Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (31 milliseconds)
English
Persian
adjustments
تنظیم و میزان کردن
Search result with all words
adjusting
میزان کردن تنظیم کنید
adjusts
میزان کردن تنظیم کنید
compensate
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates
تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
to balance out
میزان کردن
[تنظیم کردن ]
Other Matches
tuners
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
tuner
پیچ میزان رادیو وسیله تنظیم جریان برق وغیره
tune
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
tunes
میزان کردن میزان کردن الت موسیقی یارادیو وغیره
calibration
تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment
تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
line map
نقشه تنظیم شده یا میزان شده
tune
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes
تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting
تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
availability
میزان در دسترس بودن میزان امادگی زمان تعمیرناو
bond albedo
نسبت میزان نور بازتابش شده به میزان نوربرخوردکرده
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
collimate
موازی قرار دادن لوله و هدف میزان کردن تعدیل کردن
camera station
ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
focusses
میزان کردن
focuses
میزان کردن
focussing
میزان کردن
equilibration
میزان کردن
adjusts
میزان کردن
standardization
میزان کردن
focussed
میزان کردن
tunes
میزان کردن
focused
میزان کردن
focus
میزان کردن
adjust
میزان کردن
aligning
میزان کردن
aligned
میزان کردن
align
میزان کردن
adjusting
میزان کردن
collimate
میزان کردن
adjustment
میزان کردن
tune
میزان کردن
aligns
میزان کردن
tunes
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune
تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
magneto timing
میزان کردن مگنت
hand advance
میزان کردن دستی
spark advance & retard
میزان کردن جرقه
countdowns
میزان کردن ساعت
automatic spark advance
میزان کردن خودکار
countdown
میزان کردن ساعت
ignition timing
میزان کردن جرقه
interrupter timing
میزان کردن جرقه
To synchonize the watches .
ساعتهارا به هم میزان کردن
spark timing
میزان کردن جرقه
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
modulating
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulates
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
To set ones watch .
ساعت خودرا میزان کردن
semi automatic advance
میزان کردن نیم خودکار
skew
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
skewing
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
damper
الت میزان کردن جریان هوا
to align oneself with somebody
خود را با کسی میزان
[تطبیق]
کردن
skews
میزان کردن چیزی به صورت نادرست
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
calibrating
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
boresight
میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
stet processus
گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
tempered
معتدل کردن میزان کردن
regulating
میزان کردن کنترل کردن
regulate
میزان کردن کنترل کردن
regulates
میزان کردن کنترل کردن
range
مرتب کردن میزان کردن
tempers
معتدل کردن میزان کردن
regulating
میزان کردن درست کردن
temper
معتدل کردن میزان کردن
regulate
میزان کردن درست کردن
ranged
مرتب کردن میزان کردن
leveling
میزان کردن افقی کردن
regulated
میزان کردن کنترل کردن
regulated
میزان کردن درست کردن
ranges
مرتب کردن میزان کردن
regulates
میزان کردن درست کردن
formulate
تنظیم کردن
adjusts
تنظیم کردن
frame
تنظیم کردن
regularised
تنظیم کردن
regularises
تنظیم کردن
attends
تنظیم کردن
regulates
تنظیم کردن
attending
تنظیم کردن
classifying
تنظیم کردن
attend
تنظیم کردن
tune
تنظیم کردن
formulated
تنظیم کردن
calibrating
تنظیم کردن
adjustments
تنظیم کردن
regulate
تنظیم کردن
tunes
تنظیم کردن
calibrates
تنظیم کردن
to make out
تنظیم کردن
lay down
تنظیم کردن
formulates
تنظیم کردن
adjustment
تنظیم کردن
formulating
تنظیم کردن
regularising
تنظیم کردن
adjust
تنظیم کردن
regiments
تنظیم کردن
make out
تنظیم کردن
regulated
تنظیم کردن
calibrated
تنظیم کردن
regulating
تنظیم کردن
lineup
تنظیم کردن
redact
تنظیم کردن
adjusting
تنظیم کردن
regiment
تنظیم کردن
calibrate
تنظیم کردن
to draw up
تنظیم کردن
classify
تنظیم کردن
set up
تنظیم کردن
regularized
تنظیم کردن
regularizes
تنظیم کردن
regularizing
تنظیم کردن
classifies
تنظیم کردن
regularize
تنظیم کردن
to set out
تنظیم کردن
to draw out
تنظیم کردن
to put in to shape
تنظیم کردن
pages
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page
انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
adjusts
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
pre-set
از پیش تنظیم کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
pre-sets
از پیش تنظیم کردن
pre-setting
از پیش تنظیم کردن
reconstitute
تنظیم مقیاس کردن
set the clock
ساعت را تنظیم کردن
ranging
تنظیم تیر کردن
preset
از پیش تنظیم کردن
tune up
موتور را تنظیم کردن
reconstituting
تنظیم مقیاس کردن
spots
تنظیم تیر کردن
ranging
تنظیم کردن اسلحه
spot
تنظیم تیر کردن
reconstitutes
تنظیم مقیاس کردن
reconstituted
تنظیم مقیاس کردن
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
self adjusting
بخودی خود میزان شونده خود میزان
to draw up a contract
قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
replenishing
تنظیم کردن روغن سلاحها
zeroes
روی صفر تنظیم کردن
replenish
تنظیم کردن روغن سلاحها
zero
روی صفر تنظیم کردن
adjusts
تصفیه نمودن تنظیم کردن
sight in
تنظیم کردن دید در تفنگ
adjusting
تصفیه نمودن تنظیم کردن
zeros
روی صفر تنظیم کردن
replenishes
تنظیم کردن روغن سلاحها
order
سفارش دادن تنظیم کردن
replenished
تنظیم کردن روغن سلاحها
sets
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locate
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
timing
تنظیم زمان عمل کردن موتور
indict
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
edit
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
indicted
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
edited
تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
indicting
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
billing
صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
located
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
set
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
pilots
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
indicts
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
locates
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pilot
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted
اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
locating
1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
pressurises
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurising
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
setting up
بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
pressurize
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizing
فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
bottoming reamer
وسیلهای برای میزان و بزرگ ردن سوراخ به اندازه دلخواه بدون کج کردن لبه ها
sight alinement
تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
isobath
خطوط میزان منحنی نقشه عمق نما خطوط میزان عمق
zero beat
تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
zeroes
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zero
تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
call book
دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
wake up
تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com