درجه تندی
most probable speed محتملترین تندی
promptness درجه تندی
quickness درجه تندی
speed درجه تندی
rapidness درجه تندی
speediness درجه تندی
speed of action درجه تندی
pace شیوه تندی
paced شیوه تندی
paces شیوه تندی
angular velocity تندی زاویهای
with rapidity تندی سرعت
roughness تندی ناهمواری
impetuosity تندی حرارت
headiness تندی گیرندگی
ginger تندی حرارت
let out تندی کردن
rapidity درجه تندی
discourtesy خشونت تندی
speed indicator تندی نما
irefully ازروی تندی
instantaneous speed تندی انی
virulence تلخی تندی
instantaneous speed تندی لحظهای
irritably ازروی تندی
alacrity [speed] درجه تندی
petulance تندی گستاخی
speedometer تندی نما
velocity of advance تندی پیشرفت
speedometers تندی نما
rates تندی سرعت عوارض
petulantly ازروی تندی یا کج خلقی
rate تندی سرعت عوارض
velocities تندی برحسب زمان
impetuosity of youth تندی یا غرور جوانی
velocity تندی برحسب زمان
It was raining fast. باران تندی می آمد
at full speed با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
To be short tempered with someone. با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
rate of sideslip همنه تندی در امتداد محورعرضی
design speed سرعت مشخصه تندی پایه
violence شدت و تندی و سختی خشونت
the clouds above ابرهای بالا یا بالا سر
She swerved sharply to avoid hitting a dog. او [زن] ویراژ تندی داد تا با خودرو به سگ نزند.
dat سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
to pace the web پارچه بافته را به نسبت تندی بافت به نوردپیچیدن
mesa قله پهنی که دارای شیب تندی است
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
escarpment پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
escarpments پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
rough handling of a thing گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
apl یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
pull up بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
lengthen کش امدن
peter کم امدن
prove در امدن
comes امدن
venue امدن
lengthened کش امدن
lengthening کش امدن
lengthens کش امدن
ensues از پس امدن
ensue از پس امدن
ensued از پس امدن
proves در امدن
proved در امدن
come امدن
succumbs از پا در امدن
succumbing از پا در امدن
succumbed از پا در امدن
succumb از پا در امدن
to fall short کم امدن
run short کم امدن
succee از پی امدن
to come over امدن
fall short کم امدن
come away ور امدن
to come in to line در صف امدن
to pass on امدن
behove امدن به
venues امدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com