Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
resolution power	توان تفکیک
Search result with all words
resolving power	توان تفکیک تلسکوپ
Other Matches
part	تفکیک کردن تفکیک شدن
power meter	دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
eight bit system	کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
rating	توان نامی توان قدرت
ratings	توان نامی توان قدرت
lsb	رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watt	واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts	واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot. <proverb>	در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter	دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini	کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
analysis	تفکیک
parting	تفکیک
partings	تفکیک
separating	تفکیک
demodulation	تفکیک
secernment	تفکیک
break down	تفکیک
disintegration	تفکیک
breakdown	تفکیک
breakdowns	تفکیک
dissociation	تفکیک
severance	تفکیک
secession	تفکیک
separations	تفکیک
breaks	تفکیک
separation	تفکیک
segregation	تفکیک
disjunction	تفکیک
break	تفکیک
removal	تفکیک
denotation	تفکیک
resolutions	تفکیک
resolution	تفکیک
differentiation	تفکیک
centrifuge	تفکیک کردن
dissociation	تفکیک گسستگی
color separation	تفکیک رنگ
demodulator	تفکیک کننده
detachable bottom	کف قابل تفکیک
diacritic	تفکیک کننده
disjunct	وجه تفکیک
resolution	تفکیک پذیری
resolutions	تفکیک پذیری
diacritical	تفکیک کننده
discriminator	تفکیک کننده
degree of dissociation	درجه تفکیک
centrifuges	تفکیک کردن
break up	تفکیک کردن
break down of negotiation	تفکیک مذاکرات
separated	جدایی تفکیک
separates	تفکیک کردن
separates	جدایی تفکیک
separable	قابل تفکیک
separable	تفکیک پذیر
detaching	تفکیک کردن
detaches	تفکیک کردن
detach	تفکیک کردن
dissociating	تفکیک نمودن
separated	تفکیک کردن
separate	جدایی تفکیک
break bulk	تفکیک محصولات
detachable	قابل تفکیک
separations	تفکیک کردن
separations	تفکیک متارکه
segregation	تفکیک کردن
separation	تفکیک کردن
separation	تفکیک متارکه
inseparable	تفکیک ناپذیر
separate	تفکیک کردن
dissociates	تفکیک نمودن
dissociation constant	ثابت تفکیک
dissociation curve	منحنی تفکیک
ionic dissociation	تفکیک یونی
racial segregation	تفکیک نژادی
response differentiation	تفکیک پاسخ
knocked down	تفکیک شده
partitions	تفکیک کردن
low resolution	تفکیک پایین
predissociation	پیش تفکیک
detachment	جداسازی تفکیک
partition	تفکیک کردن
parcelling	تفکیک زمین
split risk	تفکیک خطر
thermal dissociation	تفکیک گرمایی
optical resolution	تفکیک نوری
resolvable	تفکیک پذیر
photodissociation	تفکیک نوری
detachments	جداسازی تفکیک
separability	تفکیک پذیری
self dissociation	خود تفکیک
severable	تفکیک پذیر
division of powers	تفکیک قوا
dissociate	تفکیک نمودن
dissociation energy	انرژی تفکیک
resolving power	قدرت تفکیک
separator	تفکیک کننده
partition	وسیله یا اسباب تفکیک
break bulk cargo	محمولات تفکیک شده
segregation	تفکیک ذرات بتن
bond dissociation energy	انرژی تفکیک پیوند
inseparable	غیر قابل تفکیک
separatism	تفکیک تجزیه طلبی
partitions	وسیله یا اسباب تفکیک
separably	بطور قابل تفکیک
preesolved	پیش تفکیک شده
principle of separation of powers	اصل تفکیک قوا
resolving agent	عامل تفکیک کننده
segregating	جدا سازی تفکیک
resolutions	تفکیک پذیری رفع
segregate	جدا سازی تفکیک
desegregates	تفکیک زدایی کردن
resolution	تفکیک پذیری رفع
desegregated	تفکیک زدایی کردن
desegregating	تفکیک زدایی کردن
denominationalism	اعتقاد به تفکیک و تقسیم
low resolution	تفکیک پذیری پایین
desegregate	تفکیک زدایی کردن
work breakdown structure	ساختار تفکیک کار
modem	تلفیق و تفکیک کننده
segregates	جدا سازی تفکیک
break bulk agent	عامل تفکیک محصولات
denoted	تفکیک کردن علامت گذاردن
resolution	قدرت تفکیک [ریاضی] [فیزیک]
denote	تفکیک کردن علامت گذاردن
resolvable tartaric acid	تارتریک اسید تفکیک پذیر
desegregates	تفکیک نژادی را فسخ کردن
system resolution	تفکیک سیستم کار دستگاه
desegregated	تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregate	تفکیک نژادی را فسخ کردن
desegregating	تفکیک نژادی را فسخ کردن
oscillation	تفکیک امواج اشکار سازی
oscillations	تفکیک امواج اشکار سازی
oscillator	تفکیک کننده امواج اشکارساز
disintegration product	محصول تجزیه و تفکیک شده
denotes	تفکیک کردن علامت گذاردن
exploded pie graph	نمودار گرد تفکیک شده
discriminating circuit	مدار تفکیک کننده مین
inseparable cost	هزینه غیر قابل تفکیک
internal modem	تلفیق و تفکیک کننده درونی
denotation	علامت تفکیک معنی و مفهوم
external modem	تلفیق و تفکیک کننده برونی
denotative	دارای قوه تفکیک یا تمیز تمیزی
marshalling yard	محوطه تفکیک و دسته بندی کالاها
hayes compatible modem	تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
resolutions	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
resolution	قدرت تفکیک اجزا یا درشت نمایی
segregative	طالب جدایی وابسته به تفکیک وتبعیض
impartible	جدایی ناپذیر غیر قابل تفکیک
fibre optics	وسیله تفکیک ستون نوربه رشتههای نازک
differentiation	فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
administrative segregation	زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
cadastral surveys	عملیات نقشه برداری به منظور تفکیک و تعیین حدوداراضی
marshalling yard	محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
low power	توان کم
potency	توان
ambidextral	دو سو توان
p	توان
vigor	توان
isoelectric	هم توان
oligotrophic	کم توان
capacitance	توان
vigour	توان
ambidextrous	دو سو توان
vim	توان
high-powered	پر توان
equipotent	هم توان
potential	توان
powering	توان
throughput	توان
powers	توان
exponents	توان
power	توان
exponent	توان
powered	توان
power loss	اتلاف توان
power level	تراز توان
power factor	ضریب توان
dispersive power	توان پاشندگی
pace	حفظ توان
rehabilitation	توان بخشی
discriminating power	توان افتراق
power function	تابع توان
power level indicator	توان نما
paced	حفظ توان
constant power	توان ثابت
reactor output	توان راکتور
reactive volt amperes	توان هرز
cosine meter	توان سنج
reactive power	توان راکتیو
reactive power	توان واکنشی
reactive power	توان هرز
rated output	توان نامی
paces	حفظ توان
puissance	توان قدرت
powered	قوه یا توان
constant power	توان دائمی
power output	توان خروجی
connected load	توان اتصال
power endurance	توان استقامت

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com