Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 193 (9 milliseconds)
English
Persian
consent
توافق
consented
توافق
consenting
توافق
consents
توافق
band
توافق
bands
توافق
keeping
توافق
accord
توافق
accorded
توافق
accords
توافق
concurrence
توافق
analogies
توافق
analogy
توافق
settlement
توافق
settlements
توافق
rapport
توافق
coincidence
توافق
coincidences
توافق
adaptation
توافق
adaptations
توافق
agreement
توافق
agreements
توافق
conciliation
توافق
consistency
توافق
concert
توافق
concerts
توافق
accommodation
توافق
accommodations
توافق
concord
توافق
commensurability
توافق
commensurableness
توافق
concent
توافق
to come to an understanding
توافق
Other Matches
We have agreed in princeple .
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
maladapted
بی توافق
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
collective agreement
توافق جمعی
disagreement
عدم توافق
adaptableness
قابلیت توافق
compromiser
توافق کار
agreement of arguments
توافق نشانوندها
agreement coefficient
ضریب توافق
disagreements
عدم توافق
give-and-take
آماده به توافق
speaking with prosecutor
توافق باشاکی
adaption
توافق سازش
adaptiveness
قوه توافق
accompt
سازگاری توافق
dissidence
عدم توافق
conconancy
توافق صدا
concordat
توافق دوستانه
synesis
توافق معانی
unilateral agreement
توافق یک جانبه
plea agreement
توافق مدافعه
basic agreement
توافق اولیه
reach an agreement
به توافق رسیدن
outline agreement
توافق اولیه
skeleton agreement
توافق اولیه
frame agreement
توافق اولیه
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
mutual agreement
توافق طرفین
conformable
قابل توافق
conformation
سازش توافق
consistence
توافق سازگاری
consonance
توافق صدا
correspondence principle
اصل توافق
disconformity
عدم توافق
discordance
عدم توافق
harmonometer
توافق سنج
his painting lacked repose
نقاشی وی توافق
inadaptable
توافق ندادنی
inconsonantly
باعدم توافق
inharmoniousness
عدم توافق
maladaptation
عدم توافق
understanding
توافق تظر
adaptability
توافق سازگاری
breach
خطای رد یک توافق
maladjustments
عدم توافق
deal
توافق تجاری
maladjustment
عدم توافق
deals
توافق تجاری
maladjusted
بی توافق دژسازگار
adaptable
قابل توافق
breaches
خطای رد یک توافق
breached
خطای رد یک توافق
understandings
توافق تظر
adhesion
همبستگی توافق
adaptation
توافق سازش
adaptations
توافق سازش
modus vivendi
توافق موقت
master agreement
توافق اولیه
disparities
عدم توافق
accordance
وفق توافق
consensus
توافق عام
consistency
توافق سازگاری
disparity
عدم توافق
odds
عدم توافق مغایرت
inconsonance
عدم توافق ناهماهنگی
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
plea bargain
توافق مدافعه
[حقوق]
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
settlements
حل و فصل توافق بنگاه
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
settlement
حل و فصل توافق بنگاه
compromises
توافق مصالحه کردن
compromising
توافق مصالحه کردن
compromise
توافق مصالحه کردن
variance
مغایرت عدم توافق
come to an agreement
توافق حاصل کردن
approving
توافق در مورد چیزی
approve
توافق در مورد چیزی
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
agreements
معاهده و مقاطعهء توافق
conventionalization
توافق با ایین و رسوم
discordantly
از روی عدم توافق
adaptability
قابلیت توافق و سازش
abidance
رفتار برطبق توافق
consensus
توافق ورضایت عمومی
approves
توافق در مورد چیزی
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
contract note
سند مقاطعه توافق نامه
break
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
collusion
توافق میان فروشندگان یک کالا
inadaptability
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
adequateness
توافق داشتن متفق بودن
adhering
توافق داشتن متفق بودن
adheres
توافق داشتن متفق بودن
undertakes
توافق برای انجام کاری
undertaken
توافق برای انجام کاری
adhere
توافق داشتن متفق بودن
undertake
توافق برای انجام کاری
adhered
توافق داشتن متفق بودن
approval
توافق برای استفاده از چیزی
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
private treaty
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
pre
آنچه قبلا توافق شده است
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
nods
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
packages
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
serviced
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
combination
توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
exchange of instruments of ratification
مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
protocol
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
protocols
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
normalised
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalising
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalises
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalizes
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalize
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
clearing and switch buying
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
cartels
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartel
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
She declined several restaurants before we could agree on one.
او
[زن]
چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
inductive coordination
توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
exchange of notes
نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود
confirm
عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
confirms
عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
commission of conciliation
کمیسیون حل اختلاف کمیسیون توافق
disaccord
عدم توافق عدم هم اهنگی
disharmony
عدم هم اهنگی عدم توافق
modus vivendi
توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com