Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
motor rating
توان نامی موتور
Other Matches
rating
توان نامی توان قدرت
ratings
توان نامی توان قدرت
rated output
توان نامی
engine performance
توان موتور
engine rating
توان موتور
horse power
توان موتور
motor output
توان موتور
logical
یری توان پردازش موتور واسط
lips
استاندارد و اندازه گیری توان پردازش از موتور واسط
eight bit system
کم توان که CPU آن می توان کلمات هشت بیتی را پردازش کند
power meter
دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
motoring
گرداندن موتور اصلی توسط استارتر بمنظوری جزاستارت موتور
engine
موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
external combustion engine
موتور احتراق خارجی موتور برونسوز
lsb
رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
watts
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watt
واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
A jars mouth may be stopped ,a mans cannot.
<proverb>
در کوزه را مى توان بست اما دهان آدمى را نمى توان بست.
volt ampere meter
دستگاه اندازه گیری توان فاهری توان فاهری سنج
mini
کامپیوتر کوچک با محدوده توان پردازش و دستورات بیشتر از یک ریز کامپیوتر ولی قابل رقابت با سرعت یا توان کنترل داده کامپیوتر mainframe نیست
variable geometry engine
موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
engine mounting
نصب موتور قرارگاه موتور
calumny
بد نامی
calumnies
بد نامی
illustrious
نامی
ignominy
بد نامی
depravement
بد نامی
depravation
بد نامی
nominal diameter
قطر نامی
patronymic
پدر نامی
rated fatigue limit
حد دوام نامی
rated value
مقدار نامی
nominal frequency
فرکانس نامی
nominal length
طول نامی
matronymic
مادر نامی
design size
اندازه نامی
allocated time
زمان نامی
nominal size
اندازه نامی
famous
معروف نامی
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
frequency range
محدوده فرکانس نامی
nominal bandwidth
پهنای باند نامی
impedance voltage
ولتاژاتصال کوتاه نامی
frequency range
حیطه فرکانس نامی
toponymic
وابسته به مکان نامی
rated pay load
بار مفید نامی
maximum ratings
مقدار نامی حداکثر
maximum current rating
جریان نامی حداکثر
traducement
بدنام سازی بد نامی
anomia
زبان پریشی نامی
to be called
به نامی خوانده شدن
slip ring induction motor
موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
host
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
hosting
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
color anomia
زبان پریشی نامی رنگها
cock a doodle doo
نامی که بچه بخروس میدهد
hosts
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
i sold it to one abdullah
به عبدالله نامی انرا فروختم
hercules
پهلوان نامی اساطیریونان و روم
hosted
نامی که در اینترنت به وب سایت می دهند
heraclidae
اولادهرکول پهلوان نامی یونان
maximum load rating
قابلیت بارگیری نامی حداکثر
double squirrel cage motor
موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
flat twin engine
موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
virgilian
به شیوه virgil شاعر نامی روم
toponymy
ذکر اسامی نواحی مکان نامی
shaken
وابسته به شکسپیر شاعر نامی انگلیس
the porch
رواق یا ایوان نامی اتن وشاگردانش بیشتربدانجامیرفتند
symbolically
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
Glasgow School
[نامی برای معماری ها و طراحی های همزمان در گلاسکو]
log in name
نامی که توسط ان سیستم کامپیوتر استفاده کننده را می شناسد
symbolic i/o assignment
نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
symbolic
نامی که برای برچسب متغیر یا محلی به کار رود
rontgen
نام فیزیکدان نامی المان که پرتو مجهول را پیدا کرد
single phase induction motor
موتور القائی یک فازه موتور اندوکسیونی یک فازه
koh i noor
کوه نور:الماس نامی هندوستان که اکنون جزودارایی پادشاه انگلیس است
big five
بیشتر باthe بزرگان پنجگانه . نامی است که در کنفرانس صلح پاریس 9191 به فرانسه امریکا
to win one's spurs
بدرجه سلحشوری رسیدن برجسته شدن نامی شدن شهرت یافتن
data aggregate
مجموعهای ازاقلام داده درون یک رکورد که نامی به ان داده شده است وبه صورت کلی به ان رجوع می گردد
high-powered
پر توان
p
توان
vim
توان
vigor
توان
potential
توان
ambidextral
دو سو توان
exponents
توان
capacitance
توان
low power
توان کم
throughput
توان
power
توان
equipotent
هم توان
powered
توان
powers
توان
ambidextrous
دو سو توان
vigour
توان
powering
توان
oligotrophic
کم توان
isoelectric
هم توان
exponent
توان
potency
توان
real power
توان حقیقی
compression strength
توان فشاری
complex power
توان مختلط
input
توان اولیه
microcomputer
کامپیوتر کم توان
reactive volt amperes
توان هرز
reactor output
توان راکتور
connected load
توان اتصال
reactive power
توان راکتیو
power output
توان خروجی
puissance
توان قدرت
throughput
توان عملیاتی
thermal power
توان حرارتی
complex power
توان موهومی
to the power of
[three]
به توان
[سه]
[ریاضی]
reactive power
توان واکنشی
constant power
توان دائمی
constant power
توان ثابت
reactive power
توان هرز
input
توان ورودی
real power
توان موثر
omnipotent
همه توان
tensile strength
توان کششی
apparent power
توان فاهری
rating
سنجش توان
ratings
سنجش توان
potency
توان جنسی
power
توان
[ریاضی]
recruitment
توان گیری
active power
توان موثر
albedo
توان بازتاب
perhaps
توان بود
circuit breaking capacity
توان قطع
received power
توان دریافتی
true power
توان واقعی
capacity range
حیطه توان
resolution power
توان تفکیک
inputted
توان ورودی
aerobic power
توان هوازی
brake horsepower
توان مفید
inputted
توان اولیه
biological potential
توان زیستی
cubes
توان سوم
true power
توان متوسط
true power
توان حقیقی
cube
توان سوم
sounp power
توان صوتی
discriminating power
توان افتراق
powering
توان نیرو
output power
توان خروجی
exponent
توان
[ریاضی]
rehabilitation
توان بخشی
h.p.
توان اسب
power
قوه یا توان
pace
حفظ توان
paced
حفظ توان
paces
حفظ توان
physical medicine
طب توان بخشی
useful power
توان مفید
power
توان برقی
fluctuating power
توان نوشی
flexural strength
توان خمشی
power
توان نیرو
micros
کامپیوتر کم توان
micro
کامپیوتر کم توان
heating power
توان حرارتی
light output ratio
توان نور
out put
توان دستگاهها
powering
توان برقی
powering
قوه یا توان
powers
توان نیرو
powers
توان برقی
powers
قوه یا توان
powered
قوه یا توان
interference power
توان پارازیت
instantaneous power
توان لحظهای
indicated horsepower
توان فاهری
increase of output
افزایش توان
powered
توان برقی
wattles power
توان کور
idle power
توان کور
idle current wattmeter
توان کورسنج
i^ r loss
اتلاف توان
i. and evdevolution
توان یابی
powered
توان نیرو
exponentiation
به توان رساندن
explosive power
توان انفجاری
wattmeter
توان سنج
electric power
توان برقی
wattless power
توان هرز
power factor
ضریب توان
vector power
توان برداری
maximum available powere
توان حداکثر
effective power
توان موثر
dynomometer
توان سنج
horsepower
توان اسب
valence
توان ارزش
cosine meter
توان سنج
input power
توان ورودی
power endurance
توان استقامت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com