Dictiornary-Farsi | تنفس عادی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
eupnoea	تنفس عادی


Search result with all words

second wind	بازیابی وضع عادی تنفس
hypoventilation	تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
Other Matches

pressure breathing	تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
routinize	عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
hypermnesia	ازدیاد غیر عادی خاطرات وافکار گذشته افزایش غیر عادی حافظه
admission	تنفس
aspiration	تنفس
admissions	تنفس
intermissions	تنفس
respiration	تنفس
breathing	تنفس
aspirations	تنفس
coffee breaks	تنفس
coffee break	تنفس
entracte	تنفس
suction	تنفس
intermission	تنفس
recess	تنفس کردن
polypnea	تنفس سریع
respirable	قابل تنفس
respiring	تنفس کردن
halitosis	تنفس بدبو
spirometry	تنفس سنجی
spirometer	تنفس سنج
spiracle	سوراخ تنفس
inhale	تنفس کردن
inhales	تنفس کردن
inhaling	تنفس کردن
inhaled	تنفس کردن
respire	تنفس کردن
respires	تنفس کردن
tambour	تنفس نگار
recesses	تنفس کردن
inbreathe	تنفس کردن
artificial respiration	تنفس مصنوعی
hypernoea	تنفس سریع
intake	مکیدن تنفس
snorkels	لوله تنفس
intakes	مکیدن تنفس
respired	تنفس کردن
snorkel	لوله تنفس
inspirable	قابل تنفس
gas absorption	تنفس گاز
breating apparatus	دستگاه تنفس
eupnoea	تنفس طبیعی
intake stroke	مرحله تنفس
induction stroke	مرحله تنفس
intake	مجرای مکش یا تنفس
intakes	مجرای مکش یا تنفس
wind	قدرت تنفس کامل
spirograph	دستگاه تنفس نگار
winds	قدرت تنفس کامل
spirometer	دستگاه تنفس سنج
intermissions	نوبهای تنفس دار
scuba	وسیله تنفس در زیر اب
recesses	تعطیل موقتی تنفس
recess	تعطیل موقتی تنفس
intermission	نوبهای تنفس دار
puerile breathing	تنفس خرخری کودکان
recessional	وابسته بموقع تنفس
naturally aspirated engine	موتور خود تنفس
irrespirable	غیر قابل تنفس
aqualungs	دستگاه تنفس اکسیژن
aqualung	دستگاه تنفس اکسیژن
gill	دستگاه تنفس ماهی
hyperpnea	تنفس خیلی سریع یاعمیق
abranchiate	فاقد برانشی یادستگاه تنفس
snorkels	لوله مخصوص تنفس در زیر اب
schnorkel	لوله مخصوص تنفس در زیر اب
artificial respiration	تنفس مصنوعی resuscitation : syn
the breathing operation	کاردم زدن عمل تنفس
pneusis	دم زنی [تنفس] [همچنین پزشکی]
snorkel	لوله مخصوص تنفس در زیر اب
schnorkel	با لوله تنفس زیر ابی رفتن
solvent abuse	تمرین تنفس درمحیط های خفه
pneumatoneter	الت سنجش گنجایش تنفس ریه
snorkel	با لوله تنفس زیر ابی رفتن
snorkels	با لوله تنفس زیر ابی رفتن
breaks	ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
truce	وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
truces	وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
respirators	دستگاه تنفس مصونوعی دهان بند طبی
fricative	تلفظ شده با اصطکاک نفس ووقفه تنفس
to take a recess	موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
respirator	دستگاه تنفس مصونوعی دهان بند طبی
break	ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
pnemograph	الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
demand oxygen system	سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
routine	عادی
privates	عادی
customary	عادی
common	عادی
commoners	عادی
commonest	عادی
routines	عادی
routinely	عادی
private	عادی
ordinary	عادی
habitual	عادی
gen	عادی
groovy	عادی
run of the mill	عادی
uncritically	عادی
unexceptional	عادی
run-of-the-mill	عادی
naked	عادی
wonted	عادی
regulars	عادی
regular	عادی
normal	عادی
uncritical	عادی
hyperventilation	تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
nutcases	غیر عادی
habitualness	عادی بودن
typical <adj.>	بافت عادی
normal good	کالای عادی
nutcase	غیر عادی
in the course of nature	بطریق عادی
in the a way	بطریق عادی
habitual way of doing anything	راه عادی
ordinary shares	سهام عادی
common whipping	بست عادی
consuetudinary	عادی معمول
deed under private	سند عادی
deed under private seal	سند عادی
deed under private signature	سند عادی
private document	سند عادی
unwashed	جزومردم عادی
the common run of men	مردمان عادی
the inevitable	چیزهای عادی
supernormal	فوق عادی
supranormal <adj.>	فوق عادی
general creditor	طلبکار عادی
common stocks	سهام عادی
abnormally	غیر عادی
ordinary income	درامد عادی
normal profit	سود عادی
normal range	محدوده عادی
procedure message	پیام عادی
normal voltage	ولتاژ عادی
one's self	در حال عادی
onery	عادی معمولی
ordinary passport	پاسپورت عادی
private decument	عقد عادی
private decument	سند عادی
overage	سن عادی را گذرانده
ornery	عادی معمولی
ornary	عادی معمولی
ordinary shareholder	سهامدار عادی
normal price	قیمت عادی
normal maintenance	محافظت عادی
off the beaten track <idiom>	غیر عادی
routine message	پیام عادی
macro	بطورغیر عادی
matten of course	جیز عادی
matter of course	چیز عادی
nominal price	قیمت عادی
nonsingular matrix	ماتریس عادی
normal termination	پایان عادی
normal exit	درروی عادی
regular price	قیمت عادی
normal form	صورت عادی
ordinary share	سهام عادی
common stock	سهام عادی
routine	امر عادی
commonly	بطور عادی
normally	بطور عادی
routines	کار عادی
addicts	عادی کردن
customarily	بطور عادی
routines	طریقه عادی
natural	دیوانه عادی
naturals	دیوانه عادی
wear and tear	فرسودگی عادی
rife	فراوان عادی
preternatural	غیر عادی
anomalous	غیر عادی
normality	حالت عادی
normality	عادی بودن
inevitability	امر عادی
unwonted	غیر عادی
routine	کار عادی
routine	طریقه عادی
routinely	امر عادی
routinely	کار عادی
workaday	معمولی عادی
routinely	طریقه عادی
rucks	مردم عادی
ruck	مردم عادی
commons	مردم عادی
routines	امر عادی
oneself	در حال عادی
addict	عادی کردن
queerest	غیر عادی
usual	عادی مرسوم
normalization	عادی شدن
abnormal	غیر عادی
abnormous	غیر عادی
subnormal	مادون عادی
norms	روش عادی
queer	غیر عادی
norm	روش عادی