Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (9 milliseconds)
English	Persian
petulance	تندی گستاخی
petulancy	تندی گستاخی
Other Matches
hoy denhood	گستاخی
impudence	گستاخی
effrontery	گستاخی
flippancy	گستاخی
presumptuousness	گستاخی
sauciness	گستاخی
hoy denism	گستاخی
hubris	گستاخی
immodesty	گستاخی
cheekiness	گستاخی
impertinence or nency	گستاخی
cockiness	گستاخی
insolence	گستاخی
impertinence	گستاخی
indecency	گستاخی
bronze	گستاخی
bronzes	گستاخی
hybris	گستاخی
forwardness	گستاخی
impertinency	گستاخی
arrogance	گستاخی
assurances	گستاخی بیمه
gall	تلخی گستاخی
galls	تلخی گستاخی
talk up	گستاخی کردن
audacity	جسارت گستاخی
barefacedness	بی حیایی گستاخی
presumptions	استنباط گستاخی
presumption	استنباط گستاخی
assurance	گستاخی بیمه
familiarly	از روی گستاخی
audaciousness	بی پروایی گستاخی
perkiness	گستاخی جسارت
boldness	گستاخی بی باکی
snash	گستاخی کردن
cockily	ازروی گستاخی یاخودبینی
(have the) cheek to do something <idiom>	با گستاخی کاری را انجام دادن
brazen	بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
brazenly	بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
Things can't remain this way. <idiom>	این گستاخی است ! [اصطلاح روزمره]
That's a bit much! <idiom>	این گستاخی است ! [اصطلاح روزمره]
acrimoniously	به تندی
fleetness	تندی
acrimoniousness	تندی
acridly	به تندی
acridness	تندی
angularity	تندی
fieriness	تندی
crustiness	تندی
briskness	تندی
brusqurie	تندی
choler	تندی
astingency	تندی
causticity	تندی
celerity	تندی
harsh usage	تندی
huffishly	به تندی
steepness	تندی
sternness	تندی
rigor	تندی
tartness	تندی
to tone down	از تندی
wildness	تندی
speed	تندی
alacrity [speed]	تندی
easiness [quickness]	تندی
nippiness	تندی
promptitude	تندی
promptness	تندی
rapidness	تندی
speediness	تندی
sourly	به تندی
sour temper	تندی
huffishness	تندی
quick temper	تندی
impetuousness	تندی
incautiousness	تندی
inconsiderateness	تندی
inflammability	تندی
keenness	تندی
passionateness	تندی
precipitousness	تندی
previousness	تندی
protervity	تندی
quickness	تندی
quickness of temper	تندی
rabidness	تندی
rashness	تندی
speed of action	تندی
acridfty	تندی
acceleration	تندی
speeding	تندی
speeds	تندی
vehemence	تندی
acrimony	تندی
rigour	تندی
fire	تندی
fired	تندی
fires	تندی
kick	تندی
fastness	تندی
fastnesses	تندی
violence	تندی
swiftness	تندی
velocities	تندی
velocity	تندی
suddenness	تندی
rigors	تندی
rigours	تندی
kicked	تندی
kicking	تندی
kicks	تندی
tempest	تندی
mordacity	تندی
tartly	به تندی
acrasy	تندی
acidness	تندی
acidly	به تندی
tempests	تندی
wildly	به تندی
abruptness	تندی
brusqueness	تندی
pungency	تندی
abruptly	به تندی
rapidity	تندی
acerbity	تندی
sternly	تندی
bitterness	تندی
accelerative	تندی
pace	شیوه تندی
heat	تندی خشم
let out	تندی کردن
bad blood	تلخی تندی
fleetness	درجه تندی
paces	شیوه تندی
velocity of advance	تندی پیشرفت
paced	شیوه تندی
with rapidity	تندی سرعت
alacrity [speed]	درجه تندی
swiftness	درجه تندی
speediness	درجه تندی
rapidness	درجه تندی
rapidity	درجه تندی
quickness	درجه تندی
promptness	درجه تندی
promptitude	درجه تندی
nippiness	درجه تندی
easiness [quickness]	درجه تندی
celerity	درجه تندی
discourtesy	خشونت تندی
speed of action	درجه تندی
angular velocity	تندی زاویهای
velocity	درجه تندی
speed indicator	تندی نما
radial velocity	تندی شعاعی
virulence	تلخی تندی
roughness	تندی ناهمواری
most probable speed	محتملترین تندی
irefully	ازروی تندی
speeds	درجه تندی
mean velocity	تندی میانگین
speedometer	تندی نما
permissible velocity	تندی مجاز
speedometers	تندی نما
peak speed	بیشترین تندی
instantaneous speed	تندی انی
speeding	درجه تندی
instantaneous speed	تندی لحظهای
impetuosity	تندی حرارت
speed	درجه تندی
irritably	ازروی تندی
heats	تندی خشم
headiness	تندی گیرندگی
ginger	تندی حرارت
rate	تندی سرعت عوارض
petulantly	ازروی تندی یا کج خلقی
rates	تندی سرعت عوارض
velocities	تندی برحسب زمان
rate of rise of water level	تندی بالا امدن اب
impetuosity of youth	تندی یا غرور جوانی
velocity	تندی برحسب زمان
It was raining fast.	باران تندی می آمد
violence	شدت و تندی و سختی خشونت
rate of sideslip	همنه تندی در امتداد محورعرضی
at full speed	با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
To be short tempered with someone.	با کسی تندی کردن ( بد اخلاقی )
design speed	سرعت مشخصه تندی پایه
She swerved sharply to avoid hitting a dog.	او [زن] ویراژ تندی داد تا با خودرو به سگ نزند.
to pace the web	پارچه بافته را به نسبت تندی بافت به نوردپیچیدن
mesa	قله پهنی که دارای شیب تندی است
escarpments	پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
escarpment	پرتگاه یا شیب تندی که توسط عوامل طبیعی به وجود امده است
blabbed	وراجی کردن گستاخی کردن
blabbing	وراجی کردن گستاخی کردن
blabs	وراجی کردن گستاخی کردن
blab	وراجی کردن گستاخی کردن
rough handling of a thing	گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
ke lighning	به تندی برق بسرعت برق
i ran as quick as i could	هرچه میتوانستم تند دویدم به تندی هرچه بیشتر دویدم
with lightning speed	مانند برق به تندی برق بسرعت برق

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com