English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
electronic tuning تنظیم الکترونی
Other Matches
electron multiplier چند برابر کننده الکترونی افزاینده الکترونی
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
electronic excitation تحریک الکترونی
electronic density چگالی الکترونی
electron hole حفره الکترونی
guns تفنگ الکترونی
electronic current جریان الکترونی
electron wave موج الکترونی
barrier layer بند الکترونی
electronic flash فلاش الکترونی
electron gun تفنگ الکترونی
electron gas گاز الکترونی
electronic formula فرمول الکترونی
electron flow جریان الکترونی
electronic microscope میکروسکوپ الکترونی
electron sheath پوسته الکترونی
electron shower رگبار الکترونی
gun تفنگ الکترونی
electron mirror اینه الکترونی
electron telescope تلسکوپ الکترونی
electron microscope میکروسکوپ الکترونی
electron particle ذره الکترونی
electron microscope میکروسکپ الکترونی
electron theory تئوری الکترونی
electron physics فیزیک الکترونی
electron ray اشعه الکترونی
electron lens لنز الکترونی
electron tube لامپ الکترونی
electron lens عدسی الکترونی
electron diffraction پراش الکترونی
electronic radiation تشعشع الکترونی
electron theory نظریه الکترونی
electronic switch سوئیچ الکترونی
electron bombardment بمباران الکترونی
electronic transition جهش الکترونی
computers حسابگر الکترونی
electron camera دوربین الکترونی
computer حسابگر الکترونی
one electron atom اتم تک الکترونی
tubes لامپ الکترونی
tube لامپ الکترونی
electron avalanche بهمن الکترونی
electron beam پرتوی الکترونی
electron capture ربایش الکترونی
electron capture جاذبه الکترونی
electronic rectifier یکسوکننده الکترونی
electronic rectifier یکسوساز الکترونی
electronic structure ساختار الکترونی
electron beam اشعه الکترونی
electron density چگالی الکترونی
electron cutting برش الکترونی
electron current جریان الکترونی
electron configuration ارایش الکترونی
electron coupling تزویج الکترونی
electron coupling پیوست الکترونی
electron could ابر الکترونی
electron cascade ابشار الکترونی
electron cloud ابر الکترونی
phosphor معمولا اشعه الکترونی
electronic lens عدسی یا لنز الکترونی
electron beam cutting برش با اشعه الکترونی
eniac ماشین حساب الکترونی
multidentate atom اتم چند الکترونی
glass type tube لامپ الکترونی شیشهای
gas filled valve لامپ الکترونی گازی
forbidden transition جهش الکترونی ممنوع
depletion layer capacitance فرفیت بند الکترونی
electron microscope ذره بین الکترونی
electron disintegration فرو ریزش الکترونی
electron beam generator مولد اشعه الکترونی
welding by electron beam جوشکاری با اشعه الکترونی
barrier layer capacitance فرفیت بند الکترونی
density of an electron beam چگالی اشعه الکترونی
electron beam welding جوشکاری با اشعه الکترونی
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
get a fix on something <idiom> نامه الکترونی دریافت کردن
beam current at a specified point شدت اشعه الکترونی در یک نقطه
octal glass type tube لامپ الکترونی هشت پایهای
electron beam deflection system سیستم شکست پرتو الکترونی
electron beam focusing تمرکز دهی اشعه الکترونی
output circuit مدار خروجی لامپ الکترونی
input circuit مدار ورودی لامپ الکترونی
thermoelectron الکترونی که در اثر گرماصادر شود
mu فاکتور شدت نیروی لامپ الکترونی
bread-boards لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
electron gun بخشی از CRT که یک اشعه الکترونی ایجاد میکند
sferics دستگاه الکترونی کشف طوفان هوا شناسی
bread-board لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
beams دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
beam دسته کردن اشعه الکترونی جهت دادن
synchrotron دستگاه تقویت وتسریع ذرات بار دار الکترونی
numerical indicator tube هر گونه لامپ الکترونی که توانایی نمایش اشکال عددی را دارد
go no go اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
electron beam recording ضبط خروجی کامپیوتر مستقیماگ روی میکروفیلم با استفاده از اشعه الکترونی
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
electronic میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
electronics شاخهای از علم فیزیک که درباره صدوروحرکت و تاثیرات الکترون درخلا و گازهاوهمچنین استفاده ازدستگاههای الکترونی بحث میکند
y plates صفحات افقی موازی که اختلاف پتانسیل انها سبب انحراف قائم پرتو الکترونی در لوله اشعه کاتدی میگردد
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
push pull وابسته بدولوله الکترونی که جریان برق در انها دردوجهت متضاد جریان یابد
guns منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
gun منبع اشعه الکترونی درون تیوپ اشعه کاتدی
thermionic tube لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
set out تنظیم
timing تنظیم
adjustments تنظیم
shaping regulating تنظیم
formulation تنظیم
adjustment تنظیم
alignments تنظیم
regularization تنظیم
calibration تنظیم
spreading تنظیم
alignment تنظیم
regulation تنظیم
conduction هدایت تنظیم
attending تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
lineup تنظیم کردن
line regulator تنظیم کننده
attends تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
range adjustment تنظیم برد
range adjustment تنظیم مسافت
regularize تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
make out تنظیم کردن
method of drawing up طرز تنظیم
indictment تنظیم ادعانامه
timing تنظیم وقت
variability قابلیت تنظیم
indictment تنظیم کیفرخواست
indictments تنظیم ادعانامه
adjustable قابل تنظیم
indicement تنظیم ادعانامه
indictments تنظیم کیفرخواست
range calibration تنظیم مسافت
pilot valve سوپاپ تنظیم
precision adjustment تنظیم دقیق
preset پیش تنظیم
pressure adjustment تنظیم فشار
pressure regulator شیر تنظیم
purity adjustment تنظیم خلوص
levelling screw پیچ تنظیم
adjusability قابلیت تنظیم
adjustable تنظیم پذیر
automatic regulation تنظیم خودکار
electronic control تنظیم الکترونیکی
body alinement تنظیم بدن
caliper setting تنظیم پرگار
cam type regulation تنظیم بادامکی
carburetor adjustment تنظیم کاربراتور
cascade control تنظیم زنجیری
check gate دریچه تنظیم
check valve شیر تنظیم
corrector تنظیم کننده
crystal control تنظیم با بلور
air adjustment تنظیم هوا
adjustment of rools تنظیم غلطک
adjusting point نقطه تنظیم
adjustment of fire تنظیم تیر
regulators تنظیم کننده
regulator تنظیم کننده
adjusted تنظیم شده
family planning تنظیم خانواده
regulation پهنه تنظیم
expanded contrast تنظیم کنتراست
formulates تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
inductive tuning تنظیم القائی
inductive tuning تنظیم پرمئابیلیته
initial adjustment تنظیم صفر
jack screw پیچ تنظیم
lay down تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
fine adjustment تنظیم فریف
fine adjustment تنظیم دقیق
fine setting تنظیم دقیق
fine setting تنظیم میکرومتری
frame تنظیم کردن
focusing control تنظیم تمرکز
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com