Dictiornary-Farsi | تنکه بدر گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
to panel a door	تنکه بدر گذاشتن


Other Matches

panty	تنکه
pants	تنکه
underpants	تنکه
panties	تنکه
pantie	تنکه
britches	تنکه
the panel of a door	تنکه در
scanties	تنکه زنانه
plates	ورقه تنکه
plate	ورقه تنکه
panel work	تنکه سازی
lamellate	تنکه دار
flatting	تنکه سازی
leaf brass	تنکه برنج
flaker	تنکه کار
iron sheet	اهن تنکه
pantie	تنکه پوش
panty	تنکه یوش
shorter	شلوار کوتاه تنکه
short	شلوار کوتاه تنکه
shortest	شلوار کوتاه تنکه
tagger	تنکه دنبال کننده
tagger	تنکه اهن یاحلبی
panelling	چوب تنکه سازی تنکههای در
flaker	الت تنکه کردن سنگ چخماق
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
fillets	اهن تنکه یاتسمه اهن
filleting	اهن تنکه یاتسمه اهن
filleted	اهن تنکه یاتسمه اهن
fillet	اهن تنکه یاتسمه اهن
filet	اهن تنکه یاتسمه اهن
mislaid	جا گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
infiltrated	گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
loads	گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
ti turn in	تو گذاشتن
lays	گذاشتن
lay	گذاشتن
run home	جا گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
inculcated	پا گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
placing	گذاشتن
places	گذاشتن
place	گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
take in	تو گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
placements	گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
put	گذاشتن
to trample on	گذاشتن
let	گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
load	گذاشتن
puts	گذاشتن
leave	گذاشتن
leaving	گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
letting	گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
lets	گذاشتن
placement	گذاشتن
putting	گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
respects	احترام گذاشتن به
respect	احترام گذاشتن به
juxtaposed	پیش هم گذاشتن
juxtaposed	پهلوی هم گذاشتن
to call for tenders	بمناقصه گذاشتن
to put up forsale	بمزایده گذاشتن
to put to contract	بمناقصه گذاشتن
to grow in years	پابسن گذاشتن
Welsh	کلاه گذاشتن
to hand down	بارث گذاشتن
expose	بی پناه گذاشتن
badgers	:سربسر گذاشتن
traces	اثر گذاشتن
to take in a reef	بادبان را تو گذاشتن
enclosing	درمیان گذاشتن
to stand sentinel	نگهبان گذاشتن در
traced	اثر گذاشتن
trace	اثر گذاشتن
to sow mines	مین گذاشتن
to set one's seal to	صحه گذاشتن
to set down	بزمین گذاشتن
salve	ضماد گذاشتن
to set a trap	تله گذاشتن
to sell by a	بمزایده گذاشتن
exposing	بی پناه گذاشتن
exposes	بی پناه گذاشتن
invest	سرمایه گذاشتن
juxtapose	پیش هم گذاشتن
to beat back	عقب گذاشتن
juxtaposes	پیش هم گذاشتن
badgering	:سربسر گذاشتن
badgered	:سربسر گذاشتن
embarked	درکشتی گذاشتن
badger	:سربسر گذاشتن
embarking	درکشتی گذاشتن
embarks	درکشتی گذاشتن
to keep in d.	امانت گذاشتن
to make a for	دردسترس گذاشتن
to lay anegg	تخم گذاشتن
invests	سرمایه گذاشتن
investing	سرمایه گذاشتن
invested	سرمایه گذاشتن
to lay aside	کنار گذاشتن
leather	چرم گذاشتن به
to leave a margin	حاشیه گذاشتن
embark	درکشتی گذاشتن
to put a way	کنار گذاشتن
to hang up	معوق گذاشتن
to have the heels of any one	کسیرادردوعقب گذاشتن
juxtaposes	پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing	پیش هم گذاشتن
juxtaposing	پهلوی هم گذاشتن
embeds	کار گذاشتن
embed	کار گذاشتن
plight	گرو گذاشتن
to put up to a	بمزایده گذاشتن
juxtapose	پهلوی هم گذاشتن
cloister	درصومعه گذاشتن
cloisters	درصومعه گذاشتن
to put in pledge	گرو گذاشتن
to leave off	کنار گذاشتن
to put by	کنار گذاشتن
to lay it on with a trowel	کار گذاشتن
set down	بزمین گذاشتن
over run	زیر پا گذاشتن
impawn	گرو گذاشتن
fix	کار گذاشتن
imbark	در کشتی گذاشتن
fixes	کار گذاشتن
hypothecate	به رهن گذاشتن
bench	نیمکت گذاشتن
benches	نیمکت گذاشتن
hypothecate	گرو گذاشتن
hold in respect	احترام گذاشتن به
impignorate	رهن گذاشتن
impignorate	گرو گذاشتن
line out	با خط علامت گذاشتن
lay away	کنار گذاشتن
lagvt	سرپوش گذاشتن
lacevi	یراق گذاشتن
intube	در لوله گذاشتن
instal	کار گذاشتن
inshrine	درمزار گذاشتن
incase etc	در لفاف گذاشتن
incase etc	در جعبه گذاشتن
high tender	به مزایده گذاشتن
hand down	به ارث گذاشتن
bilk	گذاشتن از پرداخت
enshrine	درزیارتگاه گذاشتن
enframe	درقاب گذاشتن
encradle	درگهواره گذاشتن
enchase	در نگین گذاشتن
cleck	تخم گذاشتن
emplace	کار گذاشتن
coop	درقید گذاشتن
dew ret	زیرشبنم گذاشتن
begueath	به ارث گذاشتن
flyblow	تخم گذاشتن
grow a beard	ریش گذاشتن
salute	احترام گذاشتن
saluted	احترام گذاشتن
salutes	احترام گذاشتن
saluting	احترام گذاشتن
cupel	در بوته گذاشتن
put in pledge	گرو گذاشتن
give as a pledge	گرو گذاشتن
four horsemen	جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
cuple	در بوته گذاشتن
overtop	عقب گذاشتن
mortgage	گرو گذاشتن
banks	در بانک گذاشتن
suspend	مسکوت گذاشتن
suspending	مسکوت گذاشتن
suspends	مسکوت گذاشتن
install	کار گذاشتن
installing	کار گذاشتن
installs	کار گذاشتن
parcel	دربسته گذاشتن
parcels	دربسته گذاشتن
put out to interest	به بهره گذاشتن