Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
English
Persian
menacingly
تهدید کنان
minaciously
تهدید کنان
Other Matches
inquiringly
تحقیق کنان پرسش کنان
rejoicingly
شادی کنان وجد کنان
murmuringly
غر غر کنان
lingeringly
فس فس کنان
mutteringly
من من کنان
afoam
کف کنان
vacillatingly
دل دل کنان
questioningly
پرسش کنان
loiteringly
درنگ کنان
louringly
اخم کنان
lurkingly
کمین کنان
pulingly
ناله کنان
grumblingly
شکایت کنان
mockingly
ریشخند کنان
wailingly
ناله کنان
murmuringly
ناله کنان
on the run
شلوق کنان
jokingly
شوخی کنان
lingeringly
معطل کنان
exultantly
خوشی کنان
exultingly
خوشی کنان
fawningly
مداهنه کنان
flashily
جلوه کنان
glozingly
تاویل کنان
groaningly
ناله کنان
whiningly
ناله کنان
gyringly
گردش کنان
haltingly
تامل کنان
insinuatingly
اشاره کنان
insultingly
توهین کنان
intriguingly
دسیسه کنان
jumpingly
پرش کنان
lingeringly
درنگ کنان
pantingly
ارزو کنان
ponderingly
اندیشه کنان
surprisedly
تعجب کنان
mincingly
ناز کنان
wailingly
شیون کنان
reprovingly
سرزنش کنان
twittingly
سرزنش کنان
vituperatively
سرزنش کنان
saunteringly
ولگردی کنان
scoffingly
ریشخند کنان
sneeringly
ریشخند کنان
wonderingly
تعجب کنان
repinningly
لندلند کنان
poutingly
لب کلفت کنان
under one's breath
<idiom>
نجوا کنان
procrastinatingly
تعلل کنان
ragingly
شورش کنان
railingly
بدحرفی کنان
refelectingly
اندیشه کنان
rejoicingly
خوشی کنان
remonstratingly
نکوهش کنان
remonstratingly
تعرض کنان
cock-a-hoop
شادی کنان
at pause
مکث کنان خاموش
they returned in triumph
شادی کنان برگشتند
dramatis personoe
صورت بازی کنان
friskier
جست وخیز کنان
friskiest
جست وخیز کنان
frisky
جست وخیز کنان
repinningly
ناله کنان بادلتنگی
revilingly
بدگویان فحاشی کنان
jumpingly
جست وخیز کنان
skipped
رقص کنان حرکت کردن
skips
رقص کنان حرکت کردن
skip
رقص کنان حرکت کردن
on the run
بهر سو دوان دوندگی کنان
interposingly
مداخله کنان بطور معترضه
fleeringly
استهزاء کنان باخنده تمسخرامیز
wedding party
مجلس عروسی یا عقد کنان
the miner's f.
اتحادیه یاپیمان کان کنان
haltingly
درنگ کنان ازروی دودلی
blackmailed
تهدید
blackmailing
تهدید
blackmails
تهدید
minacity
تهدید
blackmail
تهدید
menaces
تهدید
threats
تهدید
menace
تهدید
menaced
تهدید
intimidation
تهدید
threat
تهدید
fulmination
تهدید
minatorily
از روی تهدید
threats
تهدید کردن
minatory
تهدید امیز
menaced
تهدید کردن
minatory
تهدید کننده
threateningly
تهدید امیز
threatening
تهدید امیز
menaces
تهدید کردن
menace
تهدید کردن
menacingly
از روی تهدید
menacing
<adj.>
تهدید آمیز
threat
تهدید کردن
death thread
تهدید به مرگ
to show one's teeth
تهدید کردن
threatener
تهدید کننده
threat appeal
توسل به تهدید
minacious
تهدید کننده
launch a threat
تهدید کردن
intimidatory
تهدید امیز
threatened
تهدید کردن
denounced
تهدید کردن
threatens
تهدید کردن
hoid up
راهزنی با تهدید
he threatened or resingn
تهدید کرد
denounces
تهدید کردن
denouncing
تهدید کردن
racketeering
اخاذی به تهدید
threaten
تهدید کردن
bullyrag
تهدید کردن
overhang
تهدید کردن
overhangs
تهدید کردن
imminent
تهدید کننده
coercion
تهدید واجبار
denounce
تهدید کردن
threat force
نیروی تهدید کننده
hector
تهدید یا ازار کردن
hectored
تهدید یا ازار کردن
threatens
تهدید کردن ترساندن
threaten with death
تهدید به قتل کردن
hectors
تهدید یا ازار کردن
intimidate
با تهدید وادار کردن
hectoring
تهدید یا ازار کردن
threat
دشمن تهدید کردن
imminence
خطر تهدید کننده
intimidates
با تهدید وادار کردن
terrorization
تهدید وارعاب ارعابگری
threatened
تهدید کردن ترساندن
blacked
تهدید امیز عبوسانه
blackest
تهدید امیز عبوسانه
blacker
تهدید امیز عبوسانه
black
تهدید امیز عبوسانه
blacks
تهدید امیز عبوسانه
impendent
تهدید کننده اویزان
imminently
بطور تهدید کننده
threaten
تهدید کردن ترساندن
threats
دشمن تهدید کردن
deterrence
منع از راه ارعاب و تهدید
robberies
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
extorted
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
assault
تهدید به ضرب کردن کسی
To put in an appearance .
نشانت میدهم ( درمقام تهدید)
extort
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
menaces
چیزی که تهدید کننده است
robbery
دزدی مقرون به ازار یا تهدید
menaced
چیزی که تهدید کننده است
assaults
تهدید به ضرب کردن کسی
extorts
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
assaulted
تهدید به ضرب کردن کسی
extorting
بزور تهدید یاشکنجه گرفتن
I'll show you ! just you wait !
حالاخواهی دید ! ( درمقام تهدید )
threat study
بررسی توسعه تهدید دشمن
menace
چیزی که تهدید کننده است
coast is clear
<idiom>
هیچ خطری تورا تهدید نمیکند
Is that your final word ?
همین ؟( درمقام اتمام حجت یا تهدید )
He threatened to thrash the life out of me.
مرا به یک کتک حسابی تهدید کرد
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you !
خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
I'll cook your goose !I'll fix you good and proper !
آشی برایت بپزم که خودت حظ کنی ( درمقام تهدید )
whisperingly
به نجوا نجوا کنان سر گوشی اهسته
disaster recovery plan
طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
perdu or due
درحال کمین کمین کنان
pulingly
جیک جیک کنان
gulpingly
غورت غورت کنان
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com