English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
Your slander is completely preposterous . تهمت وافترایی که می زنید بکلی مسخره وبی اساس است
Other Matches
substantialize اساس دادن یا اساس پیدا کردن
base course لایه اساس قشر اساس
scandals تهمت تهمت زدن
scandal تهمت تهمت زدن
completely <adv.> بکلی
purely بکلی
sheer بکلی
through out بکلی
to the world بکلی
comprehensive <adv.> بکلی
utterly بکلی
throughout بکلی
to its full extent <adv.> بکلی
he was well out of sight بکلی
quite بکلی
quiteother بکلی جوردیگر
bran new بکلی نو یا تازه
brand-new بکلی نو یا تازه
down-and-out بکلی بی مایه
dead as a d. بکلی مرده
down and out بکلی بی مایه
fire new بکلی نویاتازه
exactly بدرستی بکلی
stark naked بکلی برهنه
down-and-outs بکلی بی مایه
dead drunk بکلی مست
blankly بدون ملاحظه بکلی
unbuild بکلی ویران کردن
extirpate بکلی نابود کردن
to be all abroad بکلی دراشتباه بودن
washed up بکلی تحلیل رفته
raze or rase بکلی خراب کردن
bedazzle بکلی خیره کردن
i am at my wit's end بکلی گیج شده ام
exterminated بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminate بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminates بکلی نابودکردن منهدم کردن
exterminating بکلی نابودکردن منهدم کردن
His figures were way off (out). ارقامش (حسابش )بکلی پرت بود
wage fund theory of wages نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
to fight to a finish تاپایان کارجنگیدن انقدرجنگیدن تایکطرف بکلی شکست بخورد
libeled تهمت
libel تهمت
libelled تهمت
false accusation تهمت
libeling تهمت
scandal تهمت
libelling تهمت
libels تهمت
slandered تهمت
slandering تهمت
slanders تهمت
delator تهمت زن
to stab in the back تهمت
slander تهمت
delation تهمت
imputative تهمت زن
false allegation تهمت
accusation تهمت
information تهمت
recrimination رد تهمت
recriminations رد تهمت
accusal تهمت
defamation تهمت
accusations تهمت
slurs تهمت
slurring تهمت
slurred تهمت
scandals تهمت
slur تهمت
funny man مسخره
jeer مسخره
jeered مسخره
hobbyhorse مسخره
dulte مسخره
dult مسخره
farceur مسخره
jeap puddoing مسخره
jeers مسخره
jack pudding مسخره
jeering مسخره
snash مسخره
rustic مسخره
harlequin مسخره
skit مسخره
skits مسخره
witticism مسخره
witticisms مسخره
zany مسخره
loutish مسخره
clowns مسخره
clowning مسخره
mockery مسخره
sikt مسخره
clown مسخره
cockeyed مسخره
clowned مسخره
counter charge تهمت متقابله
countercharge تهمت متقابله
accuser تهمت زننده
calumnies بهتان تهمت
calumny بهتان تهمت
calumnious تهمت زننده
counterenarge تهمت متقابله
criminative تهمت امیز
accusant تهمت زننده
slander تهمت یا افترا
slandering تهمت یا افترا
slandering تهمت زدن
slandered تهمت یا افترا
accusers تهمت زننده
inculpatory تهمت امیز
slanders تهمت یا افترا
slanders تهمت زدن
slandered تهمت زدن
appellant تهمت زننده
slander تهمت زدن
traducer تهمت زن مفتری
libellant تهمت زننده
abusive تهمت تعدی
accuse تهمت زدن
accuses تهمت زدن
scandalised تهمت ناروازدن به
scandalises تهمت ناروازدن به
scandalising تهمت ناروازدن به
scandalize تهمت ناروازدن به
accusing تهمت آمیز
stigmatic در معرض تهمت
stigmatist در معرض تهمت
incriminate تهمت زدن به
incriminated تهمت زدن به
incriminates تهمت زدن به
incriminating تهمت زدن به
noises شایعه و تهمت
noise شایعه و تهمت
mudslinger تهمت زدن
scandalized تهمت ناروازدن به
scandalizing تهمت ناروازدن به
taxes ملامت تهمت
taxed ملامت تهمت
tax ملامت تهمت
to badmouth تهمت زدن
scandalizes تهمت ناروازدن به
recrimination تهمت متقابل
libelant تهمت زننده
recriminations تهمت متقابل
criminal allegation تهمت جزائی
imputative تهمت امیز
burlesque مسخره امیز
to smile at مسخره کردن
quizzes مسخره کردن
fooled دلقک مسخره
quiz مسخره کردن
ridiculous مسخره امیز
What a ridicrlous idea ! چه حرف مسخره یی !
fair game مسخره کردنی
antic بی تناسب مسخره
farcical مسخره امیز
to set at nought مسخره کردن
to make merry over مسخره کردن
floppies مسخره وار
satirized مسخره کردن
illude مسخره کردن
droll مسخره امیز
satirised مسخره کردن
burlesques مسخره امیز
satirises مسخره کردن
satirising مسخره کردن
satirize مسخره کردن
imps مسخره کردن
imp مسخره کردن
satirizing مسخره کردن
floppy مسخره وار
fool دلقک مسخره
to make fun of مسخره کردن
spoof کلاهبرداری مسخره
spoofs کلاهبرداری مسخره
fools دلقک مسخره
punchinello لوده مسخره
satirizes مسخره کردن
fooling دلقک مسخره
subsistance اساس
delusive بی اساس
insubstatiality بی اساس
vaporous بی اساس
unsubstantial بی اساس
groundsel اساس
ill founded بی اساس
fundament اساس
principium اس اساس
unsubstantiality بی اساس
pier foundation اساس پی
chimeric بی اساس
cornerstone اساس
foundation اساس
element اساس
substantially در اساس
idle بی اساس
idles بی اساس
idlest بی اساس
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com