English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
zero beat تنظیم کردن دقیق موج دستگاه وفرکانس ان
Other Matches
zeroes تنظیم دقیق دستگاه
zeros تنظیم دقیق دستگاه
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
zero تنظیم دقیق دستگاه
sight adjustment تنظیم دستگاه نشانه روی تنظیم زاویه یاب قلق گیری کردن
rheostat دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostatic دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
calibration تنظیم دستگاه بی سیم تصحیح کردن تنظیم کردن کالیبر سنجی
tunes تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
tune تنظیم سیستم در نقط ه بهینه آن با تنظیم دقیق
fine setting تنظیم دقیق
precision adjustment تنظیم دقیق
fine adjustment تنظیم دقیق
synchro دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
precision adjustment تنظیم دقیق تیر
fine adjustment knob دکمه تنظیم دقیق
precision adjustment تنظیم تیر دقیق
fine sight تنظیم خط نشانه دقیق
calibration تنظیم الات دقیق
fine sight تنظیم دقیق زاویه توپ
damping تنظیم کار دستگاه
thermoregulator دستگاه تنظیم حرارت
power pack دستگاه تنظیم برق
automation دستگاه تنظیم خودکار
pantograph دستگاه رسام قابل تنظیم
preselection تنظیم از قبل [دستگاه سازی]
pacemakers دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب
pacemaker دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب
mach trim compensator دستگاه تنظیم حداکثر سرعت هواپیما به طور خودکار
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
tune تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
tunes تنظیم کردن بی سیم تنظیم چانل
range spotting تنظیم مسافت تنظیم هدف کردن
thermostats :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
thermostat :الت تعدیل گرما دستگاه تنظیم گرما
precise دقیق کردن
precision drill مته کردن دقیق
precision bore سوراخ کردن دقیق
edge sharpening دقیق کردن لبه
subtilize دقیق وحساس ولطیف کردن
quartz clock بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
exact location تعیین کردن محل دقیق نقاط
camera station ایستگاه تنظیم عکاسی هوایی نقطه تنظیم دوربین
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
stet processus گزارش اصلاحی تنظیم کردن ترک دعوی کردن
compensated تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensate تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
compensates تنظیم کردن میزان کردن تاوان دادن
set out شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
lineup تنظیم کردن
classifying تنظیم کردن
classify تنظیم کردن
to set out تنظیم کردن
adjusting تنظیم کردن
calibrating تنظیم کردن
redact تنظیم کردن
regiments تنظیم کردن
to make out تنظیم کردن
to draw out تنظیم کردن
to draw up تنظیم کردن
regiment تنظیم کردن
classifies تنظیم کردن
calibrates تنظیم کردن
regulate تنظیم کردن
tunes تنظیم کردن
lay down تنظیم کردن
set up تنظیم کردن
adjust تنظیم کردن
attend تنظیم کردن
attending تنظیم کردن
attends تنظیم کردن
regulated تنظیم کردن
calibrated تنظیم کردن
calibrate تنظیم کردن
regulating تنظیم کردن
to put in to shape تنظیم کردن
tune تنظیم کردن
regulates تنظیم کردن
adjusts تنظیم کردن
regularizing تنظیم کردن
frame تنظیم کردن
regularizes تنظیم کردن
regularized تنظیم کردن
adjustments تنظیم کردن
regularize تنظیم کردن
regularising تنظیم کردن
regularises تنظیم کردن
formulating تنظیم کردن
regularised تنظیم کردن
make out تنظیم کردن
formulate تنظیم کردن
adjustment تنظیم کردن
formulates تنظیم کردن
formulated تنظیم کردن
page انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
paged انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
pages انتخابی که به کاربر امکان نحوه تنظیم صفحه برای چاپ بدهد. با تنظیم حاشیه " اندازه کاغذ و سایز کاغذ
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
spots تنظیم تیر کردن
draw up کارها را تنظیم کردن
ranging تنظیم تیر کردن
reconstitute تنظیم مقیاس کردن
reconstituted تنظیم مقیاس کردن
spot تنظیم تیر کردن
ranging تنظیم کردن اسلحه
preset از پیش تنظیم کردن
set the clock ساعت را تنظیم کردن
adjustments تنظیم و میزان کردن
pre-setting از پیش تنظیم کردن
pre-sets از پیش تنظیم کردن
pre-set از پیش تنظیم کردن
tune up موتور را تنظیم کردن
reconstitutes تنظیم مقیاس کردن
reconstituting تنظیم مقیاس کردن
registration fire اجرای تیر دقیق برای ثبت تیر کردن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
zero روی صفر تنظیم کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
sight in تنظیم کردن دید در تفنگ
adjusts میزان کردن تنظیم کنید
zeroes روی صفر تنظیم کردن
order سفارش دادن تنظیم کردن
replenishes تنظیم کردن روغن سلاحها
zeros روی صفر تنظیم کردن
replenish تنظیم کردن روغن سلاحها
replenished تنظیم کردن روغن سلاحها
replenishing تنظیم کردن روغن سلاحها
adjusting میزان کردن تنظیم کنید
to draw up a contract قراردادی نوشتن یا تنظیم کردن
meteorograph دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
attitude director indicator دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
indicted علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
mounts تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
edit تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
indicts علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
billing صورتحساب بدهی را تنظیم وارسال کردن
edited تنظیم و تصحیح و اماده چاپ کردن
set بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locate 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurizing فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
located 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurizes فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
setting up بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
locates 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
locating 1-قرار دادن یا تنظیم کردن . 2-یافتن
pressurising فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
pilot اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
piloted اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pilots اسباب تنظیم ومیزان کردن چیزی
pressurises فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
indicting علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
sets بستن درجه به سلاح تنظیم کردن
indict علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
mount تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
timing تنظیم زمان عمل کردن موتور
pressurize فشارهوای داخل سفینه را تنظیم کردن
transponder فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
sight alinement تنظیم محور زاویه یاب تنظیم محور دوربین و وسایل نشانه روی با محور لوله
call book دفتر بیدار کردن و تنظیم نوبت نگهبانی
zeros تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
wake up تنظیم کردن یا شروع یا مقدار اولیه دادن
zeroes تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
zero تنظیم کردن دید برای دقت درتیراندازی
all mains set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
prints دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
print دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
printed دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
control نظارت کردن تنظیم کردن
aligning تنظیم کردن تطبیق کردن
to balance out میزان کردن [تنظیم کردن ]
adjusts تعدیل کردن تنظیم کردن
controls نظارت کردن تنظیم کردن
adjusting تعدیل کردن تنظیم کردن
align تنظیم کردن تطبیق کردن
aligns تنظیم کردن تطبیق کردن
aligned تنظیم کردن تطبیق کردن
controlling نظارت کردن تنظیم کردن
edit تصحیح کردن تنظیم کردن
edited تصحیح کردن تنظیم کردن
adapting تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
zeros قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zeroes قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
zero قلق گیری کردن تنظیم درجه جنگ افزار
to tune in TV [radio] روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
adapts تغییر یا تنظیم یا اضافه کردن به چیزی تا مناسب شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com