English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
Other Matches
What have I done to offend you? من چه کارت کردم؟ [من چطور تو را دلخور کردم؟]
I was keeping my fingers crossed . خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
I am late. من دیر کردم.
It slipped my mind. آن را فراموش کردم.
i hid my self را پنهان کردم
i knocked at the door دق الباب کردم
eureka >من کشف کردم <
iwas late دیر کردم
I made a mistake . I was wrong. من اشتباه کردم
I am freezing ( to death) . از سرمایخ کردم
the trusty is that i forgot it فراموش کردم
i asked him a question پرسشی از او کردم
i a the beauties of nature من از زیبائیهای طبیعت حظ کردم
i was too indulgent to him زیاد به او گذشت کردم
I've run out of petrol. بنزین تمام کردم.
I incurred a heavy loss. ضرر زیادی کردم
I have a reservation. من قبلا رزرو کردم.
Much as I tried , I couldnt do it . I simply couldnt do it . هر چه سعی کردم نشد
I invited her to lunch . I stood her a lunch . ناهار مهمانش کردم
i profited by his advice از نظر او استفاده کردم
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
What have I done to offend you? من چطور تو را ناراحت کردم؟
i did that of my own free will این کار را کردم
i forgot all about it به کلی فراموش کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
i made him go او را وادار کردم برود
i made him go او راوادار به رفتن کردم
i managed to do it ان کار را درست کردم
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong. هر طور کردم غلط درآمد
i repaid his kindress in kind مهربانی او را عینا` تلافی کردم
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
i saw him off the premises کردم تا ازعمارت بیرون رفت
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
the two books are a like با هردو یک جور معامله کردم
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
the trusty is that i forgot it حقیقا امراینست که فراموش کردم
i did my best منتهای کوشش خود را کردم
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
Since I left school. ازوقتیکه مدرسه را ترک کردم
I was a fool ( naïve enough) to believe her . من را بگه که حرفهایش را باور کردم
I stayed up reading until midnight. تا نصف شب بیدارماندم ومطالعه کردم
I thought so. منم همینطور فکر کردم.
I have entangled myself with the banks . خودم را گرفتار بانک ها کردم
I sent him packing. دست به سرش کردم. [اصطلاح]
If I find the time . اگر وقت کنم ( کردم )
i made him my proxy او رااز جانب خود وکیل کردم
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
i did it for show برای نمایش یا فاهر ان کاررا کردم
i gave up the idea ازان خیال صرف نظر کردم
i am & out پنج لیره اشتباه حساب کردم
i waved him nearer با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا
I found a hair in the soup . توی سوپ یک موبود (پیدا کردم )
I weighed myself today . امروز خودم را کشیدم ( وزن کردم )
I have settled all my accounts. همه حساب هایم را صاف کردم
Upon reflection , I realized that … دوباره که فکر کردم متوجه شدم که ...
I reckoned him as my friend. اورا دوست خود حساب می کردم
I stayed in concealment until the danger passed. خودم را پنهان کردم با خطر گذشت
I had a hell of a time to fix the engine. پدرم درآمد موتور رادرست کردم
I shared out the money among four persons. پول را بین چهار نفر قسمت کردم
I stand corrected. من اشتباه کردم. [همه چیز را که گفتم پس می گیرم.]
I played every trick in the book . هر کلکی را که فکر کنی سوار کردم ( زدم )
I areraged six hours a day. روی هم رفته روزی شش ساعت کار کردم.
I stamped on the spider . عنکبوت رابا پایم کوبیدم ( وله کردم )
I expended all my capital on equipment. تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
i owe for all my books پول همه کتابهای خود راقرض کردم
Did I say anything different? مگر من چیز دیگری گفتم [ادعا کردم] ؟
I ran away lest I should be seen . فرار کردم رفتم که مبادا دیده بشوم
I was a thoussand tomans out of pocket in that transaction. د رآن معامله هزارتومان هم از جیب دادم ( ضرر کردم )
I have thought long and hard about it. خیلی عمیق و دراز مدت درباره اش فکر کردم.
The news shocked me. این خبر مرا تکان داد (هول کردم )
I accidentally locked myself out of the house. من به طور تصادفی خانه ام را روی خودم قفل کردم.
