Dictiornary-Farsi | ته نشین کردن چیزی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (32 milliseconds)

English	Persian
to tip something [British E]	ته نشین کردن چیزی


Other Matches

The tenant is like a colonist . <proverb>	اجاره نشین خوش نشین است .
riverain	کرانه نشین ساحل نشین
to watch something	مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to tip something [British E]	ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
precipitate	ته نشین کردن
depone	ته نشین کردن)
precipitating	ته نشین کردن
precipitated	ته نشین کردن
precipitates	ته نشین کردن
to stop somebody or something	کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
deposit	: ته نشین کردن گذاشتن
isles	جزیره نشین کردن
isle	جزیره نشین کردن
deposits	: ته نشین کردن گذاشتن
extension	طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions	طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something]	نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something	چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something	جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something]	چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something]	کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something	قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modifies	تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify	تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying	تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covet	میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets	میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction	صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting	میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something	هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom>	فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectified	درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom>	به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectify	درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies	درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom>	دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something	ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
palatinate	کنت نشین ساکن کنت نشین
to mind somebody [something]	اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
fixes	می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix	می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
lake dweller	اب نشین
sediments	ته نشین
sediment	ته نشین
alluvion	ته نشین
lees	ته نشین
marchman	سر حد نشین
alluvium	ته نشین
deposits	ته نشین
anus	نشین
companion	هم نشین
fecal	ته نشین
anuses	نشین
deposit	ته نشین
to concern something	مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
anchorite	خلوت نشین
eremite	گوشه نشین
ala	شاه نشین
bay-window	شاه نشین
alette	شاه نشین
low lander	ساحل نشین
islander	جزیره نشین
spelaean	غار نشین
stay at home	خانه نشین
planeted	سیاره نشین
plainsman	جلگه نشین
colonist	مستعمره نشین
chief tomn	حاکم نشین
dais	شاه نشین
hutholder	کلبه نشین
seater	کرسی نشین
residual	پس مانده ته نشین
ancress	زن گوشه نشین
cotenant	هم اجاره نشین
precipitator	ته نشین کننده
chief tomn	امیر نشین
anchoress	زن گوشه نشین
colonists	مستعمره نشین
convex	شاه نشین
lessee	اجاره نشین
sediment	ته نشین شدن
solitudinarian	گوشه نشین
hilariously	تپه نشین
settle	ته نشین شدن
residue	زیادتی ته نشین
tartar	ته نشین رسوب
residues	زیادتی ته نشین
tartars	ته نشین رسوب
alluvion	ته نشین سیل
easterner	خاور نشین
sediments	ته نشین شدن
assort	هم نشین شدن
marchman	مرز نشین
hermitess	زن گوشه نشین
nomadic	چادر نشین
half pace	شاه نشین
exurbanite	حومه نشین
grand duchy	دوک نشین
sea gauge	اب نشین کشتی
arboraceous	درخت نشین
easterners	خاور نشین
settles	ته نشین شدن
unsociable	گوشه نشین
forntiersman	مرز نشین
provincial	ایالت نشین
forntiersman	سرحد نشین
antiset	ماده ضد ته نشین
nemoral	جنگل نشین
foul ground	کفه ته نشین
governor's seat	حکومت نشین
islanders	جزیره نشین
floaty	دارای اب نشین کم
prelature	اسقف نشین
cloisterer	گوشه نشین
freeman	شهر نشین
freemen	شهر نشین
frontbenchers	پیش نشین
governor's seat	حاکم نشین
frontbencher	پیش نشین
cenobite	صومعه نشین
foresters	جنگل نشین
forester	جنگل نشین
sedimentate	ته نشین شدن
paludous	مرداب نشین
pace	شاه نشین
insessorial	شاخه نشین
to take one's s. on the throne	بر تخت نشین
insessorial	جوف نشین
paludicole	مرداب نشین
Bedouin	بادیه نشین
emirate	امیر نشین
paces	شاه نشین
islaner	جزیره نشین
khanate	خان نشین
Bedouins	بادیه نشین
paludose	مرداب نشین
tenants	کرایه نشین
diocese	اسقف نشین
illuviate	ته نشین شدن
dioceses	اسقف نشین
duchy	دوک نشین
silvicolous	جنگل نشین
bay window	شاه نشین
duchies	دوک نشین
emirates	امیر نشین
alcove	شاه نشین
palating	کنت نشین
oppidan	شهر نشین
woodman	جنگل نشین
consorted	هم نشین شدن
alcoves	شاه نشین
bay windows	شاه نشین
khanate	خان نشین
cottagers	کلبه نشین
paced	شاه نشین
deposit	ته نشست ته نشین
consort	هم نشین شدن
passerine	شاخه نشین
dalesman	دره نشین
consorting	هم نشین شدن
dreg	ته نشین اشغال
tenant	کرایه نشین
borderer	سرحد نشین
cottager	کلبه نشین
slummer	زاغه نشین
consorts	هم نشین شدن
renter	کرایه نشین
deposits	ته نشست ته نشین
immigrant	غریب کوچ نشین
percher	مرغ چوب نشین
recluse	منزوی گوشه نشین
recluses	منزوی گوشه نشین
solitary	گوشه نشین منزوی
immigrants	غریب کوچ نشین
county town	حاکم نشین استان
percher	مرغ شاخه نشین
armchair	پشت میز نشین
brooder	روی تخم نشین
hermit	زاهد گوشه نشین
armchairs	پشت میز نشین
argol	دردشراب .ته نشین شراب
settlor	ماندگار خوش نشین
urbanist	شهر نشین متمدن
county towns	حاکم نشین استان
stylite	زاهد مناره نشین
anchoret	زاهد گوشه نشین
anchorite	گوشه نشین زاهد
chief residence	مقرعمده حاکم نشین
deskman	پشت میز نشین
tenant	کرایه نشین متصرف
settlers	ماندگار خوش نشین
hermits	زاهد گوشه نشین
nomads	چادر نشین ایلیاتی
nomad	چادر نشین ایلیاتی
house	خانه نشین شدن
tenants	کرایه نشین متصرف
to keep house	خانه نشین شدن
settler	ماندگار خوش نشین
housed	خانه نشین شدن
houses	خانه نشین شدن