English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (16 milliseconds)
English Persian
approve توافق در مورد چیزی
approves توافق در مورد چیزی
approving توافق در مورد چیزی
Other Matches
liquidated damages خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
exchange of instruments of ratification مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
approval توافق برای استفاده از چیزی
discommend با عدم توافق چیزی گفتن
arguments بحث در باره چیزی بدون توافق
argument بحث در باره چیزی بدون توافق
exchange of notes نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود
to weigh in [on something] تذکر دادن [در مورد چیزی]
Hear it on the grapevine <idiom> [شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
supply تامین چیزی که مورد نیاز است .
to weigh in [on something] اظهار نظر کردن [در مورد چیزی]
supplying تامین چیزی که مورد نیاز است .
supplied تامین چیزی که مورد نیاز است .
We have agreed in princeple . درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
argue بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
arguing بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
enewal of contract by tacit agreement تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
There is more to it than meets the eye. ارزش [و یا حقایق] پنهان در مورد چیزی وجود دارد.
to go easy on somebody [something] خیلی ایراد نگرفتن [انتقادی نبودن] از کسی [در مورد چیزی]
how about <idiom> برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
adaptations توافق
concerts توافق
consistency توافق
rapport توافق
maladapted بی توافق
concert توافق
coincidences توافق
commensurableness توافق
coincidence توافق
concurrence توافق
accords توافق
commensurability توافق
accorded توافق
accord توافق
accommodations توافق
keeping توافق
accommodation توافق
consents توافق
consenting توافق
consented توافق
concord توافق
consent توافق
concent توافق
agreements توافق
agreement توافق
settlements توافق
settlement توافق
to come to an understanding توافق
adaptation توافق
band توافق
analogy توافق
analogies توافق
bands توافق
conciliation توافق
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
consensus توافق عام
maladjustments عدم توافق
agreement of arguments توافق نشانوندها
agreement coefficient ضریب توافق
maladjustment عدم توافق
reciprocal agreement توافق دو جانبه
arbitration agreement توافق بر حکمیت
accompt سازگاری توافق
inadaptable توافق ندادنی
his painting lacked repose نقاشی وی توافق
plea agreement توافق مدافعه
accordance وفق توافق
adaptiveness قوه توافق
understanding توافق تظر
inharmoniousness عدم توافق
disparity عدم توافق
adaption توافق سازش
understandings توافق تظر
synesis توافق معانی
adaptableness قابلیت توافق
disparities عدم توافق
adaptability توافق سازگاری
collective agreement توافق جمعی
speaking with prosecutor توافق باشاکی
basic agreement توافق اولیه
dissidence عدم توافق
give-and-take آماده به توافق
consistence توافق سازگاری
conformation سازش توافق
conformable قابل توافق
maladaptation عدم توافق
breached خطای رد یک توافق
consonance توافق صدا
adaptable قابل توافق
modus vivendi توافق موقت
unilateral agreement توافق یک جانبه
breaches خطای رد یک توافق
adhesion همبستگی توافق
consistency توافق سازگاری
correspondence principle اصل توافق
concordat توافق دوستانه
breach خطای رد یک توافق
adaptations توافق سازش
disagreements عدم توافق
disconformity عدم توافق
harmonometer توافق سنج
mutual agreement توافق طرفین
deal توافق تجاری
deals توافق تجاری
adaptation توافق سازش
outline agreement توافق اولیه
frame agreement توافق اولیه
compromiser توافق کار
skeleton agreement توافق اولیه
disagreement عدم توافق
inconsonantly باعدم توافق
maladjusted بی توافق دژسازگار
discordance عدم توافق
reach an agreement به توافق رسیدن
conconancy توافق صدا
master agreement توافق اولیه
compromises توافق مصالحه کردن
agreement معاهده و مقاطعهء توافق
compromising توافق مصالحه کردن
discordantly از روی عدم توافق
adaptability قابلیت توافق و سازش
agreements معاهده و مقاطعهء توافق
outline agreement چهارچوب توافق [حقوق]
compromise توافق مصالحه کردن
inconsonance عدم توافق ناهماهنگی
variance مغایرت عدم توافق
skeleton agreement چهارچوب توافق [حقوق]
master agreement چهارچوب توافق [حقوق]
frame agreement چهارچوب توافق [حقوق]
basic agreement چهارچوب توافق [حقوق]
meet someone half-way <idiom> به توافق رسیدن با کسی
consensus توافق ورضایت عمومی
odds عدم توافق مغایرت
settlements حل و فصل توافق بنگاه
conventionalization توافق با ایین و رسوم
settlement حل و فصل توافق بنگاه
come to an agreement توافق حاصل کردن
plea bargain توافق مدافعه [حقوق]
abidance رفتار برطبق توافق
area of operational interest منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
break خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
undertake توافق برای انجام کاری
unless otherwise agreed اگر توافق دیگری نباشد
undertakes توافق برای انجام کاری
contract note سند مقاطعه توافق نامه
undertaken توافق برای انجام کاری
agreement on partial payments توافق در پرداخت های قسطی
breaks خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
adheres توافق داشتن متفق بودن
adhered توافق داشتن متفق بودن
to settle out of court به توافق رسیدن خارج از دادگاه
adhering توافق داشتن متفق بودن
adhere توافق داشتن متفق بودن
out of court settlement توافق بدون محکمه [حقوق]
collusion توافق میان فروشندگان یک کالا
acclimatization توافق بااب و هوای یک محیط
acclimatation توافق بااب و هوای یک محیط
adequateness توافق داشتن متفق بودن
inadaptability عدم قابلیت توافق ناسازگاری
inadaptable غیر قابل توافق ناسازگار
agreed value policy بیمه نامه با ارزش توافق شده
to come to an agreement یکدل شدن توافق حاصل کردن
private treaty معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
pre آنچه قبلا توافق شده است
pre- آنچه قبلا توافق شده است
presentation layer کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
plea deal [between Prosecution and Defense] توافق مدافعه [بین دادستان و وکیل دفاع]
unless otherwise agreement مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
nod تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
fashionableness توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deal قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nods تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
deals قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nodded تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
packages توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
serviced توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
packaged توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com