Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
synesis
توافق معانی
Other Matches
rhetoric
علم معانی بیان معانی بیان
We have agreed in princeple .
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
rhetorical
معانی بیانی
rhetorically
از روی معانی
glossary
فهرست معانی
gloss
فهرست معانی
semantics
علم معانی
glossaries
فهرست معانی
association of ideas
تداعی معانی
associations
تداعی معانی تجمع
association
تداعی معانی تجمع
polysemous
دارای تعدد معانی
rhetor
اموزگار معانی بیان
polysemy
تکثر وتعدد معانی
rhetorician
اموزگار معانی بیان
rhetoricians
اموزگار معانی بیان
semantics
علم لغات و معانی
numerology
مبحث معانی رمزی اعداد
cryptologic
رمزشناسی معانی حروف رمز
synesis
ارتباط مفاهیم ربط معانی
rhetorically
مطابق علم معانی بیان یا فصاحت فصیحانه
glossarial
مربوط به فهرست معانی ای که درپایان کتاب باشد تفسیری
glossary
فهرست معانی فهرست لغات
glossaries
فهرست معانی فهرست لغات
coincidence
توافق
maladapted
بی توافق
to come to an understanding
توافق
coincidences
توافق
adaptation
توافق
adaptations
توافق
accommodations
توافق
accommodation
توافق
commensurability
توافق
concerts
توافق
concert
توافق
consistency
توافق
commensurableness
توافق
conciliation
توافق
agreements
توافق
agreement
توافق
concent
توافق
concord
توافق
keeping
توافق
concurrence
توافق
band
توافق
bands
توافق
accords
توافق
accord
توافق
accorded
توافق
settlements
توافق
consents
توافق
consenting
توافق
rapport
توافق
analogies
توافق
analogy
توافق
settlement
توافق
consent
توافق
consented
توافق
compromiser
توافق کار
discordance
عدم توافق
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
adaptableness
قابلیت توافق
adaption
توافق سازش
adaptiveness
قوه توافق
agreement coefficient
ضریب توافق
agreement of arguments
توافق نشانوندها
collective agreement
توافق جمعی
give-and-take
آماده به توافق
accompt
سازگاری توافق
inadaptable
توافق ندادنی
inconsonantly
باعدم توافق
inharmoniousness
عدم توافق
maladaptation
عدم توافق
skeleton agreement
توافق اولیه
mutual agreement
توافق طرفین
master agreement
توافق اولیه
frame agreement
توافق اولیه
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
speaking with prosecutor
توافق باشاکی
plea agreement
توافق مدافعه
unilateral agreement
توافق یک جانبه
outline agreement
توافق اولیه
conconancy
توافق صدا
concordat
توافق دوستانه
conformable
قابل توافق
conformation
سازش توافق
consistence
توافق سازگاری
consonance
توافق صدا
correspondence principle
اصل توافق
disconformity
عدم توافق
dissidence
عدم توافق
reach an agreement
به توافق رسیدن
harmonometer
توافق سنج
his painting lacked repose
نقاشی وی توافق
consensus
توافق عام
adhesion
همبستگی توافق
understandings
توافق تظر
accordance
وفق توافق
maladjustments
عدم توافق
consistency
توافق سازگاری
breaches
خطای رد یک توافق
adaptations
توافق سازش
adaptation
توافق سازش
adaptability
توافق سازگاری
maladjustment
عدم توافق
understanding
توافق تظر
breach
خطای رد یک توافق
modus vivendi
توافق موقت
deal
توافق تجاری
disagreements
عدم توافق
disagreement
عدم توافق
disparities
عدم توافق
deals
توافق تجاری
breached
خطای رد یک توافق
basic agreement
توافق اولیه
maladjusted
بی توافق دژسازگار
adaptable
قابل توافق
disparity
عدم توافق
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
compromises
توافق مصالحه کردن
inconsonance
عدم توافق ناهماهنگی
compromise
توافق مصالحه کردن
settlements
حل و فصل توافق بنگاه
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
settlement
حل و فصل توافق بنگاه
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
variance
مغایرت عدم توافق
plea bargain
توافق مدافعه
[حقوق]
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
compromising
توافق مصالحه کردن
come to an agreement
توافق حاصل کردن
agreements
معاهده و مقاطعهء توافق
conventionalization
توافق با ایین و رسوم
consensus
توافق ورضایت عمومی
adaptability
قابلیت توافق و سازش
odds
عدم توافق مغایرت
approve
توافق در مورد چیزی
abidance
رفتار برطبق توافق
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
approves
توافق در مورد چیزی
discordantly
از روی عدم توافق
approving
توافق در مورد چیزی
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
approval
توافق برای استفاده از چیزی
undertakes
توافق برای انجام کاری
adequateness
توافق داشتن متفق بودن
collusion
توافق میان فروشندگان یک کالا
break
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
inadaptability
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
adhering
توافق داشتن متفق بودن
adheres
توافق داشتن متفق بودن
adhered
توافق داشتن متفق بودن
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
adhere
توافق داشتن متفق بودن
undertaken
توافق برای انجام کاری
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
contract note
سند مقاطعه توافق نامه
undertake
توافق برای انجام کاری
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
pre
آنچه قبلا توافق شده است
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
private treaty
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
nods
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
serviced
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packaged
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
combination
توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
exchange of instruments of ratification
مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
clearing and switch buying
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
normalize
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
protocol
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
protocols
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com