English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (30 milliseconds)
English Persian
sniffle تودماغی صحبت کردن
sniffled تودماغی صحبت کردن
sniffles تودماغی صحبت کردن
sniffling تودماغی صحبت کردن
Other Matches
sniffled صحبت تودماغی
sniffle صحبت تودماغی
sniffling صحبت تودماغی
sniffles صحبت تودماغی
nasalization تودماغی کردن
orinasal تودماغی
nasalize تودماغی حرف زدن
To quibble and equivocate. پشت هم اندازی کردن ( طفره رفتن ،دوپهلو صحبت کردن )
sass بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
confabulate صحبت کردن
talks صحبت کردن
talked صحبت کردن
talk صحبت کردن
to talk [to] صحبت کردن [با]
speaks صحبت کردن
speak صحبت کردن
pipe up <idiom> بلندتر صحبت کردن
To speak with freedom. آزادانه صحبت کردن .
go on <idiom> زیادی صحبت کردن
to speak [about] صحبت کردن [در باره]
harp on <idiom> بانارضایتی صحبت کردن
to switch on طرف صحبت کردن
take exception to <idiom> مخاف صحبت کردن
sniffling با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak to somebody با کسی صحبت کردن
sniffles با فن فن صحبت یاگریه کردن
tell (someone) off <idiom> با عصبانیت صحبت کردن
hold forth <idiom> صحبت کردن درمورد
waste one's breath <idiom> بی نتیجه صحبت کردن
sniffled با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle با فن فن صحبت یاگریه کردن
to speak candidly <idiom> بی پرده صحبت کردن
hobnobbing صحبت دوستانه کردن
To pay money. To make a payment. بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. درپرده صحبت کردن
hobnobs صحبت دوستانه کردن
To speak elaborately. با آب وتاب صحبت کردن
hobnobbed صحبت دوستانه کردن
hobnob صحبت دوستانه کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. شمرده صحبت کردن
to talk shop در باره کار صحبت کردن
squeaked با صدای جیغ صحبت کردن
to speak fluently بطور روان صحبت کردن
ad-libs بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbing بدون نوشته صحبت کردن
squeaks با صدای جیغ صحبت کردن
ad-libbed بدون نوشته صحبت کردن
squeaking با صدای جیغ صحبت کردن
ad-lib بدون نوشته صحبت کردن
squeak با صدای جیغ صحبت کردن
To talk like a book . لفظ قلم صحبت کردن
To strick up a conversation with somebody. سر صحبت را با کسی باز کردن
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
lisps نوک زبانی صحبت کردن
lisp نوک زبانی صحبت کردن
lisping نوک زبانی صحبت کردن
sniffled درحال عطسه صحبت کردن
sound off باصدای بلند صحبت کردن
to take the floor حرف زدن صحبت کردن
have a word with <idiom> بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
break in upon قطع کردن صحبت کسی
sniffle درحال عطسه صحبت کردن
lisped نوک زبانی صحبت کردن
To speak slowly. آهسته صحبت کردن (شمرده)
sniffling درحال عطسه صحبت کردن
sniffles درحال عطسه صحبت کردن
talks صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
phoning صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
in touch <idiom> بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
phones صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
To speake broken French. فرانسه دست وپ؟ شکسته صحبت کردن
speeches صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
phoned صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
declaimed با حرارت علیه کسی صحبت کردن
phone صحبت کردن با کسی از طریق تلفن
speech صحبت کردن یا ایجاد کلمات با صدا
to speak fluent Farsi روان صحبت کردن زبان پارسی
bespeak قبلا درباره چیزی صحبت کردن
carp از روی خرده گیری صحبت کردن
declaim با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaims با حرارت علیه کسی صحبت کردن
to speak on behalf of [as representative] از طرف [کسی] صحبت کردن [به عنوان نماینده]
beat around the bush <idiom> غیره مستقیم وبا طفره صحبت کردن
blather حرف بی ارزش زدن صحبت بی معنی کردن
