Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
reasoning ability
توانایی استدلال
Other Matches
intelligence
1-توانایی پاسخ دادن . 2-توانایی وسیله برای اجرای و پردازش برنامه
argumentum
استدلال
ratiocination
استدلال
inferring one thing from another
استدلال
argument
استدلال
logic
استدلال
reasoning
استدلال
arguments
استدلال
argumentation
استدلال
thoughts
استدلال تفکر
analogical reasoning
استدلال سنجشی
arguing
استدلال کردن
argues
استدلال کردن
argued
استدلال کردن
analogical reasoning
استدلال قیاسی
argue
استدلال کردن
reasoner
استدلال کننده
affective reasoning
استدلال عاطفی
adducible
قابل استدلال
reason
استدلال کردن
reasoning test
ازمون استدلال
proponents
استدلال کننده
proponent
استدلال کننده
idoliom
استدلال غلط
acatalepsia
استدلال پریشی
paralogia
استدلال پریشی
ratiocinator
استدلال کننده
reasons
استدلال کردن
thought
استدلال تفکر
syllogistic reasoning
استدلال قیاسی
deductive reasoning
استدلال قیاسی
paralogism
استدلال غلط
inductive reasoning
استدلال استقرایی
logical reasoning
استدلال منطقی
circular reasoning
استدلال دوری
discursively
ازروی استدلال
ratiocinate
استدلال کردن
idolism
استدلال غلط
notionalist
هواخواه استدلال نظری
dunce
استدلال کننده موشکاف
dunces
استدلال کننده موشکاف
theorized
استدلال نظری کردن
parity of reasoning
قیاس یا شباهت استدلال
theorising
استدلال نظری کردن
theorised
استدلال نظری کردن
devil's advocate
<idiom>
[ارائه استدلال مخالف]
theorises
استدلال نظری کردن
theorize
استدلال نظری کردن
objection
مخالفت استدلال مخالف
objections
مخالفت استدلال مخالف
theorist
طرفدار استدلال نظری
theorists
طرفدار استدلال نظری
analogist
قیاس و استدلال کننده
theorizing
استدلال نظری کردن
theorizes
استدلال نظری کردن
a priori
استدلال پیش سوی
argue
دلیل اوردن استدلال کردن
argues
دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry
استدلال غلط وغیر منطقی
arguing
دلیل اوردن استدلال کردن
proves
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argued
دلیل اوردن استدلال کردن
proved
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
prove
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
to theorise
[about something]
[British E]
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
fallacies
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacy
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
out argue
در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
to theorize
[about something]
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
refutation
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to argue for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue the case for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
We shall be reasoning on the grounds that. .
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
boomerange
دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
deictic
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
free thinkers
افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
reductive ad absurdum
روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
energies
توانایی
puissance
توانایی
potentialities
توانایی
potentiality
توانایی
energy
توانایی
potently
با توانایی
potence
توانایی
strenght
توانایی
reach
توانایی
reached
توانایی
reaching
توانایی
faculty
توانایی
faculties
توانایی
able-bodied
توانایی
reaches
توانایی
ably
با توانایی
skill
توانایی
credential
توانایی
might
توانایی
influenced
توانایی
influences
توانایی
influencing
توانایی
competence
توانایی
qualification
توانایی
expertise
توانایی
influence
توانایی
capability
توانایی
powered
توانایی
powering
توانایی
powers
توانایی
abilities
توانایی
ability
توانایی
power
توانایی
authority
توانایی
means
توانایی
intuitionism
عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionalism
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
to the best of ones ability
بامنتهای توانایی
powerlessly
با عدم توانایی
capacities
توانایی کار
working capacity
توانایی کار
have (something) going for one
<idiom>
توانایی داشتن
capacities
توانایی گنجایش
authority
توانایی اجازه
convertibility
توانایی تغییر
energy
توانایی کار
capability
توانایی مقدورات
energies
توانایی کار
general ability
توانایی عمومی
numerical ability
توانایی عددی
capacity
توانایی کار
capacity
صلاحیت توانایی
if possible
در صورت توانایی
special ability
توانایی اختصاصی
mental ability
توانایی ذهنی
risibility
توانایی خندیدن
ability test
آزمون توانایی
sentience
توانایی حسی
feasibility
توانایی انجام
vim
انرژی توانایی
potency
توانایی نیرومندی
strength
قوه توانایی
strengths
قوه توانایی
spatial ability
توانایی فضایی
capacities
صلاحیت توانایی
capacity
توانایی گنجایش
non ability
عدم توانایی
verbal ability
توانایی کلامی
intuitivist
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
fallacy of composition
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
nondeletable
عدم توانایی حذف
capable
توانایی انجام کاری
nonscrollable
عدم توانایی انتقال
psi ability
توانایی فرا روانی
absorptive
توانایی مکش یا جذب
solvency
توانایی پرداخت بدهی
almightiness
توانایی برهمه چیز
authority
توانایی انجام کاری
(have) what it takes
<idiom>
توانایی انجام کار
one-upmanship
<idiom>
توانایی سر بودن از دیگران
starting power
توانایی راه اندازی
get to
<idiom>
توانایی داشتن برای
rationalism
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
authorisations
اجازه یا توانایی انجام کاری
potential
<adj.>
[توانایی برای انجام کاری]
insolvent
فاقد توانایی پرداختن دیون
ability grouping
گروه بندی بر پایه توانایی
as far as in me lies
تا انجاکه در حدود توانایی من است
may
توانایی داشتن قادر بودن
authorization
اجازه یا توانایی انجام کاری
insolvency
عدم توانایی در پرداخت بدهی
with all one's might
با تمام نیرو با همه توانایی
I don't have it in my power to help you.
من توانایی کمک به شما را ندارم.
overloaded
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
with might and main
با تمام نیرو با همه توانایی
feel up to (do something)
<idiom>
توانایی انجام کاری رانداشتن
mac quarrie test for mechanical ability
آزمون توانایی فنی مک کواری
overloads
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
overload
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
forward chaining
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
circuits
اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
degradation
کمبود توانایی پردازش به علت خرابی
otis lennon mental ability test
آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
terman group test of mental ability
آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
circuit
اطلاعات مربوط به توانایی یک مدار مخصوص
conduction
توانایی یک ماده برای هدایت جریان
waiting delay
تاخیر ناشی از عدم توانایی پرداخت
to be out of one's depth
از توانایی و یا مهارت
[کسی]
خارج بودن
school and college ability test
آزمون توانایی تحصیل درمدرسه و دانشگاه
potential
توانایی انرژی برای کار کردن
knowledge is power
دانایی توانایی است توانابودهرکه دانابود
backward chaining
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
Stress reduces an employee's working capacity'
استرس توانایی کاری کارمندان را کاهش می دهد.
channeling
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channelled
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
Let's see how much you can take.
<idiom>
ببینیم تا چه حد توانایی
[استقامت]
داری .
[اصطلاح روزمره]
to see what
[mettle]
he is made of
<idiom>
تا ببینیم او
[مرد]
چقدر توانایی
[تحمل]
دارد
channeled
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
channels
ارسال داده با نرخی بالاتر از توانایی کانال
arithmetic
توانایی یک وسیله برای انجام توابع ریاضی
reliability
توانایی یک وسیله برای کارکردن بسیارموثروبدون خطا
random access
توانایی دستیابی سریع به محلهای حافظه به هر ترتیبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com