Total search result: 203 (20 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
orient |
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها |
orienting |
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها |
orients |
توجیه دستگاههای مغناطیسی هماهنگ کردن دستگاهها |
|
|
Other Matches |
|
synchronizes |
هماهنگ کردن هماهنگ شدن |
synchronising |
هماهنگ کردن هماهنگ شدن |
synchronised |
هماهنگ کردن هماهنگ شدن |
synchronises |
هماهنگ کردن هماهنگ شدن |
synchronize |
هماهنگ کردن هماهنگ شدن |
orientation |
روانه کردن دستگاهها |
prodos |
سیستم عامل II APPLE که برای حمایت دستگاههای ذخیره انبوه و دستگاههای ذخیره فلاپی دیسک طراحی شده است |
aircraft cross servicing |
سرویسهای متقابله دستگاههای هواپیما سرویس جنبی دستگاههای هواپیما |
degauss |
پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن |
harmonising |
هماهنگ کردن |
harmonises |
هماهنگ کردن |
harmonize |
هماهنگ کردن |
harmonized |
هماهنگ کردن |
harmonizes |
هماهنگ کردن |
harmonizing |
هماهنگ کردن |
harmonised |
هماهنگ کردن |
coordinate |
متناسب یا هماهنگ کردن |
magnetic blowout |
خاموش کردن مغناطیسی وزش مغناطیسی |
automation |
کامپیوتری کردن دستگاهها کامپیوتری کردن خودکارکردن سیستم |
fire coordination |
هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها |
orchestrate |
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن |
orchestrated |
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن |
orchestrates |
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن |
orchestrating |
هماهنگ و موزون کردن ارکست تهیه کردن |
legitimising |
توجیه کردن |
orientation |
توجیه کردن |
legitimatize |
توجیه کردن |
legtimize |
توجیه کردن |
orients |
توجیه کردن |
orient |
توجیه کردن |
orienting |
توجیه کردن |
briefing |
توجیه کردن |
legitimized |
توجیه کردن |
vindicates |
توجیه کردن |
justify |
توجیه کردن |
legitimize |
توجیه کردن |
vindicating |
توجیه کردن |
justifying |
توجیه کردن |
legitimised |
توجیه کردن |
legitimises |
توجیه کردن |
vindicated |
توجیه کردن |
legitimization |
توجیه کردن |
vindicate |
توجیه کردن |
briefings |
توجیه کردن |
justifies |
توجیه کردن |
legitimizing |
توجیه کردن |
legitimizes |
توجیه کردن |
synchronises |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
synchronised |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
synchronize |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
synchronizes |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
synchronising |
همزمان بودن هماهنگ کردن حرکت |
halving adjustment |
تنظیم نیم حبابها به منظورتراز کردن دستگاههای اندازه گیر |
magnetic induction |
چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی |
rationalised |
عقلا توجیه کردن |
rationalises |
عقلا توجیه کردن |
rationalising |
عقلا توجیه کردن |
rationalizing |
عقلا توجیه کردن |
rationalize |
عقلا توجیه کردن |
rationalized |
عقلا توجیه کردن |
rationalizes |
عقلا توجیه کردن |
map orientation |
توجیه کردن نقشه |
rationalising |
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن |
rationalised |
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن |
rationalize |
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن |
rationalises |
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن |
rationalized |
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن |
rationalizes |
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن |
rationalizing |
بااستدلال عقلی توجیه یا تفسیر کردن منطقی کردن |
instrumentation |
دستگاهها |
out put |
توان دستگاهها |
control pannel |
تابلوی دستگاهها |
briefest |
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن |
briefed |
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن |
interpreted |
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن |
briefer |
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن |
interpret |
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن |
interprets |
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن |
interpreting |
ترجمه شفاهی کردن توجیه کردن |
brief |
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن |
plate |
پلاکهای توضیحات دستگاهها |
base frame |
چهارچوب زیر دستگاهها |
jamming |
تولیداختلال در دستگاهها اغتشاش |
plates |
پلاکهای توضیحات دستگاهها |
coordinate |
هماهنگ کردن هم اهنگ کردن |
justifies |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
justify |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
justifying |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
low level keying |
استفاده از ولتاژ کم درمدارها و دستگاهها |
justify |
توجیه کردن هم تراز کردن |
justifies |
توجیه کردن هم تراز کردن |
justifying |
توجیه کردن هم تراز کردن |
click |
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی |
clicks |
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی |
clicked |
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی |
soft |
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد |
softer |
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد |
mediums |
