English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
fine adjustment تنظیم فریف
Other Matches
thicker طرح مدار الکترنیکی فریف که قط عات فریف آن روی یک پایه عایق قرار دارند و در صورت نیاز وصل می شوند
thick طرح مدار الکترنیکی فریف که قط عات فریف آن روی یک پایه عایق قرار دارند و در صورت نیاز وصل می شوند
thickest طرح مدار الکترنیکی فریف که قط عات فریف آن روی یک پایه عایق قرار دارند و در صورت نیاز وصل می شوند
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
precieuse فریف
fine فریف
finest فریف
minikin فریف
chichi فریف
mignon فریف
delicate فریف
fined فریف
slender فریف
precieux فریف
svelt فریف
elegant فریف
pindling فریف
subtile فریف
svelte فریف
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
fine structure ساختار فریف
elegant maners اطوار فریف
tinnily بطور فریف
aesthetically فریف طبع
fine structure استخوانبندی فریف
high grade zink زینک فریف
aesthetic فریف طبع
wiredrawn طویل و فریف
elegant style انشا فریف
fine boring سوراخکاری فریف
fine skill مهارت فریف
hyperfine فوق فریف
quaint خیلی فریف
sheer مستقیما فریف
airy-fairy فریف و لطیف
superfine بسیار فریف
in miniature بطور فریف
lenis رقیق فریف
finesse ضربه فریف و ماهرانه
nobby فریف خیلی شیک
edition de luxe چاپ فریف یا تجملی
serrulated دارای دندانههای فریف
fretsaw اره فریف کاری
sheer پارچه فریف حریری
fret saw اره فریف کاری
serrulate دارای دندانههای فریف
fimbrillate دارای ریشه فریف
floc کلالهای ازرشتههای فریف
supersubtle فوق العاده فریف
fine boring machine دستگاه مته فریف
capillary فریف عروق شعریه
finely بطورعالی یا فریف یا ریز
hyperfine structure ساختار فوق فریف
commercial light gage sheet ورق فریف تجارتی
davenport یکنوع میزتحریر فریف
dainty هر چیز فریف و عالی
fine motor skills مهارتهای حرکتی فریف
capillaries فریف عروق شعریه
fine miscle movement حرکت فریف عضلانی
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rugulose دارای چینهای فریف وکوچک
wire gauze تور فریف سیم مانند
reticulated دارای شبکه سه بعدی فریف
plumulate دارای پرهای فریف و ریز
penicillate دارای شبکه توری فریف
curvaceous دارای انحناء وقوسهای فریف زنانه
in petto سری بصورت خیلی ریز و فریف
cambric نوعی پارچه کتانی فریف قمیص
wirespun زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
h.f.s structure hyperfine ساختار فوق فریف
curvacious دارای انحناء وقوسهای فریف زنانه
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
mignonette یکجور توری فریف سبز مایل به سفید
mechlin توری فریف مخصوص کلاه وتوری دوزی
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
diatomite ذرات فریف و ریزسیلیسی که از بقایای گمزادان بدست می اید
iceneedle یکی از ذرات فریف یخ که درهوای سرد و شفاف بطورشناوریافت میشود
bone china چینی فراتاب و فریف که از رس سفید و خاکستر استخوان درست شده است
malines تور فریف ابریشمی و اهاردارکه برای لباس وکلاه زنانه بکار میبرند
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
go no go اچار تنظیم فاصله سر تیر بارکالیبر 7/21 اچار تنظیم فاصله پیشانی گلنگدن
adjusting ring حلقه تنظیم زمان ماسوره حلقه تنظیم
crocus cloth پارچه زبری که اکسید فریک قرمزرنگ فریف و ریزسایندهای روی سطح ان قرارگرفته و برای جلا دادن فلزات بکارمیرود
thumbnail نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
thumbnails نمایش گرافیکی فریف یک تصویر, به عنوان یک روش سریع و مرسوم برای مشاهده محتوای گرافیک یا فایل PTP پیش از بازیابی
trimsize اندازه تنظیم شده نقشه حواشی تنظیم شده نقشه
calibrated air speed سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
regularization تنظیم
adjustment تنظیم
adjustments تنظیم
timing تنظیم
set out تنظیم
regulation تنظیم
formulation تنظیم
shaping regulating تنظیم
alignment تنظیم
alignments تنظیم
calibration تنظیم
spreading تنظیم
regulable تنظیم پذیر
framer تنظیم کننده
regulating valve سوپاپ تنظیم
spark setting تنظیم جرقه
regulating switch کلید تنظیم
fine setting تنظیم میکرومتری
adjusting تنظیم کردن
rheostat regulation تنظیم با رئوستا
adjust تنظیم کردن
set the watch تنظیم نگهبانی
rocker gear تنظیم جاروبک
regiments تنظیم کردن
regiment تنظیم کردن
regularizer تنظیم کننده
focusing control تنظیم تمرکز
set screw پیچ تنظیم
set up تنظیم کردن
setting ring حلقه تنظیم
adjusts تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
lineup تنظیم کردن
regulation پهنه تنظیم
make out تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
regularizes تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
frame تنظیم کردن
indicement تنظیم ادعانامه
inductive tuning تنظیم القائی
inductive tuning تنظیم پرمئابیلیته
initial adjustment تنظیم صفر
jack screw پیچ تنظیم
lay down تنظیم کردن
levelling screw پیچ تنظیم
hand regulation تنظیم با دست
line regulator تنظیم کننده
classifying تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
calibrate تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
pilot valve سوپاپ تنظیم
regularised تنظیم کردن
precision adjustment تنظیم دقیق
preset پیش تنظیم
frequency tuning تنظیم فرکانس
pressure adjustment تنظیم فشار
pressure regulator شیر تنظیم
purity adjustment تنظیم خلوص
range adjustment تنظیم برد
range adjustment تنظیم مسافت
range calibration تنظیم مسافت
range of adjustment ناحیه تنظیم
timing تنظیم وقت
variability قابلیت تنظیم
regularising تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
method of drawing up طرز تنظیم
conduction هدایت تنظیم
adjustment of fire تنظیم تیر
indictments تنظیم کیفرخواست
indictments تنظیم ادعانامه
indictment تنظیم کیفرخواست
indictment تنظیم ادعانامه
redact تنظیم کردن
speed adjustment تنظیم سرعت
regulated تنظیم کردن
regulate تنظیم کردن
depth adjustment تنظیم عمیق
caliper setting تنظیم پرگار
cam type regulation تنظیم بادامکی
crystal control تنظیم با بلور
carburetor adjustment تنظیم کاربراتور
cascade control تنظیم زنجیری
check gate دریچه تنظیم
regulates تنظیم کردن
air adjustment تنظیم هوا
will adjust تنظیم می کنم
expanded contrast تنظیم کنتراست
electronic tuning تنظیم الکترونی
electronic control تنظیم الکترونیکی
automatic regulation تنظیم خودکار
body alinement تنظیم بدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com