English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
to pull a lone oar تنها پارو زدن
Other Matches
oarsmen پارو زن
oarsman پارو زن
oars پارو
paddle پارو
rowlock جا پارو
shovelling پارو
to trample on پارو
oarage پارو
paddling پارو
paddles پارو
snow shovel پارو
paddled پارو
rowlocks جا پارو
shovel پارو
catch پارو به اب
shovels پارو
paddler پارو زن
shovelled پارو
paidle پارو
shoveling پارو
shoveled پارو
oar پارو
oars down پارو پایین
rowlock ضامن پارو
double banked boat قایق دو پارو زن
rowlocks ضامن پارو
loomed دسته پارو
boat your oars پارو به قایق
becket حلقه پارو
oars forward پارو به جلو
looms دسته پارو
looming دسته پارو
loom دسته پارو
oar پارو زدن
scull پارو زدن
sculled پارو زدن
sculls پارو زدن
toss your oars پارو بالا
row پارو زدن
ship your oars پارو بیرون
single banked boat قایق تک پارو زن
to ply the oar پارو زدن
oars پارو زدن
rows پارو زدن
rowed پارو زدن
oarsmen پارو زن مسابقات قایقرانی
loom قسمت میانی پارو
loomed قسمت میانی پارو
oarsman پارو زن مسابقات قایقرانی
looming قسمت میانی پارو
die پارو زدن شدید
looms قسمت میانی پارو
catch بل گرفتن دخول پارو در اب
to pull a good oar خوب پارو زدن
double banked boat قایق جفت پارو زن
he rows 0 to the minute او دقیقهای سی پارو میزند
to tug at the oar بزحمت پارو زدن
oarlock جایگاه فلزی پارو
be in the money <idiom> پول پارو کردن
give way فرمان با هم پارو بزنید
backwaters برعکس پارو زدن
backwater برعکس پارو زدن
pull a good oar خوب پارو زدن
to row back به عقب پارو زدن
finish بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
thole چوب یا میله اهرم پارو
catch a crab تصادفا پارو را داخل اب کردن
sculls حرکت قایق در اب به وسیله پارو
finishes بیرون اوردن پارو در هر بار از اب
have money to burn <idiom> پول از پارو بالا رفتن
back wash حرکت اب در نتیجه پارو زدن
scull حرکت قایق در اب به وسیله پارو
sculled حرکت قایق در اب به وسیله پارو
I've shoveled snow all the morning. من تمام صبح برف پارو کردم.
paddled پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
butting حلقه چرمی دور دستگیره پارو
paddles پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddle پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
paddling پاروی پهن قایقرانی پارو زدن
feather تیغه پارو راافقی در اب بردن و پاروزدن با مقاومت کم اب و هوا
by one,s self تنها
solitary تنها
single-handed تنها
solos تنها
by oneself تنها
single line خط تنها
solus تنها
by it self تنها
lonely تنها
out in the cold <idiom> تنها
siolus تنها
single تنها
single handed تنها
solitarily تنها
recluse تنها
recluses تنها
by yourself تنها
exclusive تنها
lonelier تنها
loneliest تنها
unaccompanied تنها
sole تنها
only تنها
unique تنها
solo تنها
uniquely تنها
alone تنها
just تنها
soles تنها
mere تنها
merest تنها
lone تنها
bread alone تنها نان
bare handed دست تنها
fly by the seat of one's pants <idiom> دست تنها
lone electron الکترون تنها
soli تنها خوانان
he alone went تنها اورفت
leave alone تنها گذاردن
read only تنها خواندنی
single haneded دست تنها
sole argument تنها دلیل
to pull a lone oar تنها کارکردن
wirte only تنها نوشتن
lonesome تنها وبیکس
sole شالوده تنها
singly تنها انفرادا
sole تنها انحصاری
single تنها یک نفری
soles شالوده تنها
strand تنها گذاشتن
asides صحبت تنها
Do not leave me alone. من را تنها نگذار.
soles تنها انحصاری
strands تنها گذاشتن
aside صحبت تنها
shell قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shelling قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
shells قایق دراز و باریک مخصوص مسابقه با پارو ژاکت سبک ضد باران
pushaway غلطاندن گوی بولینگ از جلوبدن حرکت پارو با دورشدن تیغه از قایق
to reckon with out one's host تنها به قاضی رفتن
lone pair electron زوج الکترون تنها
not only he came but نه تنها امد بلکه
To go alone to the judge . <proverb> تنها به قاضى رفتن.
out of pure mischief تنها از روی بدجنسی
leave in the lurch <idiom> دست تنها گذاشتن
kick back <idiom> تنها استراحت کردن
lonely hearts تنها و جویای همدم
monological تنها سخن گو خودگووخودشنو
to live to oneself تنها زندگی کردن
but نه تنها بطور محض
adhoc تنها به این منظور
photon تنها یک الکترون تابش شود
Come along and keep me company. بامن بیا تا تنها نباشم
zoon تنها محصول یک نطفه واحد
rat race <idiom> رها کردن ،تنها گذاشتن
baring the king تنها کردن شاه شطرنج
bare king شاه تنها یا بی یاور شطرنج
fair-weather friend <idiom> شخصی که تنها دوست است
par for the course <idiom> تنها چیزیکه انتظار داشته
lip service <idiom> تنها زبونی موافقت کردن
one-track mind <idiom> تنها به یک چیز فکر کردن
i was reserved for it تنها برای من مقدر شده بود
tapping ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
live out of a suitcase <idiom> تنها بایک چمدان زندگی کردن
i rely solely on god... تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
tapped ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
i did it only for your sake تنها به خاطرشما این کار را کردم
Leave her alone. اورا تنها (بحال خود ) بگذار
His only aim and object is to make afortune . تنها قصدش پولدار شدن است
tap ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
endorsement in blank فهر نویسی به وسیله امضاء تنها
monarch پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
You alone can help me. تنها (فقط )شما می توانید کمکم کنید
My only problem is money . تنها گرفتاریم پول است ( محتاج آن هستم )
peripheral و تنها محدود به سرعت مدار الکترونیکی است
This is the only way to guarantee that ... تنها راه برای تضمین این است که ...
monarchs پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
only death does not tell lies تنها مرگ است که دروغ نمی گوید
strike فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
strikes فروبردن پارو در اغاز هر حرکت در اب به قلاب افتادن ماهی نخ را سفت کشیدن یافتن بوی شکار بوسیله سگ
HD ارسال داده تنها در یک جهت روی کانال یک سویه
letter-box company شرکتی [درپناهگاه مالیاتی] که تنها صندوق پستی دارد
tuners زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
tuner زیردستگاهی که تنها فرکانس مطلوب را گرفته و بقیه را ردمیکند
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
sleeping partners شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partner شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
to disturb any one's privacy کسیرا تنها یا اسوده نگذاشتن مخل اسایش کسی شدن
You should always be careful walking alone at night. همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
unilateral contract پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
slandered درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slander درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
latchkey child [کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
This is important, not only today, but also and especially for the future. این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
slanders درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
cantilever تیرکی که تنها در یک انتهابصورت صلب به تکیه گاهی متصل شده است
front de liberation national فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
restricted propellant سوخت جامد که تنها قسمتی از سطح ان در معرض احتراق قرار دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com