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند. |
medium |
مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند. |
softest |
که اثرات مغناطیسی خود را هنگام حذف از میدان مغناطیسی از دست بدهد |
ferromagnetic material |
هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود |
magnetic tapes |
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال |
magnetic tape |
پلاستیک باریک پوشیده شده از ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنال |
tape |
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها |
record |
گیرندهای که سیگنالهای الکتریکی را به مغناطیسی تبدیل میکند تا داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد |
tapes |
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها |
taped |
پلاستیک باریک و کوتاه پوشیده شده از یک ماده مغناطیسی برای ذخیره مغناطیسی سیگنالها |
magnetic ink character recognition |
تشخیص کاراکترهای جوهرمغناطیسی بازشناسی کاراکتربا جوهر مغناطیسی دخشه شناسی مرکب مغناطیسی |
flight coordination |
هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز |
magnetic skin effect |
جابجایی فوران مغناطیسی اثر پوستی مغناطیسی |
control transmitter |
دستگاههای همگرد |
clustered devices |
دستگاههای گروهی |
self synchronous devices |
دستگاههای همگرد |
photoelectric devices |
دستگاههای فتوالکتریکی |
cryptoequipment |
دستگاههای رمز |
peripherals |
دستگاههای جانبی |
selsyn devices synchro |
دستگاههای همگرد |
hardware |
دستگاههای اصلی |
electrodiagnosis |
تشخیص با دستگاههای برقی |
crushing and grinding equipment |
دستگاههای خرد کننده |
permalloy |
خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند |
synchronous |
هماهنگ |
consonant |
هماهنگ |
coordinated |
هماهنگ |
monotone |
هماهنگ |
harmonious |
هماهنگ |
consonants |
هماهنگ |
harmonic |
هماهنگ |
avionic |
مربوط به دستگاههای خودکار هواپیما |
exchange selector |
سلکتور در دستگاههای مراکزتلفن خودکار |
storage pool |
گروهی از دستگاههای ذخیره مشابه |
demagnetize |
پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن |
degausser |
وسیلهای برای پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار یا نوک ضبط کردن |
harmonic oscillator |
نوسانگر هماهنگ |
harmonic motion |
حرکت هماهنگ |
harmonic vibration |
ارتعاش هماهنگ |
coordinate |
هماهنگ ساختن |
harmonic wave |
موج هماهنگ |
sequencer |
شیر هماهنگ |
cooperating bishop |
دو فیل هماهنگ |
coordinator |
هماهنگ کننده |
subharmonic |
هماهنگ فرعی |
proportional |
متقابل یا هماهنگ |
harmonic |
هماهنگ همساز |
coordination |
هماهنگ سازی |
instrument flight |
پرواز با کمک دستگاههای کنترل هواپیما |
computer interface unit |
وسیله اتصال دستگاههای جانبی به کامپیوتر |
magnaflux |
نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان |
magnetize |
مغناطیسی کردن |
magnetised |
مغناطیسی کردن |
magnetizes |
مغناطیسی کردن |
magnetises |
مغناطیسی کردن |
magnetising |
مغناطیسی کردن |
magnetization |
مغناطیسی کردن |
demagnetize |
دی مغناطیسی کردن |
simple harmonic motion |
حرکت هماهنگ ساده |
synchronizing mechanism |
ساز و کار هماهنگ |
creeping attack |
تک هماهنگ شده ضد زیردریایی |
damped harmonic oscillator |
نوسانگر هماهنگ میرا |
autosyn |
هماهنگ کننده خودکار |
coordinating authority |
مقام هماهنگ کننده |
sequence valve |
شیر هماهنگ کننده |
damped harmonic motion |
حرکت هماهنگ میرا |
executive area |
ناحیه هماهنگ ساز |
power down |
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید |
famos |
Floating تکنولوژی ساخت دستگاههای ذخیره بار |
avionics |
فن استفاده از دستگاههای الکتریکی و خودکار درهوانوردی و نجوم |
homing station |
ایستگاه ردیاب دستگاههای هدایت مسیر هواپیما |
magnetic ritation |
گردش مغناطیسی دوران مغناطیسی |
magnetic reluctance |
مقاومت مغناطیسی رلوکتانس مغناطیسی |
magnetic deflector |
یکسوکننده مغناطیسی اشکارساز مغناطیسی |
magnetic flow |
فوران مغناطیسی فلوی مغناطیسی |
EtherTalk |
درسیستم Apple Macintosh گونههای مختلف شبکه اترنت استاندارد برای اتصال دستگاهها بهم و تغییری در Apple Talk کندتر است |
magnetised |
مغناطیسی کردن یا شدن |
magnetizable |
قابل مغناطیسی کردن |
magnetises |
مغناطیسی کردن یا شدن |
magnetising |
مغناطیسی کردن یا شدن |
magnetize |
مغناطیسی کردن یا شدن |
magnetizes |
مغناطیسی کردن یا شدن |
monotone |
صدای یکنواخت تکرار هماهنگ |
concrescent |
دارای رشد مشترک یا هماهنگ |
bsc |
SynchronousCommunication Binaryارتباطات هماهنگ دودویی |
fire support coordinator |
هماهنگ کنند پشتیبانی اتش |
screen coordinator |
هماهنگ کنند پوشش دریایی |
commutation |
تغییر جهت پی در پی جریان در سیم پیچهای دستگاههای الکتریکی |
briefings |
توجیه |
justifications |
توجیه |
comeback |
توجیه |
orientation |
توجیه |
comebacks |
توجیه |
rationalization |
توجیه |
base line |
خط توجیه |
orienting line |
خط توجیه |
rationale |
توجیه |
briefing |
توجیه |
justification |
توجیه |
compatability |
قابلیت انطباق کار هماهنگ با سایردستگاهها |
area coordination group |
گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه |
degauss |
پاک کردن میدان مغناطیسی |
eia interface |
یک رابط استاندارد میان دستگاههای جانبی وریزکامپیوترها و مدمها وترمینالها |