English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
hyperpnea تنفس خیلی سریع یاعمیق
Other Matches
rollover استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
polypnea تنفس سریع
hypernoea تنفس سریع
precipitate خیلی سریع
precipitated خیلی سریع
precipitates خیلی سریع
precipitating خیلی سریع
like crazy <idiom> خیلی سریع با انرژی زیاد
fasts که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fast که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasted که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
out like a light <idiom> (زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
input limited ای که خیلی سریع نیست به علت محدودیت نرخ ورودی از رسانه جانبی کندتر
pressure breathing تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
processor کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه داده برای عملیات ریاضی خیلی سریع
VL local bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
VL bus مین کنترل مستقیم از طریق باس اصلی روی پردازنده اصلی و برقراری ارسال داده خیلی سریع بین حافظه اصلی و کارت جانبی بدون استفاده از پردازنده
marine express کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
dma اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
i am very keen on going there من خیلی مشتاقم انجا بروم خیلی دلم میخواهد به انجابروم
paint oneself into a corner <idiom> گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
microfilms فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilm فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilmed فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
microfilming فیلم خیلی کوچک برای عکسهای خیلی ریز
dma CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
sottovoce صدای خیلی یواش اهنگ خیلی اهسته
snap pass پاس سریع با پیچش سریع مچ
very low frequency فرکانس خیلی کم در ارتفاع خیلی پایین
rattling خیلی تند خیلی خوب
ponderous خیلی سنگین خیلی کودن
speediness سریع السیر سریع
speedy سریع السیر سریع
entracte تنفس
coffee break تنفس
intermissions تنفس
aspiration تنفس
breathing تنفس
aspirations تنفس
coffee breaks تنفس
respiration تنفس
admissions تنفس
suction تنفس
intermission تنفس
admission تنفس
respire تنفس کردن
eupnoea تنفس طبیعی
eupnoea تنفس عادی
spirometer تنفس سنج
spiracle سوراخ تنفس
snorkel لوله تنفس
snorkels لوله تنفس
artificial respiration تنفس مصنوعی
respires تنفس کردن
respiring تنفس کردن
inhaling تنفس کردن
recess تنفس کردن
inhales تنفس کردن
inhaled تنفس کردن
inhale تنفس کردن
halitosis تنفس بدبو
recesses تنفس کردن
breating apparatus دستگاه تنفس
tambour تنفس نگار
spirometry تنفس سنجی
respired تنفس کردن
intake مکیدن تنفس
inbreathe تنفس کردن
induction stroke مرحله تنفس
intake stroke مرحله تنفس
inspirable قابل تنفس
respirable قابل تنفس
intakes مکیدن تنفس
gas absorption تنفس گاز
recessional وابسته بموقع تنفس
gill دستگاه تنفس ماهی
wind قدرت تنفس کامل
intermissions نوبهای تنفس دار
recesses تعطیل موقتی تنفس
irrespirable غیر قابل تنفس
scuba وسیله تنفس در زیر اب
spirograph دستگاه تنفس نگار
intake مجرای مکش یا تنفس
spirometer دستگاه تنفس سنج
aqualung دستگاه تنفس اکسیژن
puerile breathing تنفس خرخری کودکان
intakes مجرای مکش یا تنفس
naturally aspirated engine موتور خود تنفس
aqualungs دستگاه تنفس اکسیژن
recess تعطیل موقتی تنفس
intermission نوبهای تنفس دار
winds قدرت تنفس کامل
artificial respiration تنفس مصنوعی resuscitation : syn
schnorkel لوله مخصوص تنفس در زیر اب
abranchiate فاقد برانشی یادستگاه تنفس
second wind بازیابی وضع عادی تنفس
pneusis دم زنی [تنفس] [همچنین پزشکی]
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
snorkels لوله مخصوص تنفس در زیر اب
snorkel لوله مخصوص تنفس در زیر اب
emergency خیلی خیلی فوری
emergencies خیلی خیلی فوری
schnorkel با لوله تنفس زیر ابی رفتن
snorkels با لوله تنفس زیر ابی رفتن
solvent abuse تمرین تنفس درمحیط های خفه
pneumatoneter الت سنجش گنجایش تنفس ریه
snorkel با لوله تنفس زیر ابی رفتن
break ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
respirator دستگاه تنفس مصونوعی دهان بند طبی
truce وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truces وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
to take a recess موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
breaks ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
pnemograph الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
fricative تلفظ شده با اصطکاک نفس ووقفه تنفس
respirators دستگاه تنفس مصونوعی دهان بند طبی
jim dandy ادم خیلی شیک چیز خیلی شیک
hypoventilation تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
demand oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
hyperventilation تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
continuance تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
gill slit شکاف دستگاه تنفس ماهی شکاف برانشی
pulmotor دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
swifter سریع
swift سریع
accelerators سریع
sudden سریع
galloping سریع
rather سریع تر
gleg سریع
rapid سریع
sweepy سریع
wing footed سریع
prompts سریع
prompted سریع
spanking سریع
spankings سریع
snell سریع
swiftest سریع
swifts سریع
accelerator سریع
prompt سریع
posthaste سریع السیر
quickest تند و سریع
raid تک نفوذی سریع
slap ضربت سریع
operation immediate اقدام سریع
quicker جلد سریع
slapped ضربت سریع
slapping ضربت سریع
slaps ضربت سریع
quickest جلد سریع
quicker تند و سریع
high speed سریع السیر
fleeting سریع الزوال
scamper پرواز سریع
scampered پرواز سریع
scampering پرواز سریع
scampers پرواز سریع
quick جلد سریع
rough and ready سریع العمل
raids تک نفوذی سریع
raiding تک نفوذی سریع
quick تند و سریع
raided تک نفوذی سریع
fleetingly سریع الزوال
sneak raid دستبرد سریع
wind sprint تمرین دو سریع
highflyer دلیجان سریع
windstorm باد سریع
hotshot بارکشی سریع
fasts سریع السیر
fastest سریع السیر
fasted سریع السیر
fast سریع السیر
fleets عبور سریع
fleet عبور سریع
repost ضربت سریع
high velocity drop بارریزی سریع
accelerated depreciation استهلاک سریع
accelofilter صافی سریع
fast neutron نوترون سریع
fast moving depression کمفشاری سریع
rapid access با دستیابی سریع
fast access با دستیابی سریع
snapback بهبودی سریع
skitter حرکت سریع
high speed دنده سریع
high speed printer چاپگر سریع
continuate سریع الاتصال
high speed traffic ترافیک سریع
high speed traffic امد شد سریع
braids حرکت سریع
braided حرکت سریع
rapid scanning تقطیع سریع
rapid flow جریان سریع
rapid fire تیر سریع
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com