English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
in roaring health تن درست وفربه
Other Matches
blubbery چاق وفربه
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong [distinguish right from wrong] . این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص [تشخیص درست را از نادرست] بدهد.
EXOR تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
differences تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
alternative تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exjunction تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
exclusive تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
NAND function تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
symmetric difference تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
dispersion تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
except تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
correct <adj.> درست
righted درست
inviolate درست
just درست
legitimately درست
sock درست
well advised درست
accurate [correct] <adj.> درست
exactly درست
integral درست
authentic درست
properly درست
orthodox درست
in order درست
right درست
righting درست
exacts درست
whole درست
out and out درست
out-and-out درست
perfects درست
perfected درست
perfect درست
legitimating درست
legitimates درست
legitimated درست
even هم درست
conscionable درست
smack dab درست
exacted درست
exact درست
by fits and starts درست
in a entireness of state درست
valid درست
by the square درست
straightforward درست
straightest درست
straighter درست
straight درست
indefectible درست
incorrupt درست
legitimate درست
plain dealing درست
purposeful <adj.> درست
perfecting درست
purposive <adj.> درست
suitable <adj.> درست
useful <adj.> درست
utilitarian [useful] <adj.> درست
corrects درست
orthographically درست
purpose-built <adj.> درست
correcting درست
Quite [so] ! درست!
Am I not right?dont you agree with me ? درست می گه یا نه ؟
clear درست
clearer درست
clearest درست
clears درست
entire درست
functional <adj.> درست
correct درست
practical <adj.> درست
proper درست
appropriate [for an occasion] <adj.> درست
truest درست
true <adj.> درست
real <adj.> درست
incorrect نا درست
proper <adj.> درست
exact <adj.> درست
veracious درست
accurate درست
aright درست
genuine درست
truer درست
practicable <adj.> درست
true درست
convenient <adj.> درست
right as nails درست
right as a trivet تن درست
right as a trivet درست
integers چیز درست
fabricated درست کردن
fashion درست کردن
to sct aright درست کردن
integers عدد درست
integer چیز درست
to set درست کردن
makes درست کردن
trustworthy موثق درست
correct response پاسخ درست
builds درست کردن
adapt درست کردن
mishears درست نشنیدن
mishearing درست نشنیدن
divination حدس درست
misheard درست نشنیدن
buildings درست کردن
build درست کردن
to riven laths یا درست کردن
dead astern درست پاشنه
dead ahead درست سینه
make درست کردن
integer عدد درست
make up درست کردن
entire درست یکپارچه
right answer پاسخ درست
dead against درست مقابل
land درست به هدف
mishear درست نشنیدن
misbehaves درست رفتارنکردن
concocts درست کردن
concocting درست کردن
right-minded درست اندیشی
right minded درست اندیشی
concocted درست کردن
concoct درست کردن
trims درست کردن
trimmest درست کردن
trim درست کردن
fashions درست کردن
misunderstand درست نفهمیدن
misunderstands درست نفهمیدن
misunderstood درست نفهمیدن
misbehaved درست رفتارنکردن
misbehaving درست رفتارنکردن
due درست کاملا"
misbehave درست رفتارنکردن
likelihood درست نمایی
on the button <idiom> درست سر موقع
plumb درست عینا
spitting image <idiom> درست مثل
in good time <idiom> درست سر وقت
framed درست شده
fashioning درست کردن
fashioned درست کردن
mistook درست نفهمیدن
behaving درست رفتارکردن
behaves درست رفتارکردن
It didnt work out. درست درنیامد
behaved درست رفتارکردن
behave درست رفتارکردن
fettle درست کردن
to set to rights درست کردن
to setting into shape درست شدن
to the tick درست درسروقت
8oclock sharp (on the dot). درست سرساعت 8
orthodox درست ایین
misapprehend درست نفهمیدن
an a translation ترجمه درست
fabricating درست کردن
fabricates درست کردن
misapprehended درست نفهمیدن
misapprehending درست نفهمیدن
fabricate درست کردن
misapprehends درست نفهمیدن
I didnt quite get it. درست نفهمیدم
to set in order درست کردن
lumber man الوار درست کن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com