English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (9 milliseconds)
English Persian
menacing <adj.> تهدید آمیز
Other Matches
menace تهدید
menaces تهدید
menaced تهدید
blackmails تهدید
blackmailing تهدید
blackmailed تهدید
blackmail تهدید
intimidation تهدید
fulmination تهدید
threat تهدید
minacity تهدید
threats تهدید
denouncing تهدید کردن
threaten تهدید کردن
threatened تهدید کردن
coercion تهدید واجبار
bullyrag تهدید کردن
to show one's teeth تهدید کردن
threat appeal توسل به تهدید
minatory تهدید کننده
minatory تهدید امیز
minatorily از روی تهدید
minaciously تهدید کنان
launch a threat تهدید کردن
intimidatory تهدید امیز
minacious تهدید کننده
hoid up راهزنی با تهدید
he threatened or resingn تهدید کرد
threatener تهدید کننده
menaces تهدید کردن
imminent تهدید کننده
menacingly تهدید کنان
threateningly تهدید امیز
threatening تهدید امیز
menaced تهدید کردن
menace تهدید کردن
death thread تهدید به مرگ
threats تهدید کردن
threat تهدید کردن
menacingly از روی تهدید
racketeering اخاذی به تهدید
overhang تهدید کردن
overhangs تهدید کردن
denounced تهدید کردن
denounces تهدید کردن
threatens تهدید کردن
denounce تهدید کردن
threatens تهدید کردن ترساندن
threatened تهدید کردن ترساندن
threat دشمن تهدید کردن
hectors تهدید یا ازار کردن
black تهدید امیز عبوسانه
terrorization تهدید وارعاب ارعابگری
threaten تهدید کردن ترساندن
threat force نیروی تهدید کننده
threaten with death تهدید به قتل کردن
threats دشمن تهدید کردن
impendent تهدید کننده اویزان
imminently بطور تهدید کننده
hectoring تهدید یا ازار کردن
hectored تهدید یا ازار کردن
blacks تهدید امیز عبوسانه
blackest تهدید امیز عبوسانه
blacker تهدید امیز عبوسانه
blacked تهدید امیز عبوسانه
hector تهدید یا ازار کردن
imminence خطر تهدید کننده
intimidates با تهدید وادار کردن
intimidate با تهدید وادار کردن
To put in an appearance . نشانت میدهم ( درمقام تهدید)
I'll show you ! just you wait ! حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
menaces چیزی که تهدید کننده است
threat study بررسی توسعه تهدید دشمن
assault تهدید به ضرب کردن کسی
extort بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
extorts بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
assaults تهدید به ضرب کردن کسی
robberies دزدی مقرون به ازار یا تهدید
deterrence منع از راه ارعاب و تهدید
extorted بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
extorting بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
menaced چیزی که تهدید کننده است
menace چیزی که تهدید کننده است
robbery دزدی مقرون به ازار یا تهدید
assaulted تهدید به ضرب کردن کسی
successful <adj.> موفقیت آمیز
sarcastic <adj.> کنایه آمیز
ironic <adj.> طعنه آمیز
ironical <adj.> طعنه آمیز
wry <adj.> طعنه آمیز
ironic <adj.> کنایه آمیز
ironical <adj.> کنایه آمیز
wry <adj.> کنایه آمیز
sarcastic <adj.> طعنه آمیز
affirmative تصدیق آمیز
hard line افراط آمیز
accusing تهمت آمیز
precarious <adj.> مخاطره آمیز
endearing محبت آمیز
coast is clear <idiom> هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
Is that your final word ? همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He threatened to thrash the life out of me. مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
to die a miserable death مردن [تحقیر آمیز ]
adventure تجارت مخاطره آمیز
white lie <idiom> دروغ مصلحت آمیز
white lie دروغ مصلحت آمیز
A white lie . دروغ مصلحت آمیز
come-on اشارهی وسوسه آمیز
come-ons اشارهی وسوسه آمیز
Provocative acts. اقدامات تحریک آمیز گ
Inflammatory speeches. نطقهای تحریک آمیز
song and dance توضیح گریز آمیز
to peg out [British E] مردن [تحقیر آمیز ]
to snuff it [British E] مردن [تحقیر آمیز ]
to croak مردن [تحقیر آمیز ]
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
to conk out مردن [تحقیر آمیز] [اصطلاح]
civil disobedience مقاومت منفی و مسالمت آمیز
pig [American E] پاسبان [اصطلاح تحقیر آمیز]
pig [American E] پلیس [اصطلاح تحقیر آمیز]
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper ! آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
ploy حقه [شوخی آمیز] [اصطلاح روزمره]
prune زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
shtick کلک [شوخی آمیز] [اصطلاح روزمره]
hustle and bustle تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
ploy کلک [شوخی آمیز] [اصطلاح روزمره]
razzmatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
razzamatazz تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
hoopla تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
old biddy زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
shivaree تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
funfair تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
shtick حقه [شوخی آمیز] [اصطلاح روزمره]
hay bag زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
carnival [American E] تبلیغات اغراق آمیز [اصطلاح روزمره]
old frump زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
old bag زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
old trout زن پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
[old] dodderer مرد پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
old crock [Britisch E] مرد پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
tottery old man مرد پیر و چروکیده [اصطلاح تحقیر آمیز]
to look at somebody with contempt به کسی با اهانت [تحقیر آمیز] نگاه کردن
copper [police officer] پلیس [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
copper [police officer] پاسبان [اغلب تحقیر آمیز] [اصطلاح عامیانه]
media circus تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
media hype تبلیغات اغراق آمیز رسانه های گروهی
wrangling داد و بیداد [مشاجره] [نزاع] [اصطلاح تحقیر آمیز]
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
goal 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goals 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
goer زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter [Australian E] زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie زن زیبا ولی کم عقل و فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
go great guns <idiom> موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
painted woman زن سبک سر [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
Tendentious articles and remarks . مطالب واظهارات غرض آمیز ( غرض آلود )
goer زن سبک سر [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy زن سبک سر [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie زن سبک سر [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
painted woman فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter [Australian E] زن سبک سر [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
goer فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
chippy فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
tootsie فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
grunter [Australian E] فاحشه [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
bimbo زن سبک سر [اصطلاح روزمره] [ اصطلاح تحقیر آمیز]
robber دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
raider دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
brigand دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
preyer دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
heister [American E] دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
bandit دزدی که با زور و خشونت [با اسلحه یا تهدید اسلحه] دزدی میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com