English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
ranging تنظیم کردن اسلحه
Other Matches
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
inspection arms سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
hold up با اسلحه سرقت کردن
hold-ups با اسلحه سرقت کردن
hold-up با اسلحه سرقت کردن
to sight gun نشان کردن اسلحه
to decommission weapons اسلحه ها را غیردایر کردن
to pack a weapon [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to carry a weapon اسلحه ای با خود حمل کردن
to be packing [heat] [colloquial] اسلحه ای با خود حمل کردن
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
cant اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
boresight میزان کردن لوله و مگسک اسلحه در هدفگیری
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
attends تنظیم کردن
lineup تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
regulate تنظیم کردن
regulated تنظیم کردن
calibrate تنظیم کردن
calibrates تنظیم کردن
regulating تنظیم کردن
calibrated تنظیم کردن
calibrating تنظیم کردن
regulates تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
make out تنظیم کردن
regiment تنظیم کردن
to make out تنظیم کردن
redact تنظیم کردن
to draw up تنظیم کردن
to draw out تنظیم کردن
adjustment تنظیم کردن
adjustments تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
adjusts تنظیم کردن
adjusting تنظیم کردن
adjust تنظیم کردن
frame تنظیم کردن
regiments تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
regularizes تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
to set out تنظیم کردن
to put in to shape تنظیم کردن
set up تنظیم کردن
tune تنظیم کردن
lay down تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
tunes تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
classifying تنظیم کردن
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
preset از پیش تنظیم کردن
tune up موتور را تنظیم کردن
reconstituting تنظیم مقیاس کردن
reconstitute تنظیم مقیاس کردن
reconstituted تنظیم مقیاس کردن
set the clock ساعت را تنظیم کردن
reconstitutes تنظیم مقیاس کردن
pre-set از پیش تنظیم کردن
pre-sets از پیش تنظیم کردن
pre-setting از پیش تنظیم کردن
draw up کارها را تنظیم کردن
adjustments تنظیم و میزان کردن
ranging تنظیم تیر کردن
spot تنظیم تیر کردن
spots تنظیم تیر کردن
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
to draw up a contract قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
zeros روی صفر تنظیم کردن
order سفارش دادن تنظیم کردن
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
zero روی صفر تنظیم کردن
zeroes روی صفر تنظیم کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
replenishes تنظیم کردن روغن سلاحها
replenish تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
replenished تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusts میزان کردن تنظیم کنید
replenishing تنظیم کردن روغن سلاحها
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
mounts تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
piloted اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilot اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
mount تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
timing تنظیم زمان عمل کردن موتور
pilots اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
zeroes تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zero تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
zero beat تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
zeros تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
control نظارت کردن تنظیم کردن
controls نظارت کردن تنظیم کردن
edited تصحیح کردن تنظیم کردن
controlling نظارت کردن تنظیم کردن
adjusts تعدیل کردن تنظیم کردن
to balance out میزان کردن [تنظیم کردن ]
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
align تنظیم کردن تطبیق کردن
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
edit تصحیح کردن تنظیم کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
adapting تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
adapt تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
armless بی اسلحه
bare handed بی اسلحه
weapon اسلحه
weapons اسلحه
unarmed بی اسلحه
to kern کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
halving adjustment تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر
weather helm تنظیم سکان برای خنثی کردن اثر جریان هوا
dialed تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dial تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
ranges تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
ranged تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
dialled تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
dials تنظیم کردن درجه بندی مدور صفحه نمره گیر تلفن
range تنظیم تیرکردن یا قلق گیری کردن شعاع عمل هواپیما یاخودرو
thumb شستی اسلحه
thumbed شستی اسلحه
weaponary مربوط به اسلحه
holster جلد اسلحه
thumbing شستی اسلحه
thumbs شستی اسلحه
arm اسلحه گرم
cold steel اسلحه سرد
holsters جلد اسلحه
d. armour اسلحه دفاع
shooting iron اسلحه گرم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com