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
mere تنها
single line خط تنها
single تنها
unique تنها
just تنها
merest تنها
only تنها
loneliest تنها
lonely تنها
solitary تنها
solitarily تنها
exclusive تنها
recluses تنها
single handed تنها
recluse تنها
uniquely تنها
lonelier تنها
single-handed تنها
lone تنها
by one,s self تنها
solus تنها
by oneself تنها
siolus تنها
by yourself تنها
sole تنها
by it self تنها
alone تنها
unaccompanied تنها
out in the cold <idiom> تنها
solo تنها
solos تنها
soles تنها
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
i lost my a دار و ندار خود را گم کردم همه چیز از دستم رفت
wirte only تنها نوشتن
single تنها یک نفری
lonesome تنها وبیکس
singly تنها انفرادا
fly by the seat of one's pants <idiom> دست تنها
Do not leave me alone. من را تنها نگذار.
asides صحبت تنها
aside صحبت تنها
single haneded دست تنها
soles تنها انحصاری
bare handed دست تنها
soles شالوده تنها
lone electron الکترون تنها
leave alone تنها گذاردن
strand تنها گذاشتن
strands تنها گذاشتن
bread alone تنها نان
sole شالوده تنها
sole argument تنها دلیل
soli تنها خوانان
to pull a lone oar تنها کارکردن
sole تنها انحصاری
read only تنها خواندنی
he alone went تنها اورفت
To go alone to the judge . <proverb> تنها به قاضى رفتن.
adhoc تنها به این منظور
to reckon with out one's host تنها به قاضی رفتن
leave in the lurch <idiom> دست تنها گذاشتن
lone pair electron زوج الکترون تنها
out of pure mischief تنها از روی بدجنسی
not only he came but نه تنها امد بلکه
but نه تنها بطور محض
monological تنها سخن گو خودگووخودشنو
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
lonely hearts تنها و جویای همدم
to pull a lone oar تنها پارو زدن
to live to oneself تنها زندگی کردن
Short of replacing the engine, I have tried everything to fix the car. به غیر از تعویض موتور برای تعمیر ماشین من همه کاری را تلاش کردم .
baring the king تنها کردن شاه شطرنج
bare king شاه تنها یا بی یاور شطرنج
par for the course <idiom> تنها چیزیکه انتظار داشته
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
photon تنها یک الکترون تابش شود
zoon تنها محصول یک نطفه واحد
one-track mind <idiom> تنها به یک چیز فکر کردن
lip service <idiom> تنها زبونی موافقت کردن
Come along and keep me company. بامن بیا تا تنها نباشم
fair-weather friend <idiom> شخصی که تنها دوست است
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
i rely solely on god... تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
His only aim and object is to make afortune . تنها قصدش پولدار شدن است
tap ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
tapped ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
endorsement in blank فهر نویسی به وسیله امضاء تنها
i was reserved for it تنها برای من مقدر شده بود
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
tapping ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
monarch پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
only death does not tell lies تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
peripheral و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
monarchs پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
You alone can help me. تنها (فقط )شما می توانید کمکم کنید
This is the only way to guarantee that ... تنها راه برای تضمین این است که ...
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
What should I do when I get the following message: The connection to the server has failed چکاری لازم هست انجام بدهم وقتی که پیغام زیر را دریافت کردم: ارتباط با سرور میسر نمیباشد؟
tuners زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
HD ارسال داده تنها در یک جهت روی کانال یک سویه
letter-box company شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
tuner زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
to disturb any one's privacy کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
unilateral contract پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
sleeping partners شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partner شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
i thought of you جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
slanders درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandered درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
restricted propellant سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
slander درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
This is important, not only today, but also and especially for the future. این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
cantilever تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
undamped نوسان ازاد که تنها به نیروهای داخلی اینرسی الاستیک و وزن بستگی دارد
child یک رکورد داده که تنها با توجه به محتوی رکوردهای موجوددیگر میتواند ایجاد شود
physiocratic system روش اقتصادی فیزیوکراتها عقیده به اینکه تنها زمین عامل تولید است
identity تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
identities تابع منط قی که تنها خروجی آن درست است که عملوندها یک ارزش را داشته باشند
pace شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paced شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com