Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
notice
توجه اطلاع
noticed
توجه اطلاع
notices
توجه اطلاع
noticing
توجه اطلاع
Other Matches
join
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joins
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
joined
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع
screamer
اگهی درشت وجالب توجه در روزنامه مطالب جالب توجه
updated
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
updates
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
update
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود
draw attention
توجه کسی را جلب کردن توجه جلب شدن
questionof interest
پرسشهای جالب توجه موضوعهای جالب توجه
favorites
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourite
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
favourites
طرف توجه شخص طرف توجه شی مطلوب
learning
اطلاع
uniformed
بی اطلاع
know how
اطلاع
conizance
اطلاع
unknowingly
بی اطلاع
awareness
اطلاع
nescious
بی اطلاع
communication
اطلاع
acquaintance
اطلاع
notice
اطلاع
intelligence
اطلاع
word
اطلاع
warning
اطلاع
tip-off
اطلاع
information
اطلاع
knowledge
اطلاع
ill-informed
<adj.>
بی اطلاع
uninformed
بی اطلاع
unwitting
بی اطلاع
unawares
بی اطلاع
deep read
با اطلاع
notification
اطلاع
conscience
[archaic for: consciousness]
اطلاع
appreciation
[awareness]
اطلاع
conscious mind
اطلاع
consciousness
اطلاع
ill informed
بی اطلاع
datum
اطلاع
versed
با اطلاع
unimformed
بی اطلاع
well read
با اطلاع
well-read
با اطلاع
advice
اطلاع
unknowable
بی اطلاع
unaware
بی اطلاع
unknowing
بی اطلاع
inking
اطلاع مختصر
global knowledge
اطلاع سراسری
unadvised
بدون اطلاع
unpolitical
بی اطلاع ازسیاست
informatics
اطلاع رسانی
information
اطلاع دادن
advice note
یادداشت اطلاع
attentions
اخطارجهت اطلاع به
knowledge of results
اطلاع از نتایج
report
اطلاع دادن
preview
اطلاع قبلی
reported
اطلاع دادن
letter of a
اطلاع نامه
criticaster
ناقد بی اطلاع
reports
اطلاع دادن
notified
اطلاع دادن
notifies
اطلاع دادن
notify
اطلاع دادن
notifying
اطلاع دادن
precognition
اطلاع قبلی
previews
اطلاع قبلی
misknow
بی اطلاع بودن از
prospectus
اطلاع نامه
prospectuses
اطلاع نامه
a piece of information
یک تکه اطلاع
tip-offs
اطلاع نهانی
attention
اخطارجهت اطلاع به
tip-off
اطلاع نهانی
tip off
اطلاع نهانی
to let know
خبردادن به اطلاع دادن
A one-month notice.
اطلاع قبلی یک ماهه
publicised
به اطلاع عموم رساندن
he is in the know
اطلاع ویژه دارد
publicises
به اطلاع عموم رساندن
publitize
به اطلاع عموم رساندن
gibberish
اطلاع بی معنا و بی استفاده
to pass on
[information or news]
به بقیه اطلاع دادن
let me know
بمن اطلاع دهید
mininformation
اطلاع یا خبر نادرست
messages
حجم اطلاع مشخص
message
حجم اطلاع مشخص
notify the public
به اطلاع عموم رساندن
Please let me know.
لطفا"به من اطلاع دهید
publicising
به اطلاع عموم رساندن
publicize
به اطلاع عموم رساندن
publicized
به اطلاع عموم رساندن
publicizing
به اطلاع عموم رساندن
(do something) behind someone's back
<idiom>
بدون اطلاع کسی
We just received word that . . .
هم اکنون اطلاع رسید که …
As you are well informed…
همانطور که اطلاع دارید
tip
انعام اطلاع منحرمانه
publicizes
به اطلاع عموم رساندن
tipping
انعام اطلاع منحرمانه
If not , please let me know.
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید
informs
اطلاع دادن چغلی کردن
informs
اطلاع دادن مستحضر داشتن
foredknowlege
اطلاع قبلی علم غیب
informing
اطلاع دادن مستحضر داشتن
informing
اطلاع دادن چغلی کردن
inform
اطلاع دادن چغلی کردن
precognitive
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
compuserve
شبکه اصلی اطلاع رسانی
incognizant
بدون اطلاع غیر وارد
inform
اطلاع دادن مستحضر داشتن
He did it with his fathers knowledge.
با اطلاع پدرش اینکار راکرد
To smell out something.
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
whom it may concern
برای اطلاع افراد ذیربط
misinform
اطلاع غیر صحیح دادن
misinformed
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforming
اطلاع غیر صحیح دادن
misinforms
اطلاع غیر صحیح دادن
compared
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
We know very little about his background.
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است
The professor knows what he is talking about.
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند
domains
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
inkling
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش
attention
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
attentions
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع
well informed
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع
compares
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
to pass a dividend
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن
domain
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است
prevue
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
comparing
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
compare
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع
loutish
بیشعور خام دست وبی اطلاع
match
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
entered
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
outputs
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
enter
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
matches
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه
enters
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید
output
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
output
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر
dispatch
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
french leave
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
outputs
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر.
distributes
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distributing
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
distribute
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم
questionnaires
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
questionnaire
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد
despatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatching
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
despatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatched
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatches
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
redundant
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است
input
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
inputted
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش
negligent escape
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش
ddp
عمل بازیاب یا اطلاع از دادهای که در محلهای مختلف قرار دارند
effective
نرخ یافتن یک بخش مشخص از اطلاع از یک رسانه ذخیره سازی
chain
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
chains
لیستی از داده که در آن هر اطلاع حاوی آدرس موضوع بعدی در لیست است
asis
Science Information Societyfor American انجمن امریکایی علم اطلاع رسانی
searched
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searchingly
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
searches
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
search
بررسی خریدار ملک جهت اطلاع از اشکالات احتمالی مربوط به مبیع
cyclic
دستیابی به اطلاع ذخیره شده که فقط در یک نقط ه مشخص در حلقه اتفاق میافتد
logic seeking
چاپگری که میتواند اطلاع مورد نیاز را با کمترین جابجایی نوک تامین میکند
distributing
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distribute
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
distributes
عمل بدست آوردن اطلاع از داده هایی که در محلهای مختلف قرار دارند
notes
توجه
keep
توجه
note
توجه
advertency
توجه
advertence
توجه
adverence
توجه
assiduity
توجه
heeding
توجه
attention to orders
توجه
attendances
توجه
attendance
توجه
noting
توجه
unresponsive
بی توجه
inattentive
بی توجه
oblivious
بی توجه
heed
توجه
listless
بی توجه
listlessly
بی توجه
heeded
توجه
heeds
توجه
keeps
توجه
attentiveness
توجه
attentions
توجه
tendance
توجه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com