Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
inadaptable
توافق ندادنی
Other Matches
We have agreed in princeple .
درکل توافق کرده ایم ( توافق درکلیات )
intolerable
تن در ندادنی بی نهایت
indiscernible able
تمیز ندادنی
inadaptable
وفق ندادنی
indefeasible
از دست ندادنی
enewal of contract by tacit agreement
تجدید توافق بر اساس توافق ضمنی
immitigable
سبک نشدنی تسکین ندادنی
insufferable
تن در ندادنی غیر قابل تحمل
uncompromisingly
تسلیم نشو تمکین ندادنی
uncompromising
تسلیم نشو تمکین ندادنی
indistinguishable
غیر قابل تشخیص تمیز ندادنی
coincidence
توافق
maladapted
بی توافق
to come to an understanding
توافق
rapport
توافق
coincidences
توافق
concent
توافق
concord
توافق
accommodations
توافق
accommodation
توافق
concerts
توافق
concert
توافق
conciliation
توافق
agreements
توافق
agreement
توافق
adaptations
توافق
commensurability
توافق
adaptation
توافق
commensurableness
توافق
bands
توافق
settlement
توافق
accord
توافق
analogy
توافق
analogies
توافق
band
توافق
keeping
توافق
consistency
توافق
accorded
توافق
settlements
توافق
consent
توافق
consented
توافق
consenting
توافق
consents
توافق
concurrence
توافق
accords
توافق
compromiser
توافق کار
conconancy
توافق صدا
his painting lacked repose
نقاشی وی توافق
collective agreement
توافق جمعی
arbitration agreement
توافق بر حکمیت
adaptableness
قابلیت توافق
adaption
توافق سازش
disagreements
عدم توافق
adaptiveness
قوه توافق
dissidence
عدم توافق
agreement coefficient
ضریب توافق
agreement of arguments
توافق نشانوندها
give-and-take
آماده به توافق
accompt
سازگاری توافق
concordat
توافق دوستانه
mutual agreement
توافق طرفین
reciprocal agreement
توافق دو جانبه
synesis
توافق معانی
unilateral agreement
توافق یک جانبه
plea agreement
توافق مدافعه
outline agreement
توافق اولیه
skeleton agreement
توافق اولیه
master agreement
توافق اولیه
frame agreement
توافق اولیه
reach an agreement
به توافق رسیدن
basic agreement
توافق اولیه
maladaptation
عدم توافق
inharmoniousness
عدم توافق
conformable
قابل توافق
conformation
سازش توافق
consistence
توافق سازگاری
consonance
توافق صدا
correspondence principle
اصل توافق
disconformity
عدم توافق
discordance
عدم توافق
harmonometer
توافق سنج
speaking with prosecutor
توافق باشاکی
inconsonantly
باعدم توافق
disagreement
عدم توافق
maladjusted
بی توافق دژسازگار
understanding
توافق تظر
understandings
توافق تظر
deals
توافق تجاری
adaptable
قابل توافق
deal
توافق تجاری
adaptations
توافق سازش
adaptation
توافق سازش
breach
خطای رد یک توافق
adaptability
توافق سازگاری
maladjustment
عدم توافق
breached
خطای رد یک توافق
consistency
توافق سازگاری
breaches
خطای رد یک توافق
disparity
عدم توافق
disparities
عدم توافق
accordance
وفق توافق
adhesion
همبستگی توافق
modus vivendi
توافق موقت
consensus
توافق عام
maladjustments
عدم توافق
compromising
توافق مصالحه کردن
compromises
توافق مصالحه کردن
discordantly
از روی عدم توافق
plea bargain
توافق مدافعه
[حقوق]
variance
مغایرت عدم توافق
meet someone half-way
<idiom>
به توافق رسیدن با کسی
frame agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
approve
توافق در مورد چیزی
compromise
توافق مصالحه کردن
settlements
حل و فصل توافق بنگاه
abidance
رفتار برطبق توافق
agreement
معاهده و مقاطعهء توافق
settlement
حل و فصل توافق بنگاه
agreements
معاهده و مقاطعهء توافق
consensus
توافق ورضایت عمومی
come to an agreement
توافق حاصل کردن
inconsonance
عدم توافق ناهماهنگی
outline agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
approves
توافق در مورد چیزی
conventionalization
توافق با ایین و رسوم
approving
توافق در مورد چیزی
basic agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
skeleton agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
adaptability
قابلیت توافق و سازش
odds
عدم توافق مغایرت
master agreement
چهارچوب توافق
[حقوق]
out of court settlement
توافق بدون محکمه
[حقوق]
to settle out of court
