Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (21 milliseconds)
English
Persian
compromise
توافق مصالحه کردن
compromises
توافق مصالحه کردن
compromising
توافق مصالحه کردن
Other Matches
compromis
مصالحه کردن
buy off
باپول مصالحه کردن
to split the difference
میانه را گرفتن مصالحه کردن
We have agreed in princeple .
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
meet half way
مصالحه کردن سازش کردن
come to an agreement
توافق حاصل کردن
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
compromises
مصالحه
reconciliation
مصالحه
amicable settlement
مصالحه
compromise
مصالحه
conciliation
مصالحه
compositions
مصالحه
composition
مصالحه
conciliatory
مصالحه
compromising
مصالحه
reconciliatory
مصالحه امیز
conciliatory measures
معیارهای مصالحه
board of conciliation
هیات مصالحه
conciliatory proceedings
جریان مصالحه
compromis
مصالحه تراضی
amicably
به طور مصالحه
accords
مصالحه پیمان
accorded
مصالحه پیمان
optional conciliation
مصالحه اختیاری
uncompromising
مصالحه ناپذیر
uncompromisingly
مصالحه ناپذیر
accord
مصالحه پیمان
nodding
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nods
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
imparlance
مهلت برای مصالحه
conciliation
مصالحه حل اختلاف اصلاح ذات البین
concurrence
توافق
maladapted
بی توافق
accords
توافق
adaptation
توافق
concord
توافق
concerts
توافق
concert
توافق
concent
توافق
adaptations
توافق
to come to an understanding
توافق
bands
توافق
accorded
توافق
coincidences
توافق
coincidence
توافق
rapport
توافق
analogy
توافق
analogies
توافق
accommodations
توافق
commensurableness
توافق
commensurability
توافق
settlements
توافق
consented
توافق
settlement
توافق
consenting
توافق
consent
توافق
consents
توافق
agreement
توافق
agreements
توافق
conciliation
توافق
keeping
توافق
band
توافق
accommodation
توافق
consistency
توافق
accord
توافق
agreement of arguments
توافق نشانوندها
unilateral agreement
توافق یک جانبه
master agreement
توافق اولیه
consensus
توافق عام
collective agreement
توافق جمعی
dissidence
عدم توافق
consistence
توافق سازگاری
adaptations
توافق سازش
agreement coefficient
ضریب توافق
adaptability
توافق سازگاری
maladjustments
عدم توافق
adaptation
توافق سازش
basic agreement
توافق اولیه
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
correspondence principle
اصل توافق
adaptable
قابل توافق
maladjustment
عدم توافق
breaches
خطای رد یک توافق
understandings
توافق تظر
breach
خطای رد یک توافق
breached
خطای رد یک توافق
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
conformable
قابل توافق
synesis
توافق معانی
conformation
سازش توافق
accordance
وفق توافق
understanding
توافق تظر
consistency
توافق سازگاری
accompt
سازگاری توافق
adhesion
همبستگی توافق
maladaptation
عدم توافق
inadaptable
توافق ندادنی
inharmoniousness
عدم توافق
his painting lacked repose
نقاشی وی توافق
consonance
توافق صدا
adaptableness
قابلیت توافق
conconancy
توافق صدا
concordat
توافق دوستانه
harmonometer
توافق سنج
give-and-take
آماده به توافق
adaptiveness
قوه توافق
maladjusted
بی توافق دژسازگار
compromiser
توافق کار
deal
توافق تجاری
disagreements
عدم توافق
disagreement
عدم توافق
adaption
توافق سازش
modus vivendi
توافق موقت
deals
توافق تجاری
mutual agreement
توافق طرفین
plea agreement
توافق مدافعه
speaking with prosecutor
توافق باشاکی
disconformity
عدم توافق
reach an agreement
به توافق رسیدن
outline agreement
توافق اولیه
disparities
عدم توافق
skeleton agreement
توافق اولیه
disparity
عدم توافق
frame agreement
توافق اولیه
inconsonantly
باعدم توافق
discordance
عدم توافق
approves
توافق در مورد چیزی
approving
توافق در مورد چیزی
consensus
توافق ورضایت عمومی
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
inconsonance
عدم توافق ناهماهنگی
agreements
معاهده و مقاطعهء توافق
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
settlements
حل و فصل توافق بنگاه
odds
عدم توافق مغایرت
conventionalization
توافق با ایین و رسوم
settlement
حل و فصل توافق بنگاه
approve
توافق در مورد چیزی
adaptability
قابلیت توافق و سازش
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
discordantly
از روی عدم توافق
abidance
رفتار برطبق توافق
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
plea bargain
توافق مدافعه
[حقوق]
variance
مغایرت عدم توافق
undertake
توافق برای انجام کاری
approval
توافق برای استفاده از چیزی
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
inadaptability
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
adhering
توافق داشتن متفق بودن
adequateness
توافق داشتن متفق بودن
adhered
توافق داشتن متفق بودن
adhere
توافق داشتن متفق بودن
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
undertaken
توافق برای انجام کاری
collusion
توافق میان فروشندگان یک کالا
undertakes
توافق برای انجام کاری
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
adheres
توافق داشتن متفق بودن
contract note
سند مقاطعه توافق نامه
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
break
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
private treaty
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
pre
آنچه قبلا توافق شده است
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
service
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
serviced
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packages
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
combination
توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
exchange of instruments of ratification
مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
clearing and switch buying
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
normalises
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalised
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com