Dictiornary-Farsi | تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
offset of one obligation against another	تهاتر حاصل شدن بین دو دین یا دو تعهد


Other Matches

submarginal land	زمین مطلقا" بی حاصل زمینی که چنان بی حاصل باشد که مخارج سرمایه گذاری و کارگر را نتواندجبران کند
consideration	وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
considerations	وجه التزام یا خسارت تادیه یاخسارت عدم انجام تعهد که در عقود و ایقاعات تعیین میشود و یا به طور کلی "ضمانت اجرای عقد و تعهد " عوض یا عوضین
warranties	تضمین تعهد تعهد قانونی
warranty	تضمین تعهد تعهد قانونی
clearance	تهاتر
cambium	تهاتر
offset	تهاتر
dicker	تهاتر
bater	تهاتر
counter purchase	تهاتر
offsetting	تهاتر
exchanged	تهاتر تسعیر
exchanges	تهاتر تسعیر
exchanging	تهاتر تسعیر
clearing houses	اتاق تهاتر
automatic adjustment	تهاتر قهری
compensation	جبران تهاتر
clearing	تهاتر بانکی
clearings	تهاتر بانکی
offsetting	حساب تهاتر
exchange	تهاتر تسعیر
offset	حساب تهاتر
compensations	جبران تهاتر
clearing house	اتاق تهاتر
clearing houses	قسمت تهاتر دربانکها
clearing house	قسمت تهاتر دربانکها
barter	تهاتر مبادله کالاباکالا
bartered	تهاتر مبادله کالاباکالا
bartering	تهاتر مبادله کالاباکالا
barters	تهاتر مبادله کالاباکالا
commodity money	پولی که در تهاتر بجای کالابه کار رود
subscribing	تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribes	تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribed	تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
subscribe	تعهد یا تعهد پرداخت کردن در پرداخت مبلغی شرکت کردن موافقت کردن با
liability	تعهد
commitments	تعهد
mandates	تعهد
mandating	تعهد
mandated	تعهد
mandate	تعهد
assurance	تعهد
liabilities	تعهد
assurances	تعهد
warranties	تعهد
obligations	تعهد
obligation	تعهد
bond	تعهد
engagements	تعهد
undertaking	تعهد
committment	تعهد
warranty	تعهد
bank bond	تعهد
assunption	تعهد
assumpsit	تعهد
engagement	تعهد
sponsion	تعهد
contract	تعهد
oblogation	تعهد
obstriction	تعهد
guarantee	تعهد
guaranteed	تعهد
guarantees	تعهد
onus	تعهد
assume	تعهد
assumes	تعهد
commitment	تعهد
honour	انجام تعهد
subscriptions	تعهد پرداخت
subscription	تعهد پرداخت
breach of an obligation	تخلف از تعهد
take on	تعهد کردن
honored	انجام تعهد
substitution of a different obligation	تبدیل تعهد
warranty	تعهد کننده
covenant	تعهد کردن
to take on	تعهد کردن
underwrites	تعهد کردن
honors	انجام تعهد
underwriting	تعهد کردن
honoring	انجام تعهد
underwritten	تعهد کردن
underwrite	تعهد کردن
honoured	انجام تعهد
honours	انجام تعهد
honouring	انجام تعهد
underwrote	تعهد کردن
substitution of an obligation	تبدیل تعهد
covenants	تعهد کردن
warranties	تعهد کننده
nonalignment	عدم تعهد
mature obligation	تعهد حال
liability to disease	تعهد امادگی
undertakes	تعهد کردن
enterprise	تعهد تجارت
enterprises	تعهد تجارت
undertaken	تعهد کردن
fulfilment of an obligation	اجرای تعهد
fulfilment of an obligation	ایفاء تعهد
implied assumpist	تعهد ضمنی
subscribers	تعهد کننده
undertake	تعهد کردن
recognizance	تعهد نامه
committal	تعهد الزام
peremptory undertaking	تعهد قاطع
preengagement	تعهد قبلی
subscriber	تعهد کننده
discharge of an obligation	سقوط تعهد
extinction of an obligation	انقضاء تعهد
without engagement	فاقد تعهد
termination of an obligation	انقضاء تعهد
warrantor	تعهد کننده ضامن
bond	تعهد موافقت نامه
unilateral contract	تعهد یک جانبه ایقاع
honours	ایفای تعهد کردن
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
liabilities	تعهد موجودی بانکی
binding cover	پوشش تعهد شده
promissory	وابسته به تعهد یا قول
pre engaged	دارای تعهد قبلی
disengagement	رهایی از قید یا تعهد
liability	تعهد موجودی بانکی
failure to comply with the transaction	عدم ایفاء تعهد
novation	تبدیل تعهد یا مدیون
pledge	تعهد والتزام گروگذاشتن
long tail liability	تعهد طولانی مدت
pledging	تعهد والتزام گروگذاشتن
pledges	تعهد والتزام گروگذاشتن
pledged	تعهد والتزام گروگذاشتن
good performance bond guarntee	وثیقه انجام تعهد
plight	تعهد دادن گرفتاری
honors	ایفای تعهد کردن
honour	ایفای تعهد کردن
honoring	ایفای تعهد کردن
honored	ایفای تعهد کردن
honoured	ایفای تعهد کردن
honouring	ایفای تعهد کردن
deserted <adj.>	بی حاصل
nonproductive	بی حاصل
barren <adj.>	بی حاصل
bleak <adj.>	بی حاصل
blasted [uninhabitable] <adj.>	بی حاصل
fruitage	حاصل
desolate <adj.>	بی حاصل
result	حاصل
product	حاصل
products	حاصل
resulted	حاصل
resulting	حاصل
unutilized	بی حاصل
outgrwth	حاصل
adnate	حاصل
outgrowth	حاصل
resumed	حاصل
infertile	بی حاصل
upshot	حاصل
resume	حاصل
unfruitful	بی حاصل
yielded	حاصل
yield	حاصل
payoffs	حاصل
payoff	حاصل
resumes	حاصل
yields	حاصل
perquisite	حاصل
perquisites	حاصل
outcome	حاصل
resuming	حاصل
outcomes	حاصل
dishonours	تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonouring	تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoured	تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonors	تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonour	تعهد خود رامحترم نشمردن
long term credit commitment	تعهد اعتبار بلند مدت
pacta sunt servanda	تعهد الزام اور است
covenant in low	تعهد ناشی ازحکم قانون
covenants	منشور عقد بستن تعهد
covenant	منشور عقد بستن تعهد
guaranty	تضمین ضمانت یا تعهد کردن
dishonored	تعهد خود رامحترم نشمردن
dishonoring	تعهد خود رامحترم نشمردن
cabonic	حاصل از کربن
foodful	حاصل خیز
feracity	حاصل خیزی
feracious	حاصل خیز
production	حاصل دادن
get	حاصل کردن
negotiation outcome	حاصل مذاکرات
result of the negotiations	حاصل مذاکرات
earning yield	حاصل عواید
emblements	حاصل زمین
negotiation result	حاصل مذاکرات
productions	حاصل دادن
gleby	حاصل خیز
proceeds	حاصل فروش
totalled	حاصل جمع
pinguid	حاصل خیز
getting	حاصل کردن