English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (10 milliseconds)
English Persian
adjustments تنظیم تطبیق
Search result with all words
align تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
Other Matches
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
harmonies تطبیق
match تطبیق
adjustment تطبیق
collations تطبیق
matches تطبیق
adaptation تطبیق
checked تطبیق
adjustments تطبیق
checks تطبیق
matching تطبیق
adaptations تطبیق
harmony تطبیق
confirmation تطبیق
comparison تطبیق
accommodating تطبیق
collation تطبیق
conformation تطبیق
comparisons تطبیق
check تطبیق
accommodates تطبیق دادن
adjusting تطبیق دادن
reconcile تطبیق کردن
adjust تطبیق دادن
coincidence تطبیق برخورد
comparison تطبیق سنجش
coincidences تطبیق برخورد
reconciling تطبیق کردن
verification وارسی تطبیق
conforming تطبیق کردن
conform تطبیق کردن
reconcilement التیام تطبیق
inapplicable تطبیق نکردنی
conforms تطبیق کردن
adjusts تطبیق دادن
adapter تطبیق دهنده
conformed تطبیق کردن
comparisons تطبیق سنجش
maladjustment عدم تطبیق
compare with تطبیق کردن
reconciles تطبیق کردن
certificate of compliance گواهی تطبیق
check تطبیق کردن
checked تطبیق کردن
accommodation تطبیق موافقت
checks تطبیق کردن
adjustable قابل تطبیق
adjusability قابلیت تطبیق
adaption تطبیق اقتباس
adapted تطبیق شده
adapter تطبیق کننده
completeness check تطبیق کامل
coordinator تطبیق کننده
maladjustments عدم تطبیق
gibes تطبیق کردن
adaptation تطبیق اقتباس
fire support coordination تطبیق اتش
fire coordination تطبیق اتش
jibe تطبیق کردن
jibed تطبیق کردن
jibes تطبیق کردن
jibing تطبیق کردن
accommodations تطبیق موافقت
dark adaptation تطبیق با تاریکی
adaptations تطبیق اقتباس
accomodate تطبیق کردن
accommodate تطبیق دادن
match تطبیق تطابق
matched تطبیق یافته
accommodate تطبیق نمودن
concordance تطبیق نامه
concordances تطبیق نامه
alignments تطبیق دادن
matches تطبیق تطابق
identification تطبیق تمیز
versatility تطبیق پذیری
accommodated تطبیق نمودن
template matching تطبیق الگوها
alignment تطبیق دادن
accommodates تطبیق نمودن
stock adjustment تطبیق موجودی
collation تطبیق دستخط ها
accommodated تطبیق دادن
collations تطبیق دستخط ها
adaptor تطبیق دهنده ماسوره
adaptors تطبیق دهنده ماسوره
idealization تطبیق یا تطابق با تصور
adapters تطبیق دهنده ماسوره
inapplicability عدم تناسب یا تطبیق
inventory reconciliation تطبیق اسناد موجودی
inapplicably بطوریکه تطبیق ننماید
impedance comparator تطبیق دهنده امپدانس
channel adapter تطبیق دهنده کانال
adapter flange فلانژ تطبیق دهنده
irreconcilable غیر قابل تطبیق
acoustic coupler تطبیق دهنده صوتی
adaptation kit جعبه ابزار تطبیق
fire support coordinator تطبیق دهنده اتشها
adapter arbor میله تطبیق دهنده
adapter bearing یاطاقان تطبیق دهنده
adapter boards برد تطبیق دهنده
adapter sleeve پوسته تطبیق دهنده
adapter toolholder ابزارگیر تطبیق دهنده
adaptive قابل تطبیق توافقی
application of low to instances تطبیق قانون با موارد
adapter booster غلاف تطبیق دهنده
versatile چندسو گرد تطبیق پذیر
orienting روانه کردن تطبیق دادن
orients روانه کردن تطبیق دادن
orient روانه کردن تطبیق دادن
sliding scales جدول قابل تطبیق با در امدافراد
sliding scale جدول قابل تطبیق با در امدافراد
tallies تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
tallied تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
tally تطبیق کردن مطابق بودن
tally تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
tallying تطبیق کردن حساب نگهداشتن
adaptation kit جعبه وسایل تطبیق دهنده
reconcilability التیام پذیری قابلیت تطبیق
go no go اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
tick نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
accomodation تطبیق طرز زندگی با محیط همراهی
ticks نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
harmonist موسیقی دان متخصص تطبیق روایات
ticked نشانی که دررسیدگی و تطبیق ارقام بکارمیرود
to align oneself with somebody خود را با کسی میزان [تطبیق] کردن
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
agriology مطاله و تطبیق اداب و رسوم قبایل وحشی
coordination تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
time chart جدول تطبیق ساعات نصف النهارات مختلف
homing adaptor تطبیق کننده مسیر پروازهواپیما با جهت امواج راداریا ایستگاه کنترل
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
speed ring طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
fire coordination هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
flexile قابل تغییر قابل تطبیق
calibration تنظیم
regularization تنظیم
formulation تنظیم
alignments تنظیم
alignment تنظیم
shaping regulating تنظیم
adjustment تنظیم
spreading تنظیم
set out تنظیم
adjustments تنظیم
timing تنظیم
regulation تنظیم
regulator تنظیم کننده
adjusted تنظیم شده
classify تنظیم کردن
classifying تنظیم کردن
regulation پهنه تنظیم
attend تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
frame تنظیم کردن
family planning تنظیم خانواده
regularizes تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
indictments تنظیم کیفرخواست
conduction هدایت تنظیم
attending تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
adjustable قابل تنظیم
adjustable تنظیم پذیر
formulating تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
range of adjustment ناحیه تنظیم
speed adjustment تنظیم سرعت
stup string رشته تنظیم
thermoregulation تنظیم حرارت
thermoregulation تنظیم دمایی
thermostatic regulation تنظیم با دماپای
to draw out تنظیم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com