Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
acid base balance
توان اسیدی- بازی
Other Matches
acid base catalysis
خاصیت اسیدی- بازی
acid base behavior
خاصیت اسیدی- بازی
acid radical
ریشه با بنیان اسیدی رادیکال اسیدی
eight bit system
کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
acid reduction
کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
ratings
توان نامی توان قدرت
rating
توان نامی توان قدرت
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
shinny
بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
monoacid
یک اسیدی
acidic
اسیدی
acidulous
اسیدی
monacid
یک اسیدی
acidic group
گروه اسیدی
acid function
عامل اسیدی
acid gases
گازهای اسیدی
acid process
فرایند اسیدی
acid lining
لایه اسیدی
acid oxide
اکسید اسیدی
acid proof
ثبات اسیدی
acid group
گروه اسیدی
acid phosphatase
فسفاتاز اسیدی
acidic value
عدد اسیدی
acid decomposition
تجزیه اسیدی
acid hydrolysis
آبکافت اسیدی
acid ionization
یونش اسیدی
acid dye
رنگینه اسیدی
acid extraction
استخراج اسیدی
acid clay
خاک رس اسیدی
acid catalyst
کاتالیزور اسیدی
acid ketone
کتون اسیدی
acid blue
ابی اسیدی
acid number
عدد اسیدی
acid forming element
عنصر اسیدی
acid cooler
مبرد اسیدی
acid hydrogen
هیدروژن اسیدی
acid reaction
واکنش اسیدی
acidifier
اسیدی کننده
acidify
اسیدی کردن
bog
مانداب اسیدی
acidion
یون اسیدی
bogs
مانداب اسیدی
acidity
قدرت اسیدی
acidulant
اسیدی کننده
acid fume
دود اسیدی
acid rain
باران اسیدی
acidulate
اسیدی کردن
acidified
اسیدی شده
acidification
اسیدی کردن
acid salt
نمک اسیدی
acid soil
خاک اسیدی
acid value
عدد اسیدی
acid solvent
حلال اسیدی
acidulation
اسیدی کردن
acidic oxide
اکسیژن اسیدی
acidulating agent
اسیدی کننده
acidifiable
اسیدی شدنی
harlequinade
بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame
مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
cutthroat
بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay
بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
gamesmanship
مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
acidity of wastewater
درجه اسیدی فاضلاب
acidulating agent
ماده اسیدی کننده
oxygen ration
ضریب قدرت اسیدی
acidic resins
رزین های اسیدی
acidifier
ماده اسیدی کننده
acidity coefficient
ضریب قدرت اسیدی
brown air city
شهر با مه دود اسیدی
acidic
اسید دار اسیدی
polyacid base
باز چند اسیدی
polyacidic base
باز چند اسیدی
acicity of wastewater
درجه اسیدی فاضلاب
acid alizarin black
سیاه الیزارین اسیدی
acetify
اسیدی شدن
[شیمی]
edulcoration
دفع موادنمکی یا اسیدی
acid precipitation
تسریع بارش اسیدی
acid depolarization
قطبش زدایی اسیدی
acid catalysis
کاتالیزور در محیط اسیدی
acid cure
پخت در محیط اسیدی
game
وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney
بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
to make a trick
با کارت شعبده بازی کردن
[ورق بازی]
kiss in the ring
بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight
ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib
ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
persalt
نمک دارای خاصیت اسیدی
aceko black
نوعی رنگ سیاه اسیدی
acid alizarian blue black
ابی سیر الیزارین اسیدی
to acidify something
چیزی را اسیدی کردن
[شیمی]
inning
گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
nitrous acid
اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
acid alkylation
الکیل دار کردن در محیط اسیدی
prussic acid
اسیدی که ازنیل فرنگی گرفته میشود
harlepuinade
نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game
بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
charlatanic
امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
stop bath
ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
palmitic
اسیدی که در روغن خرماوبرخی روغنهای دیگریافت میشود درشمع سازی بکارمیرود
neutral soil
خاکی که نه خاصیت اسیدی دارد نه قلیائی یعنی پ هاش ان مساوی 7است
Bureaucracy . Red tape .
کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
batting order
ترتیب ورود توپزنها به بازی بیس بال ترتیب ورود توپزنهابه بازی کریکت
powering
توان
powered
توان
powers
توان
oligotrophic
کم توان
high-powered
پر توان
p
توان
vim
توان
vigor
توان
ambidextrous
دو سو توان
ambidextral
دو سو توان
vigour
توان
low power
توان کم
potency
توان
power
توان
throughput
توان
isoelectric
هم توان
capacitance
توان
exponents
توان
equipotent
هم توان
exponent
توان
potential
توان
rated output
توان نامی
heating power
توان حرارتی
wattless power
توان هرز
power output
توان خروجی
indicated horsepower
توان فاهری
puissance
توان قدرت
wattmeter
توان سنج
reactive power
توان هرز
exponentiation
به توان رساندن
power
توان
[ریاضی]
flexural strength
توان خمشی
rating
سنجش توان
real power
توان حقیقی
pace
حفظ توان
paced
حفظ توان
paces
حفظ توان
micros
کامپیوتر کم توان
micro
کامپیوتر کم توان
ratings
سنجش توان
fluctuating power
توان نوشی
exponent
توان
[ریاضی]
reactor output
توان راکتور
reactive volt amperes
توان هرز
reactive power
توان راکتیو
reactive power
توان واکنشی
cosine meter
توان سنج
power loss
اتلاف توان
output power
توان خروجی
dynomometer
توان سنج
effective power
توان موثر
electric power
توان برقی
idle current wattmeter
توان کورسنج
i^ r loss
اتلاف توان
i. and evdevolution
توان یابی
horsepower
توان اسب
out put
توان دستگاهها
engine performance
توان موتور
motor output
توان موتور
valence
توان ارزش
engine rating
توان موتور
horse power
توان موتور
cube
توان سوم
cubes
توان سوم
idle power
توان کور
explosive power
توان انفجاری
increase of output
افزایش توان
power level
تراز توان
power function
تابع توان
discriminating power
توان افتراق
power level indicator
توان نما
throughput
توان عملیاتی
power factor
ضریب توان
power endurance
توان استقامت
simple circuit
مدار توان
power circuit
مدار توان
purchasing power
توان خرید
potential energy
نهان توان
dispersive power
توان پاشندگی
physical medicine
طب توان بخشی
potency
توان جنسی
perhaps
توان بود
powered
توان نیرو
input
توان ورودی
input
توان اولیه
h.p.
توان اسب
inputted
توان ورودی
low power
توان کوچک
wattles power
توان کور
capacity range
حیطه توان
inputted
توان اولیه
maximum available powere
توان حداکثر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com