Dictiornary-Farsi | تند انگشت گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
to run over	تند انگشت گذاشتن


Other Matches

mitten	دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens	دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
fingerprints	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
dactyl	انگشت
adactylous	بی انگشت
monodactylous	تک انگشت
digit	انگشت
finger	انگشت
fingers	انگشت
digits	انگشت
the first or index finger	انگشت شهادت
forefinger	انگشت نشان
forefinger	انگشت شهادت
forefingers	انگشت نشان
to become a byword	انگشت نماشدن
forefingers	انگشت شهادت
the first or index finger	انگشت نشان
dactylitis	اماس انگشت
soon koot	نوک انگشت
syndacty	چسبیده انگشت
the little finger	انگشت کهین
the middle finger	انگشت میانه
the ring finger	انگشت حلقه
soleprint	انگشت نگاری از پا
notoriety	انگشت نمایی
finger painting	نقاشی با انگشت
medius	انگشت وسطی
index fingers	انگشت نشان
index finger	انگشت نشان
little fingers	انگشت کوچک
conspicuous	انگشت نما
finger	انگشت زدن
fingers	انگشت زدن
fingered	انگشت دار
fingered	انگشت مانند
knuckles	بند انگشت
fingertips	نوک انگشت
fingertip	نوک انگشت
fingering	استفاده از انگشت
fingerprint	اثر انگشت
fingerprinted	اثر انگشت
fingerprinting	اثر انگشت
fingerprints	اثر انگشت
knuckle	بند انگشت
finger mark	اثر انگشت
digitate	انگشت دار
cinquefoil	پنج انگشت
cinqfoil	پنج انگشت
middle finger	انگشت میان
ring finger	انگشت انگشتر
dactylagraphy	انگشت نگاری
ring fingers	انگشت انگشتر
agnail	میخچهء پا یا انگشت پا
gazing stock	انگشت نما
toenails	ناخن انگشت پا
pinkie	انگشت کوچک
pinky	انگشت کوچک
egregious	انگشت نما
pollex	انگشت شست
digitiform	انگشت مانند
finger print	اثر انگشت
dactyloscopy	انگشت نگاری
toenail	ناخن انگشت پا
five finger	پنج انگشت
potentilla	پنج انگشت
medius	انگشت میان
marplot	انگشت به شیر زن
sawison keut	نوک دو انگشت
phalange	بند انگشت
rule of thumb	حساب انگشت
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
pettitoes	چیز بی ارزش انگشت پا
his hand want's two fingers	دستش دو انگشت ندارد
hitsu shiubi	مفصل انگشت وسط
phalange	استخوان انگشت یاپنجه
To take fingerprints.	انگشت نگاری کردن
finger thumb opposition	تقابل شست و انگشت
his hand lack one finger	دستش یک انگشت ندارد
finger play	استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark	با انگشت چرک کردن
To finger something.	به چیزی انگشت زدن
finger print department	اداره انگشت نگاری
finger tapping	ضربه زنی با انگشت
little finger	انگشت کوچک دست
flagrant	انگشت نما رسوا
pinkie	انگشت کوچک دست
knucklebone	استخوان بند انگشت
ring fingers	انگشت چهارم دست چپ
notoriously	بطور انگشت نما
lumbrical	ماهیچه انگشت یا پنجه
phalanges	استخوان انگشت گروه
the little finger	انگشت کوچک کلنج
tap the door with your fingers	انگشت بزنید بدر
nose-picking	انگشت کردن در بینی
ring finger	انگشت چهارم دست چپ
polydactyl	چند انگشتی پر انگشت
indexes	نمودار انگشت سبابه
indexed	نمودار انگشت سبابه
finger glass	فرف انگشت شوئی
index	نمودار انگشت سبابه
proverbialize	انگشت نما کردن
jams	گرفتن شکاف کوه با انگشت
jammed	گرفتن شکاف کوه با انگشت
jam	گرفتن شکاف کوه با انگشت
a man's best friends are his ten fingers <proverb>	کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
lumbrical	ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
toe	با انگشت پا زدن یاراه رفتن
toes	با انگشت پا زدن یاراه رفتن
fingers	باندازه یک انگشت میله برامدگی
phalangeal	وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
poked	فشار با نوک انگشت حرکت
pokes	فشار با نوک انگشت حرکت
fingering	پنجه گذاری انگشت کاری
pizzicato	با ضرب نوک انگشت یاناخن
finger hold	خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
poking	فشار با نوک انگشت حرکت
agnus castus	پنج انگشت فلفل بری
to make an e. of oneself	خود را انگشت نما کردن
finger	باندازه یک انگشت میله برامدگی
poke	فشار با نوک انگشت حرکت
To be conspicuous.	انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
to poke somebody	کسی را با نوک انگشت فشار دادن
two	دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to prod somebody	کسی را با نوک انگشت فشار دادن
toes	انگشت پای مهره داران جای پا
syndactyl	دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
To be flabbergasted (bewildered).	انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
twos	دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
to gouge out a persons eye	چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
toe	انگشت پای مهره داران جای پا
hang ten	سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
ageum son	قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
percuss	بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
to cross self	با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to queer the pitch for any one	نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
moulage	انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
lifted	بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift	بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifts	بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting	بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli	لوزی پنجه ای [این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke	کشیدن ساده سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke	کشیدن سیم گیتار [کلاسیک] [انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump	رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
ti turn in	تو گذاشتن
let	گذاشتن
lets	گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
take in	تو گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
letting	گذاشتن
run home	جا گذاشتن
infiltrated	گذاشتن
loads	گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
placements	گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
placement	گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
to trample on	گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
load	گذاشتن
inculcated	پا گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
leaving	گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
lays	گذاشتن
lay	گذاشتن
leave	گذاشتن
place	گذاشتن
places	گذاشتن
puts	گذاشتن
placing	گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
putting	گذاشتن
put	گذاشتن
mislaid	جا گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
bench	نیمکت گذاشتن
to lay anegg	تخم گذاشتن
enveloping	درلفاف گذاشتن