به توافق رسیدن خارج از دادگاه
approval
توافق برای استفاده از چیزی
agreement on partial payments
توافق در پرداخت های قسطی
unless otherwise agreed
اگر توافق دیگری نباشد
breaks
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
break
خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
adhered
توافق داشتن متفق بودن
acclimatization
توافق بااب و هوای یک محیط
collusion
توافق میان فروشندگان یک کالا
undertaken
توافق برای انجام کاری
undertake
توافق برای انجام کاری
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
contract note
سند مقاطعه توافق نامه
undertakes
توافق برای انجام کاری
inadaptability
عدم قابلیت توافق ناسازگاری
adequateness
توافق داشتن متفق بودن
adhering
توافق داشتن متفق بودن
adheres
توافق داشتن متفق بودن
discommend
با عدم توافق چیزی گفتن
acclimatation
توافق بااب و هوای یک محیط
adhere
توافق داشتن متفق بودن
pre
آنچه قبلا توافق شده است
to come to an agreement
یکدل شدن توافق حاصل کردن
agreed value policy
بیمه نامه با ارزش توافق شده
argument
بحث در باره چیزی بدون توافق
private treaty
معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
arguments
بحث در باره چیزی بدون توافق
pre-
آنچه قبلا توافق شده است
presentation layer
کدها و تقاضاهای شروع و خاتمه اتصال توافق می :ند
unless otherwise agreement
مگر به ترتیب دیگری توافق شده باشد
plea deal
[between Prosecution and Defense]
توافق مدافعه
[بین دادستان و وکیل دفاع]
deals
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
deal
قراردادی که در آن روی چنیدن موضوع همزمان توافق میشود
fashionableness
توافق بارسم وایین معمول مطابقت باسبک روز
nods
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodded
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nodding
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
nod
تکاندادن سر بعلامت توافق سرتکان دادن باسراشاره کردن
concerted action
عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
packages
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
serviced
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
packaged
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
service
توافق برای سرویس یک قطعه توسط مهندس در صورت خرابی آن
combination
توافق بین دو یا چند موسسه به منظور دست یافتن به بهره بیشتر
liquidated damages
خسارت عدم انجام تعهد مقطوع که بین متعاهدین مورد توافق قرارگیرد
exchange of instruments of ratification
مبادله اسناد دال بر تصدیق وتصویب موضوع مورد توافق یا تصویب معاهده
protocol
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
normalised
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalises
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalising
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalize
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
normalizes
ذخیره و نمایش اعداد به صورت از پیش توافق شده برای تامین حداکثر دقت
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
clearing and switch buying
توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
protocols
سیگنال ها و کدها و قوانین از پیش توافق شده , برای تبادل داده بین سیستم ها
cartel
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
cartels
توافق رسمی بین فروشندگان یک کالا بمنظورتعیین قیمت و مقدار فروش وکنترل اعضای بازار
She declined several restaurants before we could agree on one.
او
[زن]
چند رستوران را رد کرد قبل از اینکه ما توانستیم به توافق یک رستوران برسیم.
inductive coordination
توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
exchange of notes
نوعی ازموافقتهای سیاسی است که به وسیله مبادله اسنادی بامضمون واحد و حاوی مواردو مطالب مورد توافق طرفین متبادلین انجام میشود
confirm
عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
confirms
عمل اعلام توافق با یک عمل مشخص
disaccord
عدم توافق عدم هم اهنگی
commission of conciliation
کمیسیون حل اختلاف کمیسیون توافق
disharmony
عدم هم اهنگی عدم توافق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com