English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
Search result with all words
to tip something [British E] ته نشین کردن چیزی
Other Matches
The tenant is like a colonist . <proverb> اجاره نشین خوش نشین است .
riverain کرانه نشین ساحل نشین
palatinate کنت نشین ساکن کنت نشین
anus نشین
marchman سر حد نشین
sediments ته نشین
fecal ته نشین
alluvium ته نشین
companion هم نشین
sediment ته نشین
deposit ته نشین
lake dweller اب نشین
anuses نشین
lees ته نشین
alluvion ته نشین
deposits ته نشین
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
alette شاه نشین
Bedouin بادیه نشین
cotenant هم اجاره نشین
marchman مرز نشین
paludous مرداب نشین
khanate خان نشین
islaner جزیره نشین
khanate خان نشین
insessorial شاخه نشین
emirate امیر نشین
low lander ساحل نشین
Bedouins بادیه نشین
paludose مرداب نشین
oppidan شهر نشین
nemoral جنگل نشین
dalesman دره نشین
plainsman جلگه نشین
planeted سیاره نشین
precipitator ته نشین کننده
passerine شاخه نشین
palating کنت نشین
paludicole مرداب نشین
lessee اجاره نشین
depone ته نشین کردن)
foul ground کفه ته نشین
hilariously تپه نشین
residual پس مانده ته نشین
hutholder کلبه نشین
dreg ته نشین اشغال
illuviate ته نشین شدن
governor's seat حکومت نشین
islanders جزیره نشین
islander جزیره نشین
hermitess زن گوشه نشین
prelature اسقف نشین
forntiersman سرحد نشین
governor's seat حاکم نشین
grand duchy دوک نشین
forntiersman مرز نشین
floaty دارای اب نشین کم
exurbanite حومه نشین
eremite گوشه نشین
half pace شاه نشین
colonists مستعمره نشین
colonist مستعمره نشین
bay window شاه نشین
easterner خاور نشین
easterners خاور نشین
dioceses اسقف نشین
diocese اسقف نشین
nomadic چادر نشین
duchy دوک نشین
duchies دوک نشین
bay windows شاه نشین
alcove شاه نشین
dais شاه نشین
alcoves شاه نشین
pace شاه نشین
paced شاه نشین
paces شاه نشین
emirates امیر نشین
residue زیادتی ته نشین
anchorite خلوت نشین
antiset ماده ضد ته نشین
arboraceous درخت نشین
tenants کرایه نشین
tenant کرایه نشین
settle ته نشین شدن
assort هم نشین شدن
settles ته نشین شدن
cottagers کلبه نشین
cottager کلبه نشین
stay at home خانه نشین
consort هم نشین شدن
consorted هم نشین شدن
consorting هم نشین شدن
sediments ته نشین شدن
sediment ته نشین شدن
ala شاه نشین
woodman جنگل نشین
bay-window شاه نشین
deposit ته نشست ته نشین
frontbencher پیش نشین
deposits ته نشست ته نشین
frontbenchers پیش نشین
alluvion ته نشین سیل
to take one's s. on the throne بر تخت نشین
anchoress زن گوشه نشین
ancress زن گوشه نشین
residues زیادتی ته نشین
consorts هم نشین شدن
forester جنگل نشین
sedimentate ته نشین شدن
solitudinarian گوشه نشین
seater کرسی نشین
precipitates ته نشین کردن
precipitated ته نشین کردن
provincial ایالت نشین
borderer سرحد نشین
precipitate ته نشین کردن
chief tomn حاکم نشین
tartars ته نشین رسوب
sea gauge اب نشین کشتی
convex شاه نشین
cenobite صومعه نشین
tartar ته نشین رسوب
precipitating ته نشین کردن
renter کرایه نشین
cloisterer گوشه نشین
freemen شهر نشین
freeman شهر نشین
unsociable گوشه نشین
spelaean غار نشین
chief tomn امیر نشین
slummer زاغه نشین
silvicolous جنگل نشین
foresters جنگل نشین
insessorial جوف نشین
urbanist شهر نشین متمدن
settlers ماندگار خوش نشین
settler ماندگار خوش نشین
urbanistic شهر نشین متمدن
armchairs پشت میز نشین
armchair پشت میز نشین
nomads چادر نشین ایلیاتی
isles جزیره نشین کردن
recluse منزوی گوشه نشین
stylite زاهد مناره نشین
recluses منزوی گوشه نشین
county town حاکم نشین استان
county towns حاکم نشین استان
settlor ماندگار خوش نشین
tenant کرایه نشین متصرف
tenants کرایه نشین متصرف
percher مرغ شاخه نشین
immigrants غریب کوچ نشین
to keep house خانه نشین شدن
immigrant غریب کوچ نشین
nomad چادر نشین ایلیاتی
isle جزیره نشین کردن
percher مرغ چوب نشین
housed خانه نشین شدن
house خانه نشین شدن
solitary گوشه نشین منزوی
argol دردشراب .ته نشین شراب
brooder روی تخم نشین
hermit زاهد گوشه نشین
hermits زاهد گوشه نشین
houses خانه نشین شدن
deskman پشت میز نشین
anchorite گوشه نشین زاهد
anchoret زاهد گوشه نشین
deposits : ته نشین کردن گذاشتن
deposit : ته نشین کردن گذاشتن
chief residence مقرعمده حاکم نشین
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
hermitic وابسته بزاهدهای گوشه نشین
compass window شاه نشین نیم گرد
alluvial ته نشینی مربوط به رسوب و ته نشین
half-pace شاه نشین نیم گرد
seadrome محل فرود هواپیمای اب نشین
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
geest مواد رسوبی و ته نشین سطح زمین
draught line خطی که اب نشین کشتی رانشان میدهد
nymphean وابسته به حوری دریایی حور نشین
claustral صومعه نشین وابسته بدیر یاصومعه
altaian وابسته بکوههای التا تاتارالتای نشین
Liechtenstein کشور دوک نشین لیختن اشتاین
chimney-corner [گوشه یا کناره ی عقب نشین بخاری یا شومینه]
bay windows پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
bay window پنجره جلو امده شاه نشین ساختمان
robin hood رابین هود یاغی جنگل نشین و جوانمرد انگلیسی
these room let well نمیتوانیم برای اطاقهایم اجاره نشین پیدا کنم
lyrebird سه نوع مرغ شاخه نشین گنجشکی استرالیا ازجنس menura
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com