To speak in a low voice. آهسته صحبت کردن ( با صدای کوتاه ،یواش )
adlib بدون مقدمه صحبت کردن بمیل خود
to talk insistently to somebody با کسی به اصرار صحبت کردن [تا قانع شود]
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
straight from the shoulder <idiom> راست وپوست کنده گفتن ،بیغل غش صحبت کردن
cant باناله سخن گفتن بالهجه مخصوصی صحبت کردن
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoned شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phones شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
phoning شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
conversed : صحبت کردن محاوره کردن
converse : صحبت کردن محاوره کردن
converses : صحبت کردن محاوره کردن
conversing : صحبت کردن محاوره کردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
to ask somebody to say a few words خواهش کردن از کسی کمی [در باره کسی یا چیزی] صحبت کند
twangy دارای صدای دنگ دنگ تودماغی
say سخن گفتن صحبت کردن سخن
says سخن گفتن صحبت کردن سخن
snuffle باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffled باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
briefest خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefer خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
brief خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
briefed خلاصه دعوی خواهان یا دفاع خوانده که به وسیله وکیل ایشان تهیه میشودیادداشتی که وکیل از روی ان در محکمه صحبت میکند وکیل کردن
mouth صحبت
mouths صحبت
talks صحبت
talk صحبت
mouthed صحبت
conversing صحبت
confabulation صحبت
collocutor هم صحبت
talked صحبت
converse صحبت
conversed صحبت
converses صحبت
parle صحبت
colloquy صحبت
chitchat صحبت
mouthing صحبت
colloquies صحبت
dialogue گفتگو صحبت
speech صحبت نطق
speeches صحبت نطق
dialogues گفتگو صحبت
private talk صحبت خصوصی
my inter locvtor طرف صحبت من
She refused to open her oips . لب به صحبت بازنکرد
chit chat صحبت کوتاه
duologue صحبت دونفری
well spoken خوش صحبت
conversable خوش صحبت
chit-chat صحبت کوتاه
conversationist خوش صحبت
conversationalist خوش صحبت
shoptald صحبت بازاری
well-spoken خوش صحبت
nattered صحبت دوستانه
nattering صحبت دوستانه
chitchat صحبت کوتاه
pillow talk صحبت خودمانی
natters صحبت دوستانه
cross talk تداخل صحبت
aside صحبت تنها
chatty خوش صحبت
asides صحبت تنها
articulate ماهر در صحبت
telephone frequency فرکانس صحبت
articulates ماهر در صحبت
articulating ماهر در صحبت
talk up <idiom> صحبت درمورد
coze صحبت خودمانی
conversationalists خوش صحبت
natter صحبت دوستانه
monolog تک سخنگویی صحبت یک نفری
weigh one's words <idiom> مراقب صحبت بودن
gest کار نمایان هم صحبت
They have got engrossed in conversation . صحبت آها گه انداخته
he was talking about me درخصوص من صحبت می کرد
geste کار نمایان هم صحبت
At this point of the conversation. صحبت که به اینجا رسید
Sh spoke in such a way that… طوری صحبت کرد که
dialogues صحبت با شخص دیگر
whispery اهسته صحبت کننده
dialog صحبت با شخص دیگر
monologue تک سخنگویی صحبت یک نفری
There is some talk of his resigning. صحبت از استعفای اوست
dialogue صحبت با شخص دیگر
cramp one's style <idiom> محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
interlocutor طرف صحبت هم سخن
interlocutors طرف صحبت هم سخن
blather صحبت بی معنی واحمقانه
monologues تک سخنگویی صحبت یک نفری
I had a long talk with him. با ایشان مفصلا" صحبت کردم
So much for theory! <idiom> به اندازه کافی از تئوری صحبت شد.
telephone frequency characteristic منحنی مشخصه فرکانس صحبت
They were talking in Spanish . بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
He is a good speaker . He speaker well. خیلی خوب صحبت می کند
She was talking to (with ) a friend . داشت با دوستش صحبت می کرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com